Tuesday, July 16, 2013

شيعه صفوي، پديده اي كه هرگز وجود نداشته است



شيعه صفوي، پديده اي كه هرگز وجود نداشته است

مئهران باهارلي

سؤزوموز

هرگز پديده اي بنام "شيعه صفوي" در تاريخ وجود نداشته است. آنچه وجود داشته، "طريقت صفويه اردبيليه" و "دولت صفويه قزلباشيه"، هر دو منسوب به "خاندان صفويه" است. "طريقت صفويه" طي قرون، سيري از اسلام ارتودوكس (سني شافعي، طريقت آزربايجاني سهرورديه) به اسلام هترودوكس (شاخه قزلباشي مذهب علوي) داشته و در زمان شاه طهماسب عملا از صحنه تاريخ حذف شده است. "دولت صفويه" در زمان شاه اسماعيل داراي هويت مذهبي علوي (قزلباشي تركي) بوده و پس از وي، با پذيرش مذهب شيعه (امامي عربي-فارسي) از سوي جانشينانش، داراي هويت مذهبي شيعي (امامي عربي-فارسي) شده است (به استثناي دوره كوتاه مدت شاه اسماعيل دوم كه بر مذهب سني حنفي بود).

اگر مراد از تشيع صفوي، مذهبي كه سران خاندان و شاهان صفوي بدان منسوب بوده اند مي باشد، اين افراد در طي قرون متفاوت مذاهب متفاوتي داشته اند و بر مذهب واحدي نبوده اند. چنانچه مذهب سران خاندان صفوي در قرون يازده-چهارده سني شافعي، در قرن پانزده علوي قزلباشي و در قرون شانزده و هفده شيعه امامي بوده است. و اگر منظور، آن نوع از تشيع است كه مستقيما توسط اين خاندان بوجود آمده است، تنها مي توان از شاخه قزلباشي مذهب غالي و باطني علوي سخن راند كه توسط شاه اسماعيل ختائي تدوين شده است (و امروز نيز همانند گذشته از سوي فقهاي اسلام ارتودوكس، چه شيعه و چه سني به عنوان ارتداد شناخته مي شود) و نه از شيعه امامي و يا هر نوع قرائت ديگر از اسلام ارتودوكس.


در نادرستي اصطلاح "شيعه علوي": تركيباتي مانند "شيعه صفوي"، "شيعه علوي" نه با واقعيتهاي تاريخي و نه با نامگذاري موجود گروههاي "شيعه" و "غلات شيعه" در خاورميانه همخواني ندارد. بر خلاف گذشته كه شيعه و امامي و جعفري و علوي و .... در بسياري از موارد مترادف و هم معني هم شمرده مي شدند، امروزه "علوي" براي مشخص نمودن "غلات شيعه دوازده امامي" (از اسلام هترودوكس) در مقابل گروههاي "شيعه" (از اسلام اورتودوكس) بكار مي رود (در زبان انگليسي گونه تركي مذهب علوي Alevi؛ و گونه عربي مذهب علوي Alawi ناميده مي شود، زيرا بين اين دو گونه تركي وعربي تفاوتهاي مهمي وجود دارند). در حال حاضر اكثر "غلات شيعه" در تركيه، بالكان، عراق و سوريه، كه خود را "علوي" مي نامند، به وجود خط فاصل بسيار عميقي بين مذهب خود يعني "علوي" شريعت ستيز و "شيعه" شريعتمدار واقف و بر تاكيد به آن مصراند. اين ديگرانگاري مباني موثقي نيز دارد، زيرا فرق بين مذهب "علوي" (غلات شيعه دوازده امامي) و مذهب "شيعه" (هر دو فرم فارسي-عربي "امامي" و فرم تركي "جعفري" آن) به اندازه فرق بين دو دين مي باشد. بنابراين "علوي" كه حال حاضر عنواني مختص بخشي از "غلات شيعه" (از اسلام هترودوكس) است، نمي تواند همزمان براي ناميدن گروههاي "شيعه" (از اسلام اورتودوكس) نيز بكار برده شود.

در نادرستي تقابل دو اصطلاح "شيعه صفوي"-"شيعه علوي": در مقابل هم قرار دادن صفوي و علوي و يا صفويان و علويان در تركيباتي مانند "شيعه صفوي- شيعه علوي" اشتباه فاحشي است. زيرا مذهب خاندان صفوي اقلا از زمان شيخ ابراهيم تا آغاز حاكميت شاه اسماعيل صفوي در فرم طريقت صفوي، و در دوره حاكميت شاه اسعماعيل صفوي در فرم دولت صفوي، يعني نزديك به يك قرن همان است كه امروز "علوي" (غلات شيعه دوازده امامي) ناميده مي شود. افزون بر آن، شاخه تركي مذهب علوي آنگونه كه امروز وجود دارد، يعني مذهب قزلباشي، توسط شاه اسماعيل صفوي ايجاد شده است. بواقع آنچه كه اين شاه ترك، مذهب رسمي دولت خويش ساخت، نه شيعه، بلكه همين شاخه تركي غلات شيعه دوازده امامي يعني مذهب علوي (قزلباشي-بكتاشي) بود. بنابراين اقلا در دوره يك صد ساله مذكور، نه تنها بين دو مفهوم "صفوي" و "علوي" هيچگونه تقابلي وجود نداشت، بلكه آنچه وجود داشت "علوي صفوي" بود .



در نادرستي اصطلاح "شيعه صفوي": اساسا چيستي "صفوي" در اصطلاح "شيعه صفوي" مبهم است. براي زدودن اين ابهام نخست  مي بايد بين چهار مفهوم زير تفاوت قائل شد: خاندان صفوي، طريقت صفوي، طوائف قزلباش بوجود آورنده دولت صفوي، دولت صفوي. وانگاه مشخص كرد صحبت از كدام مقطع زماني مي رود، قرن ١٢، ١٣، ١٥ و يا قرن ١٧؟

١-خاندان صفوي: خاندان صفوي بنا به مشهور از نيمه اول قرن سيزدهم ميلادي تا پايان نيمه اول قرن هيجده ميلادي يعني اقلا و تقريبا به مدت پانصدسال، ٢٥٠ سال در قالب سران طريقت صفوي و ٢٥٠ سال در قالب سران دولت صفوي وجود داشته است. حال اگر منظور از شيعه صفوي، مذهب خاندان صفوي در دوره طريقتي اش بوده باشد، اين اصطلاح كاملا نادرست است. زيرا، همانگونه كه در زير نشان داده مي شود، نه تنها مذهبي كه خاندان صفوي در دوره طريقتي اش بر آن بوده، در طول زمان ثابت نبوده، بلكه هرگز شيعه نيز نبوده است. و اگر منظور از شيعه صفوي، مذهب خاندان صفوي در دوره دولت بودن باشد، اين عبارت دقيق نيست. زيرا حتي در دوره دولت بودن نيز، مذهب خاندان صفوي به شرحي كه در زير آمده متغير بوده و همواره شيعه امامي نبوده است.

٢-دوره طريقتي خاندان صفوي و تطور طريقت صفوي در طول حيات خود: طريقت "صفويه اردبيليه" در دوره آغازين تكون خود يعني دوره فيروزشاه حبيب الدين (زرين كلاه) در قرن دوازده ميلادي، يك طريقت صوفي بر مذهب سني شافعي (طريقت آزربايجاني سهروردي) بود و اين خصلت خود را تا دوره شيخ امين الدين جبرائيل و سپس در دوره شيخ صفي الدين اسحاق و شيخ صدرالدين موسي در قرون ١٣ و ١٤ ميلادي حفظ نمود. در دوره ميانه، يعني زمان شيخ خوجا علي الدين، طريقتي صوفي بر مذهب سني شافعي با گرايشات خفيف شيعي و علوي گرديد. در دوره پاياني خود در زمان شيخ ابراهيم و شيخ جنيد به يك طريقت علوي قزلباشي-بكتاشي و در دوره شيخ حيدر، سلطانعلي و شاه اسماعيل به يك طريقت علوي قزلباشي ضد سني تبديل شد. بنابراين اگر مراد از شيعه صفوي، دوره طريقتي خاندان صفوي است، بايد گفت كه اين اصطلاح نادرست است. زيرا طريقت صفوي هرگز يك طريقت شيعه نبوده است. اين طريقت از زمان فيروزشاه حبيب الدين تا دوره شيخ خوجا علي الدين يك طريقت سني، و از دوره شيخ ابراهيم تا شاه اسماعيل يك طريقت علوي بوده است. بويژه در زمان جنيد، حيدر و شخص شاه اسماعيل (قرون ١٥ و ١٦) مذهب خاندان صفوي همان است كه امروز علوي قزلباشي (غلات شيعه ترك) ناميده مي شود.

٣-طوائف بوجود آورنده دولت صفوي: صفويان و ديگر دول و خاندانهاي ترك متاخر مانند قاراقويونلو، افشار و قاجار و طوايفي كه اين دولتها و خاندانها در آغاز بدان منسوب بوده و يا توسط آنها تاسيس شده اند (توركمانان اوليه، قزلباشهاي بعدي؛ همه ريشه گرفته از خاك عثمانيتركيه امروزي)، هيچكدام شيعي نبوده، از غلات شيعه و با ترمينولوژي مدرن "علوي قزلباشي" بوده اند. بنابر اين، اين ادعا كه طوائف تركمان ساكن آناتولي، شام و آزربايجان كه دولت صفوي را بوجود آوردند، شيعه بودند به هيچ وجه صحيح نمي باشد. زيرا اين طوائف در آن زمان شيعه امامي و يا جعفري نبوده، بلكه از غلات شيعه يعني بر مذهب علوي قزلباشي بوده اند. باقيمانده گروههاي مذكور در تركيه امروز نيز بر مذهب علوي قزلباشي اند. تغيير مذهب بخش عمده طوائف ترك قزلباش كه به داخل مرزهاي ايران مهاجرت نمودند نيز، پديده اي متاخر و عمدتا پس از سقوط دولت صفوي است.

٤-دوره دولتي خاندان صفوي و تطور هويت مذهبي دولت صفوي در طول حيات خود: پس از شاه اسماعيل، طريقت صفويه خصوصيت طريقت و تصوفي بودن خود را به سرعت از دست داد و در دوره شاه طهماسب عملا از بين رفت و تنها اسمي از آن باقي ماند ( به واقع شاه اسماعيل تنها فرد از خاندان صفوي است كه به معني دقيق كلمه هم در راس طريقت صفويه اردبيليه و هم در راس دولت صفويه قزلباشيه قرار داشت). بدين سبب پس از شاه اسماعيل در تاريخ تشيع و علوي گري، سخن راندن از طريقت صفويه صحيح نمي باشد. (با غلبه شيعه امامي عربي-فارسي بر خاندان صفوي و به موازات افزايش قدرت روحانيون شيعي امامي و تسلط آنها بر دولت صفوي، بويژه در دوره حاكميت شاه عباس، اينان به سركوب غلات شيعه ترك قزلباشان علوي دست زده، به صوفي كشي پرداخته، بسياري از طريقتها و متصوفان را سركوب نموده، فعاليتشان را ممنوع، تكيه هايشان را تخريب و حتي مولويان را از كشور رانده، و عملا به عمر علويگري قزلباشي به عنوان يك مذهب پايان دادند). اگر هويت مذهبي دولت صفوي، متناسب با هويت مذهبي سران خاندان-شاهان صفويه فرض شود، اين هويت در دوره شاه اسماعيل اول "علوي قزلباشي"، در دوره شاه اسماعيل دوم "سني حنفي" و در باقي عمر اين دولت "شيعه امامي" (و اكثرا ضد علوي قزلباشي) بوده است.

تقديم نادرست "شيعه امامي" به عنوان "تشيع صفوي": اين تقديم نادرست دو علت مي تواند داشته باشد:

١-عده اي اساسا بر تفاوت موجود بين دو مذهب "علوي قزلباشي" (غلات شيعه) و مذهب "شيعه امامي" (و بعدها فرم جعفري آن) و حتي وجود اين دو مفهوم آگاه نيستند. اين اشخاص نوعا فرق بين تصوف توركي و تصوف ايراني را نيز متوجه نشده و كلا به جدائي بين "تشيع متشرعه امامي" و "تشيع متصوفه قزلباشي" دقت كافي مبذول نمي كنند.

٢-عده اي كه به نوعي پروتستانيسم اسلامي را در حال اجرا دارند، هر آنچه را كه از شيعه امامي نمي پسندند، بويژه در رابطه با مسائل مرجعيت و امتيازات روحانيت و فقه شيعه امامي، منتسب به پديده اي كه هرگز وجود نداشته يعني "شيعه صفوي" مي نمايند. حال آنكه آنچه كه اينان به انتقاد از آن برخاسته اند، چيزي جز "شيعه امامي عربي-فارسي" نيست و ربطي به صفويان كه نقشي در تئوريزه كردن آن به لحاظ فقهي و تدوين آن نداشته اند ندارد. تنها ربطي كه بين شيعه امامي و صفويان وجود دارد عبارت از اين است كه خاندان صفوي نيز بخصوص پس از شاه عباس به اين مذهب عربي-فارسي گرويده و دولتشان تحت نفوذ بلامنازع روحانيت شيعه امامي قرار گرفته است. گرويدن سران خاندان صفوي به مذهب شيعه امامي عربي-فارسي، اين مذهب را شيعه صفوي و ساخته صفويان نمي كند، بلكه به عكس صفويان را شيعه امامي عربي-فارسي و قرباني آن مي سازد.

بنظر مي رسد آنچه عده اي از ملي گرايان فارس و اصلاح طلبان شيعه از "تشيع صفوي" قصد مي كنند، در واقع چيزي نيست جز دورخيز روحانيت شيعه امامي براي در دست گرفتن اقتدار سياسي در دولت صفوي و اعمال حاكميت خود بر آن و سركوب دگرانديشان غير شيعي امامي. البته سختگيريها و رفتارهاي نابخردانه متعصبين طوائف، سران و شاهان قزلباش كه بر مذهب علوي بودند و كشتارها و خونريزيها و ظلم و اجحاف آنها در حق سنيان و ديگرانديشان واقعيتي است. اما اين واقعيت تاريخي مي بايد با عنوان و در مجراي صحيح خود، يعني رفتارها و كنشهاي قزلباشان مذكور، و نه شيعه صفوي و نه حتي علوي قزلباشي بررسي گردد. به عبارت ديگر اصطلاح "شيعه صفوي"، نامگذاري اي كيفي، اكثرا از سوي ناسيوناليستهاي فارس، بر "شيعه امامي عربي-فارسي" كه در عصر صفوي توسط روحانيون عرب و فارس مدون شده و وجود داشته است مي باشد. كلا، اين كه روحانيت شيعه امامي در دوران حكومت اين و يا آن خاندان علوي (غلات شيعه) ترك، قدرتي به هم زده و حتي بر دولت اعمال نفوذ كرده است، اين حقيقت را كه اين خاندانها و طوايف بوجود آورده آنها و در مقاطعي از زمان حتي دولتهايشان مانند قاراقويونلو، صفوي، افشار و قاجار، نه "شيعه" بلكه "علوي" (غلات شيعه) بوده اند را تغيير نمي دهد.

دو نمونه سمبوليك همچو اشخاصي كه شيعه امامي عربي-فارسي را به صورت شيعه صفوي مي نمايانند، علي شريعتي (يك بنيادگراي شيعه امامي با مليت فارس) و احمد كسروي (يك بنيادگراي ضد شيعه امامي با مليت ترك) و هر دو متاثر از مليتگرائي فارسي-ايراني است. بنيان و چهارچوب كتاب علي شريعتي بنام "تشيع علوي و تشيع صفوي"، مانند خود اصطلاح بكار برده در نام كتاب نادرست است. اين كتاب بدآموزيهاي بسيار و بنياديني در موضوعات مورد مطالعه خود را باعث شده است. محقق ترك احمد كسروي نيز در آشفته ساختن مطلب نقشي تاريخي داشته است. به عنوان نمونه شريعتي در كتاب خود چنين ادعا مي كند: "صفويها .... با تكيه به مليت ايراني با زنده كردن افتخارات و رسومات باستان بر استقلال خويش تاكيد كردند و آنرا به جاي اسلامي كه ترك و عرب را متحد نمي نمود با پايه هاي محلي، بومي، رسومات و نژادي خويش تاكيد كردند" (نقل به مضمون). اين ادعا سرتاسر اشتباه است. اولا مليت ايراني و نژاد و ... مفاهيمي غيرموجود اند و طبيعتا صفويان نيز، نه در معني خاندان و نه در معني طريقت و طوائف و دولت، هرگز بر آنها تاكيد نكرده اند. ثانيا در دوره مورد بحث (از شيخ ابراهيم تا شاه اسماعيل) صفويان هويت اتنيكي ترك داشتند و مذهب طريقتشان نيز نمونه اي تيپيك از اسلام تركي و تصوف تركي بود. ....

كمي هم در باره تبار صفويان: با توجه به آنچه گفته شد، خاندان صفوي، طريقت صفوي، طوائف صفوي و دولت صفوي لزوما داراي هويت مذهبي يكساني نبوده اند. علاوه بر آن هويت مذهبي هر يك نيز در طول زمان متغير بوده است. بنابراين افاده هاي فوق العاده كلي و مبهمي چون "شيعه صفوي" هرگز در مورد پديده مورد بحث روشنگري نمي كنند. مشابه همين قضيه در مورد تبار و هويت اتنيكي صفويان نيز صادق است. تبار و هويت اتنيكي صفويان بسته به اينكه مراد به عنوان مثال خاندان صفوي، طوائف بوجود آورنده دولت صفوي و يا جهت گيري قومي دولت صفوي باشد، متفاوت است. افزون بر آن اين هويت در طول زمان نيز دچار تغييرات فاحشي شده است. چنانچه فيروزشاه زرين كلاه به لحاظ تباري يك عرب بود. اما سران خاندان صفوي اقلا از دوره ابراهيم تا پايان سلسله صفوي هويت قومي كاملا ترك داشته اند، در حاليكه جهتگيري دولت صفوي در دوره شاه عباس ضد تركي بود، ......

گئرچه‌يه هو!!!

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment