خبرگزاریها گزارش دادند سلطانعلی میرزا قاجار برادر زاده احمد شاه و آخرین رییس ایل قاجار، در هشتاد سالگی و در پاریس درگذشت . شاید این خبر کوتاه برای خیلی ها در ایران یادآور صدها صفحه کتاب درس تاریخی در باره بی لیاقتی و فقر و فاقه ، جهل و خرافات و وطن فروشی و از دست دادن هزاران کیلومتر از مام وطن باشد. شاید خیلی ها هم به یکی از دهها و صدها فیلمی که از دوران قاجار ساخته شده و فقط نکبت و ضعف و زبونی را نشان می دهد فکر کنند.
اما تصور کنید اگر احمد شاه بر اریکه قدرت می ماند و کشور به سلامت از ورطه جنگ اول جهانی می گذشت ، آیا تاریخ را ما بازهم به شرحی که گذشت به یاد می آوردیم یا قضیه چیز دیگری می توانست باشد؟ برای درک بهتر اوضاع از روش قیاس منطقی ، نظری متفاوت به مسئله بیافکنیم . به نظر شما اگر قاجاریه آن چنان که خوانده ایم می بود چگونه روشن فکران صدر مشروطه در چنان جامعه و محیطی بوجود آمدند؟ رجالی همچون آخونداف ، صور اسرافیل ، امثال ملک الشعرا بهار ، یا سیاستمدارانی همچون مصدق و احمد قوام (فارغ از اینکه با انان مخالف یا موافق باشیم ) ، یا علمایی مثل ملک المتکلمین یا صقه الاسلام یا دیگران چگونه بوجود آمدند؟ امثال میرزا تقی خان فراهانی ، امیر کبیر ، بزرگ مردی مثل عباس میرزا و پادشاهی همچون فتحعلیشاه یا مظفرالدین شاه چگونه می توانستند وجود داشته باشند و عرض اندام کنند ؟آن همه مرد شجاع جنگی همچون ستارخان و باقر خان ، امثال علی میسیو و بعد ها کسانی مثل پیشه وری و یا امثال محمد امین رسول زاده و دیگران چرا درزمان حال و در جامعه ما با این همه سطح آموزش و سواد چرا وجود ندارند و آن موقعچگونه به وفور پیدا می شدند؟ اگر واقعا زمان قاجاریه انحطاط همه شعون جامعه را فراگرفته بود چرا امثال آیت اله نوری نتوانستند آن موقع جلوی رشد و ترقی جامعه را بگیرند و لی بعد از پنجاه سال سلطنت پهلوی متشرعین توانستند واقعه ای همچون بهمن 57 را بیافرینند و اکنون وضع ما این است که می بینیم ؟ چرا آن جامعه توانست چنان مردان و زنانی را تربیت بکند ولی جامعه فعلی از تربیت هر رهبری عاجز است ؟
اگر قبول کنیم که توسعه و پیشرفت ، تجدد و آموزش نوین چیزهایی نیستند که یک شبه بوجود بیایند و رشد کنند ، متوجه خواهیم شد که رشد و ترقی جامعه ایرانی در زمان رضا خان و با تکیه بر پول نفت یعنی چیزی که قاجاریه به طور کلی از آن محروم بود ، بدون پشتوانه بستر سازی قاجاریه امری محال بوده است . برای درک بهتر آنچه که میخواهم بگویم نظر شما را به نقل قولی ازمرحوم سلطانعلی قاجار که در سایت پارسینه منتشر شده جلب می کنم :
قاجارها در ایران یک حکومت مرکزی قوی درست کردند و توانستند قدرت را در تهران متمرکز کنند. قدرتهای محلی را تضعیف کردند و دست به راه اندازی ادارات مدرن همچون اداره گمرک زدند که تا پیش از آن در ایران سابقه نداشت.
در زمان عباس میرزا نایب السلطنه، قاجاریه اولین پایه ارتش منظم را پی ریزی کرد و رضا خان دنبال آن را برای تشکیل یک ارتش مدرن پی گرفت.
در ایران موسسه به نام «مطالعات تاریخ معاصر» وجود دارد که پژوهشهایی درباره تاریخ ایران انجام میدهند. تعداد زیادی اسناد در این موسسه وجود دارد که نشان میدهد قشون ایرانی در زمان عباس میرزا، محمد شاه و ناصرالدین شاه بودجه داشتهاند و حساب آن در این اسناد ثبت و موجود است.
ناصرالدین شاه که فهمیده بود صنعت در ایران آن دوره، هنوز توان و توشه رقابت با محصولات اروپایی را ندارد، مرزهای ایران را به سوی تجار باز کرد و در این دوره طبقه متمولی از تجار ایرانی شکل گرفت که میتوانست از پس مشکلات خود بر بیاید و زمینه ساز تشکیل بورژوازی ایرانی شود.
فرمان مشروطه که توسط مظفرالدین شاه امضا شد، راه مدرن سازی و دمکراسی را در ایران باز کرد و قانون اساسی به ایران بخشید که مترقی و پیشرفته بود.
اینها استخوانبندی جامعه مدرن ایران شد. رضا خان با وزارت و صدارت و پادشاهی چند ساله نمیتوانست ساختار متجددی در ایران پی ریزی کند. او که سر کار آمد، قشون آمادهای برای توسعه داشت، زمینه راه اندازی ادارات پدید آمده بود و برای نظم و امنیت ژاندارمری هم تشکیل شده بود.
اما زمانی که احمد شاه دید که انگلیسیها میخواهند نوعی دیکتاتوری در ایران ایجاد کنند که در دوره وحشت جهانی از کمونیسم، ضد کمونیستی است، گرچه به دیکتاتوری علاقهای نداشت و به عنوان پادشاه مشروطه مخالف آن بود، از ایران خارج شد تا با آرام شدن اوضاع دوباره به ایران بازگردد اما بدبختانه بیمار شد و زود درگذشت و نتوانست که برنامهاش را اجرا کند.
دولت بریتانیا شاید علاقمند بود که سلسله قاجاریه ادامه پیدا کند اما وقتی مشاهده کردند که رضا خان مرد فعالی است و میتواند مملکت را اداره کند و در میان رجال زمان هم مقبولیت دارد، با پادشاهی او و آغاز سلسله سلطنتی دیگری در ایران مخالفت نکردند.
در این زمان لرد جورج کرزن، وزیر خارجه بریتانیا هم که موافق سلسله قاجاریه بود، درگذشته بود و اگر چنین نشده بود، شاید نمیگذاشت که رضا خان به وسیله مجلس موسسان انقراض سلسله قاجار را اعلام کند.
با کودتای رضا خان و سپس تسلط او بر امور در ایران، دمکراسی رجالی ما آسیب دید. میدانید که دمکراسی مردم تربیت شده و آماده میخواهد و نمیتوان یک شبه راه صد ساله آن را طی کرد.
در این وضعیت مجلس رجالی و اریستوکرات ما کم کم با تحول ملت میتوانست شرایط را آماده تحول کند.
من فکر میکنم اگر سلسله قاجاریه ادامه مییافت و انتخابات به همان شکلی که آن زمان برگزار می شد که مردم نمایندگان اصناف و طبقات مختلف را به شکل وکیل و نماینده و معتمد، به مجلس میفرستادند، دمکراسی رجالی ما پا میگرفت و زمینه ساز نوعی از دمکراسی میشد که در کشورهای پیشرفته اروپایی وجود دارد.
با انقراض قاجاریه، رضا خان در ایران گرچه اقدامات مهمی از جمله تقویت دولت مرکزی انجام داد که در آن باز هم سیاستمداران قاجاری از جمله احمد قوام و محمد مصدق نقش داشتند اما اشتباهات بزرگی هم مرتکب شد که از جمله آنها از بین بردن بیرحمانه اقتصاد ایلیاتی ایران بود که مایحتاج داخلی را تامین میکرد و از بین رفتن آن از لحاظ اقتصادی، ضربه محکمی به کشاورزی ایران زد.
با تفاصیل بالا من فکر می کنم بایستی قاجاریه را دوباره خواند ، باید جواهر قاجار را از زیر خاک و خاشاک پهلوی دوباره بیرون بکشیم و نظری نو درآن بیافکنیم . قاجاریه آن چیزی نیست که رژیم هشتاد ساله فاشیستی فارس می گوید. شاید این تورق در تاریخ رازهای جدیدی از تاریخ سراسر دروغ رسمی در ایران را فاش کند.من نه به عنوان یک مورخ ، بلکه به عنوان یک تحلیل گر و علاقمند حرفه ای به تاریخ همه متفکران و علاقمندان به تاریخ را به بازخوانی و تحلیل دوباره دوران قاجاریه دعوت می کنم .