Tuesday, July 16, 2013

اندكي در باره ايل ترك افشار



اندكي در باره ايل ترك افشار

مئهران باهارلي

سؤزوموز


افشارها (آفشار، آوشار، آووشار، اووشار) از طوائف ٢٤ گانه و اوليه تركهاي اوغوز، از شاخه بوز اوخ (تير خاكستري) و يكي از مهمترين طوائف قزلباش در دوران حكومت صفوي بوده اند. بنا به روايتهاي تركي ايشان فرزند افشار نوه اوغوزخان و پسر اولدوز خان مي باشند. كلمه افشار به معاني جمع كننده، هماهنگ، چابك، مباشر، كاردان، مطيع، كمك كننده، و يا كسي كه شكار را دوست دارد و در آن ماهر است و .... مي باشد. نام "افشار" همراه با سه نام ديگر "ترك"، "توركمان" (غير از "تركمن" است) و "قزلباش" يكي از چهار نام عمده تاريخي اتنيكي است كه براي ناميدن ملت ترك ما بويژه در قرون وسطي بكار رفته اند. (امروز تركان افغانستان عمدتا "افشار" و تركان عراق "توركمان" ناميده مي شوند).

افشارها يكي از مهمترين و پرجمعيت ترين طوائف تركي در تاريخ بوده و از آسياي ميانه، تا خاورميانه و خليج عربي، قفقاز و آسياي صغير پخش شده اند. آنها همراه با ديگر طوائف اوغوزي حدود يك هزار سال پيش از آسياي ميانه وارد خاورميانه شده و بين سده هاي ١١ تا ١٦ در نواحي افغانستان، خراسان، جنوب ايران و الاحواز، آزربايجان و آناتولي (آسياي صغير)، سوريه و عراق ساكن شده اند. اولين مهاجرت گسترده تركان افشار از تركستان به خاورميانه و آسياي صغير در قرن ١١ ميلادي همراه با سلاجقه و با سركردگي آغ سونقور به خاك سوريه امروزي و موج دوم مهاجرت به سركردگي قوش دوغان و آسلان به خاك عربستان ايران (خوزستان) انجام گرفته است. از قرن دوازدهم و بعد از حاكم شدن افشارها در عربستان ايران (آل شوملا) در قرون پانزده نيز بخشهاي ديگري از افشارها وارد ايران شده اند. اينها افشارهايي بوده اند كه به همراه فتوحات دولت تركي آغ قويونلو به سركردگي منصور بگ از آسياي صغير وارد ايران شده اند. در دوره آغ قويونلو و قاراقويونلو افشارهاي بسيار ديگري دسته دسته از آسياي صغير به آزربايجان و ايران آمده اند. افشارها در تاسيس دولتهاي تركي آغ قويونلو و صفوي نقش داشته اند. در ميان سران ارتش دولتهاي تركي قاراقويونلو و صفوي از تيره افشاري قارامان اوغوللاري افراد بسياري بوده است. افشارها پس از يك رشته شورش بر عليه سياستهاي ضدقزلباشي و ضدتركي جناح فارسي-امامي در دولت صفوي، سركوب، تبعيد و در سطح ايران پراكنده شده اند.

از دوره سلجوقيان نام و آوازه تركهاي افشار در بيباكي و جنگاوري در تمام شرق گسترده شد. نقشي كه افشارها پس از قرن ١١ ميلادي در تاريخ سياسي ترك ايفا نموده اند، از تمام ديگر گروههاي ترك ماندگارتر و پيوسته تر بوده است و از اين جهت هيچ گروه ديگر ترك با افشارها قابل مقايسه نيست. افشارها در ايران نيز از اركان دولتهاي تركي بوده اند. افشارها از موسسين اولين دولتهاي ترك در داخل مرزهاي كنوني ايران، از جمله دولت محلي شوملاي افشار، تاسيس شده توسط آي دوغدو ويا قوش دوغان آسلان اوغلو يعقوب در سال ١١٥٤ در عربستان-خوزستان ايران) (١) و در خارج آن دولت اتابكان موصل-زنگي ها (٢) و دولت قارامان اوغوللاري در آسياي صغير (٣) بشمار مي روند. در دوران نادر شاه افشار، اين طائفه ترك بر كل ايران مسلط شده است، اما پس از قتل وي بدست شماري از افسران قزلباش كه از قضا خود نيز افشار بودند، قدرت سياسي تركهاي افشار در ايران تجزيه و افول پيدا كرده است.

با تاسيس حكومت تركي قاجار، افشارها هرچند از صحنه مقدم به كنار مي روند با اينهمه همچنان در ارتش، در مسائل داخلي و در سياست خارجي نقش مهمي بازي مي كنند. چنانكه يكي از دلايل انتخاب شهر تهران از سوي آغا محمدخان قاجار به عنوان پايتخت علاوه بر نزديكي به مسقط الراس ايل ترك قاجار در استرآباد گرگان٫ حضور ايل افشار – به عنوان حامي قاجارها- در ساوجبلاغ بود. اين بخش از آزربايجان اكنون در تركيب استان تهران قرار دارد. (عده اي ديگر دليل انتخاب تهران از سوي آغامحمدخان به پايتختي را بيم وي از آزربايجان و قصد وي بر تحت نظارت قراردادن آزربايجان از نزديك عنوان كرده اند). در راس تنها تشكل حكومتي در دوران مدرن به سال ١٩١٨ با هويت ملي و جهت گيري سياسي ترك در آزربايجان جنوبي، "حكومت اتحاد" نيز يك ترك افشار، "جمشيدخان افشار اورومي" قرار دارد.

افشارها در تشكل ملل و گروههاي ترك و تركمن ساكن در كشورهاي امروزي تركمنستان، ايران، آزربايجان، تركيه، سوريه و قبرس اشتراك داشته اند. هم اكنون بخش عمده افشارها بافت طائفه اي خود را كاملا از دست داده و جزء غيرقابل تشخيص گروههاي تركمن و ترك در كشورهاي مذكور شده اند. نقش افشارها بويژه در تشكل ملت ترك ساكن در ايران، آزربايجان، سوريه و افغانستان تعيين كننده بوده است. به طوريكه اقلا نيمي از توده هاي ترك در كشورهاي مذكور و بويژه ايران تبار افشاري دارند. بخشي از افشارها به مرور زمان متكلم به زبان فارسي شده و در تشكل تباري گروههاي فارس زبان امروزي ايران و افغانستان نقش مهمي بازي نموده اند. گروههاي به لحاظ تباري منسوب به افشارها در سراسر ايران هر كدام با لهجه هاي گوناگون بسيار نزديك به هم سخن ميگويند كه همه نيز لهجه هاي زبان واحد تركي ميباشند. بنابراين، سخن گفتن برخي از منابع غربي از زبان افشاري جدا از زبان تركي همانقدر بيمعني است كه سخن گفتن از افشارها به عنوان گروهي قومي جدا از ملت ترك. امروزه افشارها يكي از زيرگروههاي تباري-طائفه اي ملت ترك ساكن در ايران را تشكيل مي دهند.

در ايران كمتر منطقه اي را مي توان يافت كه در طول تاريخ افشارها در آنجا ساكن نشده باشند. در شمال غرب ايران و يا آزربايجان اتنيك، منطقه سكونت افشارها به طور انبوه از ناحيه ورامين-تهران-ساوجبلاغ (ساووج بولاق در استان البرز) شروع شده و در دو خط ساوه (ساوا)، زرند، قم (قوم)، همدان، اسدآباد تا نزديكي شهر كرمانشاه و نيز خط قزوين، سلطانيه، زنجان (زنگان)، بيجار، ياسوكند، سايين قالا (صايين قلعه)، تيكان تپه (تكاب) تا غرب اورميه (اورمو) و سلماس (سالماس) ادامه پيدا مي كند. عمده تركان ساكن در استانهاي آزربايجاني همدان، آزربايجان غربي، زنجان، قزوين، البرز و تهران، همچنين بخشهاي آزربايجاني استانهاي كردستان و كرمانشاه را تركان افشار تبار تشكيل مي دهند. علاوه بر آن، اساسا سه دياسپوراي تركان (در شمال خراسان- افشار يورد، در سوريه- بوجاق افشارلاري و در افغانستان- افشارهاي كابل و هرات) همه افشار تبارند. حتي بخش عمده اي از دياسپوراي چهارم تركان يعني قاشقاي يورد در جنوب ايران نيز ريشه افشاري دارد. در تركيب اتحاديه ايلات تركي قشقايي، طوائف قيرخلي (قرخلو)، جالاييرلي (جلايرلو)، كوسا احمه‌دلي (كوسه احمدلو)، اره‌شلي (به اشتباه عرشلو)، آرپالي (به اشتباه عربلو گفته مي شود)، ايميرلي (به اشتباه اميرلو گفته مي شود)، اينانلي (اينانلي، ايناللو. به اشتباه ايمانلو گفته مي شود)، قوتلو، گوندوزلو، تكه‌لو و غيره افشار مي باشند. افشارهاي خارج از آزربايجان، افشاريورد خراسان و قاشقاي يورد در جنوب ايران را افشارهاي نواحي الاحواز (خوزستان)، كهكيلويه، كازرون، كاشان، كرمان .... (طوائف افشار، بچاقچي، گوندوزلوهاي عربستان ايران و .... ) تشكيل مي دهند.

پانويسها:

١ - دولت آل شوملا (١١٩٥-١١٤٢): در زمان حكمدار سلجوقي ملكشاه با تضعيف حكومت وي توسط آي دوغدو (ويا قوش دوغدو) آسلان اوغلو (ويا آيخان اوغلو) يعقوب بيگ، در سال ١١٤٣ در عربستان (خوزستان) ايران تاسيس شده است. اين گروه افشارهايي هستند كه از دشت قپچاق در آغاز قرن ١٢ به سركردگي يعقوب بيگ و ايله‌ي دوغدو شوملا و به همراه طائفه تركي سالور (سالغور، از شاخه اوچ اوخ تركان اوغوز) به رهبري مودود اوغلو سونقور پس از مدتي سكونت در خراسان به عربستان ايران آمده اند. پس از مرگ آي دوغدو يعقوب، قوش دوغان اوغلو (ويا گوج دوغان اوغلو) ايله‌ي دوغدو ملقب به شوملا (شوملو) جانشين و بيگلربيگي دولت سلجوقي بر عربستان و بخشي از لرستان شده است. خاندان آل شوملا تا سال ١١٩٥ بر عربستان ايران حاكم بوده است. بخشي از اين دسته كه ساكن فارس و كهگيلويه لرستان شده بود، بعدها دولت تركي سالورها را تاسيس نموده است.

٢اتابكان موصول –زنگيها (١٢٦٢-١١٢٢): معروفترين خاندان آتابكان منسوب به ايل افشار از اوغوزها كه ١٣٦ سال حكومت كرده است. خاندان داراي دو شاخه شاهي (در موصل و شام) و دو شاخه شاهزادگي (در سينجار و جيزره) است. دولت اتابكهاي موصل را افشارها به رهبري آغ سونقور تاسيس نموده اند. نام اين دولت از نام عمادالدين زنگي پسر آغ سونقور گرفته شده است. اين گروه كه در فتح آسياي صغير توسط تركها - پس از قاييها كه موسس دولت عثماني اند- مهمترين نقش را ايفا كرده و بعدها در جنگهاي صليبي شركت نموده است، در قرن ١٣ تابع مغولها شده و به جنوب آناتولي و شمال سوريه مهاجرت كرده و در آنجا در تشكيل حكومت قارامان اوغوللاري نقش داشته است.

٣ - دولت قارامان اوغوللاري (١٤٨٧-١٢٥٦): اين دولت كه در تمام دوران اقتدار خود سمبل آزادي و استقلال بوده يكي از قدرتمندترين رقباي دولت عثماني بود. قارامان اوغوللاري خود را وارث دولت سلجوقي قبول مي كرد و به همين سبب بر عليه دولت عثماني با دو دولت تركي ديگر تيموري و مملوكها و همچنين با بيزانسها همكاري نموده است. قارامان اوغوللاري همچنين از متحدان دولت تركي آغ قويونلو بر عليه عثمانيان بوده است. قارامان اوغوللاري و دولتشان در تاريخ تركي بسيار مهم مي باشد. نام شهر قارامان و يا لارنده در تركيه كه محل فوت مادر مولانا و نيز تولد فرزند وي سلطان ولد است منسوب به اين طائفه افشار مي باشد. دولت قارامان اوغوللاري در ترك سازي آسياي صغير و رشد زبان و فرهنگ تركي خدمات منحصر به فردي داشته است. بنا به مشهور در ٣ مه سال ١٢٧٧ ميلادي فرمان كوتاه زير از "محمد بگ قارامانلو" حاكم لارنده داير بر رسمي شدن زبان تركي در قلمرو خويش صادر شده است:

"شيمده‌ن گئرو هيچ كيمسه‌نه قاپيدا، مجليسده، مئيداندا تورك ديلينده‌ن اؤزگه سؤز سؤيله‌مه‌سين!
Şimden gérü kimsene qapıda, meclisde, méydanda Türk dilinden özge söz söylemesin "

با اين فرمان منتسب به محمد بگ قارامانلو كه به تركي آناتولي-آزربايجاني قديم است، زبان تركي در آسياي صغير به تدريج جاي زبانهاي فارسي و عربي را در امور رسمي و ديواني گرفته است. ترك زبانان و دوستداران زبان تركي روز ١٣ مه هر سال را به يادبود فرمان تاريخي مذكور به عنوان "ديل بايرامي Dil Bayramı" عيد زبان، جشن مي گيرند.

گئرچه‌يه هو!!!

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

در باره اصطلاح شاهنشاه ايران و توران



در باره اصطلاح شاهنشاه ايران و توران

مئهران باهارلي


اصطلاحات "توران" و "ايران" و "شاهنشاه ايران و توران" كه در وصف سلاطين ترك و به هنگام رجزخوانيهاي جنگهاي ايشان و ... بكار مي رفت، بيشتر از آنكه به كشور ايران امروزي و هويت ملي نوساخته ايراني مربوط باشد، داراي معاني مجازي و حتي افسانوي و نشان از جهانگيري و اصالت و ... داشته است. هرگاه نيز كه از آن معني جغرافياي قومي-اتنيكي مشخصي مستفاد مي شد، شاه ايران كمابيش به معني حاكم خاورميانه (غيرعرب) و شاه توران به معني حاكم آسياي ميانه (ترك) بود.

چنانچه علي بيگ، پسر قارا عثمان بنيانگذار دولت تركي آق ‌قويونلو، در نامه‌اي به سلطان امپراتوري تركي عثماني مراد خان دوم او را "سلطان سلاطين العرب و العجم، خديو ممالک ايران و توران، فرمانفرماي اقاليم جهان، داراي قيصر خدم، فغفور جمشيد حشم... حضرت پادشاهي..." خطاب مي كند.

نادرشاه افشار موسس دولت تركي افشاري نيز طبق اين سنت خود را پادشاه ايران (حاكميت بر خاورميانه) و توران (حاكميت بر آسياي ميانه) مي شمارد. مخدومقلی شاعر ملی ترکمن هم که در آن عصر می زیست، خطاب به نادرشاه چنین مي گويد: "ای فتاح، امروز ایران و توران در زیر فرمان توست".

بويژه در دوره دو دولت تركي صفوی و قاجاري، شاهان به خود القابي چون جم جاه، جم اقتدار، جم شوکت "شاهنشاه  ایران و توران" و "ممالک محروسه ایران" می دادند. چنانچه قرارداد ١٨٠٩ مارس ١٩ كه بين دولت قاجاري و بريتانيا منعقد شده است، از فتحعليشاه قاجار با عنوان "شهریار جم اقتدار کشور خجسته ایران و توران" ياد مي كند.

---------------------------

در نامه زير نوشته شده توسط فرديناندوس امپراتور اتريش-مجارستان-چك.... خطاب به محمدشاه قاجار، وي با عنوان "شهنشاه ايران و توران" ذكر شده است. قابل ذكر است محمدشاه كه در ميان شاهان قاجار داراي شعور ملي برجسته و بر مذهب تركي قزلباشي بود، با همدستي صدراعظم خود آغاسي به جدال با روحانيت شيعه امامي برخاست. از اين رو نيز مورد نفرت دولت بريتانيا قرار گرفت.

نامه ایمپراطور اطریش به محمد شاه

فردیناندوس نخستین ایمپراطور و پادشاه آوستریا و ممالك مجار و چه و غیره باعلیحضرت قدر قدرت قوی شوکت برادر والاگهر محمدشاه قاجار شهنشاه ممالك "ایران" و "توران" دعا و سلام فرو (فزون) از حد و قیاس میرساند.
...
وینه
اواخر مارت ۱۸۳۹
دوست فردیناندوس

(منبع: Toğrul Atabay)


Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

بالبالهاي توركي



بالبالهاي توركي 

مئهران باهارلي

turkce-sindashlari.blogspot.com/


 
بالبالBalbal : به معني مجسمه اي است كه بر سر مزارهاي توركان باستان برافراشته مي شد. توركان (توركيك هاي) باستان به نوعي از اوبئليكسهاي قورقان (تپه مزار) از سنگ و يا رس و مجمسه هاي انساني و سنگي آئيني كه در اطراف بعضي از قورقانها به عنوان يادبود متوفي نصب مي شد و سمبل انسان بود بالبال مي گفتند. در گذشته بالبالها قهرمانيهاي توركان باستان را نشان مي دادند. گاهي اوقات نيز بالبالها به يادبود دشمناني كه در جنگ كشته شده بودند برافراشته مي شده اند. آنها امروز نيز فلسفه حيات، احساسات، تفكرات، جهانبيني و باورهاي ملتهاي تورك را منعكس مي كنند. در آسياي ميانه توركان باستاني بويژه گروههائي كه بر دين شاماني بوده اند مانند قومانها (قيپچاق)، بالبالها را به شكل فيگورهاي جنگاوران در اطراف تپه مزار (قورقان) رزمندگان فوت كرده نصب مي نمودند. اينگونه بالبالها شخصيت و قهرمانيهاي متوفي و يا دشمناني كه رزمنده مذكور آنها را به قتل رسانده بود را تمثيل مي كردند و به تعداد آنها بودند.

توركهاي اوغوز نعش متوفي را در گودالي اتاق مانند گذاشته و به يك دست آن قدحي چوبي پر از شراب مي داده اند. در درون تابوت نيز شراب را در ظرفي بسيار بزرگتر قرار مي دادند. اين سنت با انعكاس در بالبالها ادامه يافته است. اين دسته از بالبالها عموما به شكل جنگآوري است كه در  دست چپ شمشير و در دست بالا آورده راست خود قدحي شراب دارد. به اعتقاد توركان قديم اين چنين بالبالهائي خدمتكاران و محافظين متوفي بوده و در بهشت در خدمت او خواهند بود.

بالبالها در ميان ملت ترك ما: حفريات باستانشناسي نشان مي دهند كه رسم و سنت بالبال در آزربايجان و ديگر مناطق ملي ترك به طور پيوسته تا آغاز قرن بيستم به حيات خود ادامه داده است. در قرون وسطي مجمسه دلاور متوفي و يا كشته شده به عنوان سمبل شجاعت و بيباكي، جاي خود را به مجسمه هاي قوچ و شير داده است. امروزه علاوه بر قوچ و شير و .. مجسمه هاي انساني و عكسهائي كه در مزارهاي آزربايجان و ديگر مناطق ملي ترك ديده مي شوند، فرم معاصر بالبالهاي تركي اند. محققين سنگ مزارهاي آزربايجان را در مقوله بالبالهاي تركي باستان دسته بندي كرده اند. به عقيده اين محققان، مجسمه شخص متوفي در مزارهاي امروز آزربايجان، معادل بالبالهاي تركهاي باستان است، اين محققان كاربرد عكس متوفي در سنگ مزارها را نيز وئرسيون مدرن بالبالها دانسته اند.

فرهنگ بالبال بويژه در ميان ايلات ترك ساكن در جنوب ايران مانند قشقائي ها به شكل نقش كردن صورتهاي آنتروپومورفيك (انساني)، زوومورفيك (حيواني، بويژه قوچ و شير)، كوسميك (خورشيد، ماه، .....) زنده نگه داشته شده است. سمبولهاي كوسميك بكار برده شده در بالبالها مانند خورشيد و ماه در ميان توركان باستان از جمله هونها، تمثيلگر تنگري و يا خداي توركان بوده است.

ريشه كلمه بالبال: كلمه توركي بالبال داراي ريشه اورال-آلتائي بوده مشتق از مصدر باستاني توركي "بارماق" و يا "باريماق" است. معادل اين كلمه توركي در زبانهاي گوناگون اورال-آلتائي چنين است: "باريمال" (مونقولي)؛ "پلبو" (تونقوس-مانچو)؛ "پانيوا"، "پانيپائي"، "پانيما" (ژاپني)؛ "بالواني" (مجاري). كلمه بالبال به شكل "بولوان" به روسي قديم نيز وارد شده است. در توركي باستان تركيباتي به شكل "بالبال قيلماق"، "بالبال ديكمه‌ك" نيز موجود بوده اند.

مصدر باريماق در زبان تركي به معني ساختن، فرم و شكل دادن، ساختن بنا، تاسيس كردن، در زبان مونقولي به معني ساختن بنا و ريشه پاني در ژاپني به معني خاك رس است. گروهي از زبانشناسان، مصدر "باريماق" را حاصل افزوده شدن پسوند فعل ساز "-ي" به كلمه "بارBar " (هست) دانسته اند، به سياق مصدر اؤليمه‌ك Ölimek به معني خيس شدن كه از افزوده گرديدن پسوند فعل ساز "-ي" به كلمه اؤلÖl  به معني خيس حاصل شده است. بنا به اين ديدگاه، معني اوليه باريماق، هست كردن و هستي دادن (با ساختن و تاسيس كردن بنا و سازه اي) بوده است. در زبان سومري نيز كه از سوي برخي زباني پروتوتورك تلقي مي شود، كلماتي به شكل "بار"، "بارا" و "باراق" هر سه به معني لانه و كاشانه و ماوا وجود داشته اند.

توركي شناس مشهور طلعت تكين، در كتاب "گرامر توركي اورخون" (بلومينگتون، ١٩٦٨) كلمه بالبال توركي باستان را مشتق از كلمه بارمال-بالمال دانسته است. آلتائيستيك و توركي شناس برجسته گئرهارد دوئرفر ضمن توافق كلي با اين ريشه شناسي، توضيح مي دهد كه اين كلمه از بن مصدر باريماق به علاوه پسوند اسم ساز از فعل بسيار معلوم "-مال" حاصل شده است. پسوند –مال در كلمات دادامالDadamal  (معتاد)، اتمه‌لEtmel  (گوشتالو)؛ توشيمه‌ل Tüşimel (وكيل، ناظر، مامور دولتي؛ به شكل "توشمال" به زبان فارسي و ديگر زبانهاي ايرانيك مانند لري و كردي داخل شده است)، كيريشمه‌ل Kirişmel  (مزاحم، پارازيت)؛ تانيمالTanımal  (شهره)، ساغمال Sağmal (گاو شيرده)، تاخمال Taxmal (آدمي ساده لوح كه از داستانهاي عاميانه خوشش مي آيد، پوشامال Puşamal (دلهره)، .... ديده مي شود.

"بالبال" با كلمات "بارچوق-بارچيقBarçıq - بارتيق" (مجسمه اي كوچك كه از تخته و يا نمد ساخته مي شود)، "بارقات Barqat" (مجسمه، تنديس)، .... در يك دسته قرار مي گيرد. كلمه بالبال احتمالا با كلمات تركي باليق-پاليق (شهر، كلان شهر)، پالچيق (گل)، بالتاق (گل و لجن)، بالكان – بلقان - بالقان (سلسله كوههاي جنگلي، تپه غلطان شني)، بالقانليق (منطقه ناهموار)، بالاقان (سنگ، صخره)، بالخاش-بلخاس (نام درياچه و شهر) نيز همريشه است.

از همين ريشه است كلمه باريقBarıq  كه در سنگ نوشته هاي اورخون به معني بخش غيرمنقول خانه، خانه، مسكن، كاشانه، سرپناه، ساختمان، آرامگاه بكار رفته است. همچنين كلمات باريBarı  به معني ديوار، کنگره ديوار (كنگره نيز كلمه اي تركي است)، حصار، سور، حصار دور قلعه، ديوار قلعه، شهرپناه و مجازا خود قلعه (اين كلمه در اشكال "باري"، "باره" و "بارو" (برج و بارو) وارد زبان فارسي شده است)؛ بارقاBarqa ، باراقاBaraqa  (در تركي مدرن به معني خانه، در تركي قديم به معني كاخ و سرا، در نزد تركهاي اويغور به معني خانه سنگي)؛ باريناقBarınaq ؛ بارينماBarınma  (پناه جستن و محافظت شدن در مكاني، سرپناه گرفتن در جائي)؛ بارينماقBarınmaq  (سرپناه گرفتن در خانه)؛ بارينديق Barındıq، باروندوق (پناهگاه)؛ احتمالا باراماBarama  (پيله كرم ابريشم) و نئولوژيسمهاي باريمBarım  (معماري)؛ باريمچيBarımçı ، باريم‌ار Barımer، باريمانBarıman  (هر سه به معني معمار)؛ باريمالBarımal  (مربوط به معماري). نيز كلمات تركي باريجيقBarıcıq ، بارين - بارونBarın ، باريش – بارينج Barınc، بارينجاقBarıncaq -  برنجه - برنجك، بارينما Barınma، باريج-باروج-باروژBarıc   و دهها نام جغرافيائي ديگر كه همه در ارتباط با خانه و سرپناه و مامن و ملجا اند و به عنوان نام مراكز جمعيتي در سراسر آزربايجان و ديگر مناطق ملي ترك بكار رفته اند.

كلمات تركي اين نوشته (بالبالهاي تركي):

اتمه‌لEtmel : گوشتالو
باراقاBaraqa : كاخ، سرا
باراماBarama : پيله ابريشم
بارتيقBartıq : مجسمه كوچك (از تخته، نمد، ....)
بارچيقBarçıq : مجسمه كوچك (از تخته، نمد، ....)
بارقاتBarqat : مجسمه، تنديس
باريBarı : ديوار، کنگره ديوار، حصار، سور، حصار دور قلعه، ديوار قلعه، شهرپناه و مجازا خود قلعه.
باريجيقBarıcıq : محل اسكان و سرپناه، پناهگاه، ماوا و مسكن
باريقBarıq : بخش غيرمنقول خانه، مستغلات
باريمBarım : معماري
باريم‌ارBarımer : معمار
باريماقBarımaq : بنا كردن، ساختن و شكل دادن (با خاك، مصالح ساختماني، ...)، هست كردن و هستي دادن (با ساختن و تاسيس كردن بنا و سازه اي)
باريمالBarımal : مربوط به معماري
باريمانBarıman : معمار
باريمچيBarımçı : معمار
باريمچيليقBarımçılıq : معماري
بارينBarın : محل اسكان و سرپناه، پناهگاه، ماوا و مسكن (و نيرو، قوت)
باريناقBarınaq : ملجاء، پناهگاه
بارينجBarınc : محل اسكان و سرپناه، پناهگاه، ماوا و مسكن
بارينديقBarındıq : پناهگاه
بارينماقBarınmaq : سرپناه گرفتن در مكاني
بالاقانBalaqan : سنگ، صخره
بالبالBalbal : مجسمه مزار
بالتاقBaltaq : گل و لجن (احتمالا در اثر پديده متاتز تبديل به باتلاق شده است)
بالقانBalqan : سلسله كوه جنگلي، تپه غلطان شني
بالقانليقBalqanlıq : منطقه ناهموار
پالچيقPalçıq : گل
پاليقPalıq : كلان شهر
پوشامالPuşamal : دلهره
تاخمالTaxmal : ساده لوحي كه از داستانهاي عاميانه خوشش مي آيند
تانيمالTanımal : شهره، شخصيت مشهور
توشيمه‌لTüşimel : كارمند، كارگزار
دادامالDadamal : معتاد
ساغمالSaǧmal : شيرده
قورقانQurqan : تپه مزار
گيريشمه‌لGirişmel : مزاحم

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/