بعضي ها آنرا بر گرفته از نام حاکم آذربايجان در زمان حملة اسکندر مقدوني, «آتروپات» مي پندارند و بعضي ها هم اين نام را در ارتباط با کلمة «آذر» (آتش در پارسي باستان) تصور مي کنند؛ ولي آنچه که واقعيت دارد نام آذربايجان از قديم الايام شامل نواحي شمالي و جنوبي رودخانه ارس مي شده و اين نام تنها پس از استقلال جمهوري آذربايجان در سال ۱۹۱۸ بر روي سرزمين شمالي ارس گذشته نشده است. اين نام همواره در طول تاريخ علاوه بر قسمت جنوبي رود ارس, قسمت شمالي آن را نيز شامل مي شده است.
گرچه در تاريخ ناحية بين دو رود کُر و اَرَس«الران», «ارّان» و «آران» ناميده شده و در نوشته بعضي از مورخين نيز به تنهايي و به عنوان ايالت مستقل, از آن ياد شده است ولي اين ناحيه همواره بخشي از آذربايجان بوده و چون منطقة نسبتاً گرمسيري هم هست در فرهنگ مردم آذربايجان «آران» به منطقة گرمسير و غيرکوهستاني نيز گفته مي شود.
عنايت اله رضا از مخالفين نام آذربايجان در شمال رود ارس در پيش گفتار کتاب « آذربايجان و اران» مي نويسد:
«ماه ژوئن سال ۱۹۱۸ سران حزب مساوات, دولتي در قفقاز پديد آوردند و نام بخشي از سرزمين مذکور را که بر آن فرمان مي راندند «جمهوري آذربايجان» ناميدند. حزب مساوات که عنوان اصلي آن «حزب دموکراتيک اسلامي مساوات» بود, به سال ۱۹۱۱ ميلادي در شهر باکو تأسيس يافت. هدف اين حزب ايجاد کشور اسلامي بزرگ و واحد تحت رهبري ترکان آسياي صغير بود. حزب مذکور که از سياست «پان تورکيستها» پيروي مي کرد و طرفدار «وحدت» همة ترکي زبانان جهان در «ملتي واحد» بود, در ماه ژوئن سال ۱۹۱۷ به «حزب فدراليستهاي ترک» پيوست و با حزب مذکور کنگره اي متحد ترتيب داد. در نوامبر سال ۱۹۱۷ نخستين کنگره حزب مساواتيان قفقاز برگزار شد و از اين پس «حزب دموکراتيک فدراليستهاي مساواتي ترک» نام گرفت.» حزب مذکور, در ماه ژوئن ۱۹۱۸ استقلال بخشي از قفقاز را, زير عنوان «جمهوري مستقل آذربايجان» اعلام کرد. حال آنکه نام اين سرزمين هيچوقت آذربايجان نبود. حدود دو سال بعد, در تاريخ بيست و هشتم ماه آوريل سال۱۹۲۰ دولت مساوات ساقط و منقرض شد و بلشويکها قفقاز را به تصرف درآوردند و دوباره سرزمين مذکور ضميمة خاک روسيه گرديد. در اين روزگار دولت روسيه شوروي بر سرزمين قفقاز فرمانروايي يافت. دولت جديد روسيه شوروي که هنوز در آن زمان نامِ «اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي» بر کشور خود ننهاده بود, نام آذربايجان را همچنان بر بخشي از قفقاز باقي نگاه داشت. پس از چندي «جمهوري آذربايجان» به نام «جمهوري سوسياليستي آذربايجان» ناميده شد. . .
با گذاردن نام «آذربايجان» بر بخشي از قفقاز, انديشه اي تازه نيز عنوان شد مبني بر اينکه گويا «آذربايجان سرزميني است دو نيم گشته که بخشي در شمال و بخشي در جنوب رود ارس نهاده شده است.» نخست در قفقاز و پس از آنگاه در ايران, تني چند از شاعران, نويسندگان, از اين جدايي ناله ها سر دادند و از روزگار, گله ها کردند. . .
برخي از مورخين و نويسندگان شوروي, در کتابها و نوشته هاي خويش, اين عنوانهاي مجعول و نادرست را چندان بکار گرفتند که نسل جوان ما از راه درست منحرف شده و از حقيقت ماجرا دور و بي خبر مانده است. »[2].
احمد کسروي هم در کتاب شهرياران گمنام مي نويسد:
«شگفت است که آران را اکنون آذربايجان مي خوانند. با آنکه آذربايجان يا آذربايگان نام سرزمين ديگريست که در پهلوُي آران و بزرگتر و شناس تر از آن مي باشد و از ديرين زمان که آگاهي در دست هست همواره اين دو سرزمين از هم جدا بوده و هيچگاه نام آذربايجان بر اران گفته نشده است. ما تا کنون ندانسته ايم که برادران آراني ما که حکومت آزادي براي سرزمين خود بر پا کرده مي خواستند نامي نيز بر آنجا بگذراند براي چه نام تاريخي و کهن خود را کنار نهاده دست يغما به سوي آذربايگان دراز کردند؟ ! و چه سودي را از اين کار شگفت خود اميدوار بودند؟ !»[3].
در کتاب «آذربايجان و نغمه هاي تازه استعمارگران» هم راجع به نام آذربايجان چنين آمده است:
«. . . باين ترتيب سرزمينهاي واقع در شمال رود ارس که مرز فعلي ايران و شوروي نيز بشمار مي رود از سال ۱۸۲۸ ميلادي رسماً ضميمة امپراطوري روسيه شد. ولي چه در اين تاريخ و چه قبل ازآن هرگز سرزميني که امروز از آن بنام آذربايجان شوروي ياد مي شود چنين نامي نداشته است. . . براي نخستين بار نام «آذربايجان» در سال ۱۹۱۸ و به دنبال انقلاب در روسيه بر بخشي از سرزمينهاي جنوبي قفقاز اطلاق شد. . . »[4].
دکتر تورج اتابکي نيز مثل کسروي, عنايت اله رضا و کسرويست هاي ديگر مرز شمالي آذربايجان را رود ارس دانسته در کتاب «آذربايجان در ايران معاصر» مينويسد:
«جغرافي نويسان مسلمان, آذربايجان را از جنوب به زنجان, از خاور به ديلمستان, طارم و گيلان, از باختر به فارسان يا وارادان محدود دانسته و رودخانة ارس را نيز مرز شمالي اين منطقه شمرده اند. همچنانکه از اين تعريف بر مي آيد منطقه اي که امروزه جمهوري آذربايجان (يعني جمهوري سوسياليستي آذربايجان شوروي سابق) خوانده مي شود جزء مرزهاي جغرافيايي آذربايجان قديم نبوده است.»[5].
اغلب پان آريائيست ها و ناسيوناليستها ي افراطي فارس بر جدايي نام سرزميني که در شمال رود ارس قرار دارد با سرزمينهايي که در جنوب اين رود واقع است اصرار دارند, در حاليکه تاريخ واقعيتها را به گونه اي ديگر بيان مي کند!
به نظر مي رسد زمانيکه در تاريخ, از آذربايجان و اران به عنوان دو ايالت جدا از هم ياد مي شود, «آذربايجان» علاوه بر اينکه نام مملکت بزرگي را که از اراک و همدان و زنجان گرفته تا دربند قفقاز را شامل مي شده و دو ولايت اران و شيروان هم در محدودة اين مملکت قرار مي گرفته است به نام ولايتي هم اتلاق مي شده که شهرهاي اين ولايت در جنوب رود ارس قرار داشته و در بيشتر موارد شهرهاي استانهاي امروزي آذربايجان شرقي, آذربايجان غربي, اردبيل, زنجان, همدان, قزوين, مرکزي و قسمتي از استان تهران جزء اين ولايت به حساب مي آمده است؛ چنانچه در «برهان قاطع» در مورد رود ارس چنين آمده است: رودي است که بين آذربايجان و اران جاري است. ولي باز در همان کتاب در جلد اوّل صفحه ۹۶ آمده است: اران نام ولايتي است از آذربايجان که گنجه و بردعه از اعمال آن است.
از نوشته هاي فوق چنين استنباط مي گردد هنگاميکه از آذربايجان به عنوان ولايت ياد مي شود, اران همسايه آذربايجان است, و هنگاميکه از آذربايجان به عنوان مملکت سخن به ميان مي آيد «اران» ولايتي از ولايات مملکت آذربايجان به حساب مي آيد.
آنچه مسلم است در تاريخ هر جا نامي از اران به ميان آمده اغلب به مناطق و شهرهايي اطلاق شده است که در بين دو رود کر و ارس قرار داشته و مناطق و شهرهاي خارج از بين اين دو رود, از جمله ايالات شيروان و موغان که قسمت مهم جمهوري آذربايجان فعلي را تشکيل مي دهند و پايتخت کنوني آن باکو هم از شهرهاي ايالت شيروان قديم است جزء نواحي اران به حساب نمي آمده است. ابن حوقل (قرن چهارم هجري) که کشورهاي اسلامي را از شرق تا غرب پيموده, در نقشه اي «صوره ارمينيه و آذربايجان و الران» را يک جا کشيده, خاطر نشان ساخته است که «من اينها را يک اقليم بر شمردم, تا آنجا که من ديده ام در تحت حکومت يک تن بوده است.».[6]
همو مي نويسد: « آذربايجان محدود است از طرف مشرق به جبال و ديلم [گيلان و مازندران] و غرب درياي خزر, و از طرف مغرب به حدود ارمن و اللان و اندکي از حدود جزيره [بين النهرين], و از طرف شمال به اللان[7] و جبال قبق (قفقاز) و از طرف جنوب به حدود عراق [اراک] و اندکي از حدود جزيره».[8]
پيداست که در اينجا ابن حوقل حتي آذربايجان را نه به عنوان يک مملکت, بلکه به عنوان يک ولايت به حساب آورده است که محدودة آن تا کوههاي قفقاز و دربند ادامه داشته و مناطق شيروان و موغان (قسمت مهمي از جمهوري آذربايجان فعلي) را هم در بر مي گرفته است!
وي سه ولايت آذربايجان و الران و ارمنيه را يک مملکت و يا يک سرزمين دانسته که حکومت آن در دست يک فرد بوده و ابن حوقل به مجموعة اين سه ولايت نامي ننهاده و تنها آنها را «يک اقليم» به حساب آورده است.
مقدسي, که اثر خود را حدود يک قرن پس از اصطخري و در حدود ۷۰ سال پس از «صوره الارض» و «حدودالعالم» و در حدود سال ۴۳۸ هـ ق تأليف کرده, سه خطة مورد بحث را مانند مؤلف ياد شده با هم آورده, متذکر شده است که «من اين سرزمين (رحاب) را به سه حوزه بخش کرده ام؛ نخستين آنها از بالاي درياچه, اران است؛ سپس ارمنيه و در پايان آذربايجان باشد.».
براي آن سه سرزمين نيز يک جا نام رحاب (فراخ) را برگزيده و دربارة سبب گزينش خود در وصف آن منطقه چنين نوشته است: «چون سرزمين بزرگ و زيبا, پرميوه و انگور بود شهرهايش مانند موقان, خلاط [شمال درياچة وان] و تبريز همانند عراق داراي نرخ ارزان, درختان سردرهم کشيده, نهرهاي روان, کوههاي عسل, دشتهاي آبادان, دمن هاي پر از گوسفند مي بود و من برايش نامي نيافتم که همه خوره هايش را در بر گيرد؛ پس آنرا رحاب ناميدم. از سرزمينهاي کشور اسلام است و دژ مسلمانان در برابر روم به شمار مي آيد. . . ».[9]
در حالي که ساير مورخين از آن جمله ياقوت حموي سرزميني را که در محدودة دو ولايت آذربايجان و اران قرار دارد, «مملکت آذربايجان» ناميده است.[10] همين مورخ بعد از نام بردن از مملکت آذربايجان, پايتخت (دارالحکومه) آنرا که تبريز باشد معين کرده است؛[11] در حالي که وقتي صحبت از شيروان و ارّان به ميان آورده آنها را ولايت ارّان و شيروان ناميده و از شهرهاي مهم آنها ياد کرده نه پايتخت و دارالحکومه آنها.[12]
عنايت اله رضا نويسنده کتاب «آذربايجان و اران» که عضو حزب توده ايران و مخالف رژيم پهلوي بود در سال ۱۳۲۵ به شوروي گريخت و در دانشکده حزب کمونيست آن کشور به تحصيل پرداخت. در سال ۱۳۳۶ به کشور مائوئيستي چين رفته در آن کشور اقامت گزيد, امّا به زندگي در کشور مائو و ايدئولوژي مائوئيستي نيز رضايت نداد و بار ديگر به شوروي برگشت. در نهايت دشمن رژيم پهلوي در سال ۱۳۴۸ به ايران برگشت و به تدريس در دانشگاهها پرداخت !
وي در سال ۱۳۶۰ به نوشتن کتاب «آذربايجان و اران» اقدام نمود تا ثابت کند در طول تاريخ, اران منطقه اي بوده است جدا از آذربايجان و نام آذربايجان هيچوقت شامل شمال رود ارس نبوده است ![13]
وي در مورد نوشته ياقوت حموي در معجم البلدان چنين نظر مي دهد:
«ياقوت حموي که به سدة هفتم هجري مي زيسته در کتاب «معجم البلدان» پيرامون اران چنين نوشته است «اران نامي است ايراني, داراي سرزميني فراخ و شهرهاي بسيار که از آنها جنزه است و اين همان است که مردم آن را گنجه گويند و بردعه و شمکور و بيلقان. ميان آذربايجان و اران رودي است که آن را ارس گويند. آنچه در شمال و مغرب اين رود نهاده است از آن اران و آنچه در سوي جنوب قرار گرفته است از آن آذربايجان است.» از اين نوشته به صراحت مي توان دريافت که آذربايجان در جنوب و اران در شمال رود ارس نهاده شده است و بدين روال معلوم مي شود که سرزمين اران نام آذربايجان نداشته است.».[14]
با توجه به اين نوشته معلوم مي گردد, عنايت اله رضا قسمتي را که به اهداف او نزديک بوده از معجم البلدان ياقوت حموي انتخاب و با تحريف زيرکانه بر آن استناد کرده, و از قسمت ديگر معجم البلدان که مخالف اهداف وي است و «اران» در داخل خاک آذربايجان قيد شده است حرفي به ميان نياورده و با بي اعتنايي از کنار آن گذشته است؟ !
ياقوت حموي در قسمت ديگر معجم البلدان و چند صفحه بعد از سطوري که به وسيلة عنايت اله رضا و با تحريف, نقل شده, سرحد آذربايجان را چنين قيد کرده است: «. . . وحد اذربيجان برذعـه مشرقاً, الي ارزنجان مغرباً, و يتصل حدها من جهـه الشمال ببلاد الديلم و الجيل و الطرم. . . »[15]
(. . . سرحد آذربايجان در مشرق از بردعه [پائين رود کر و شمال رود ارس] شروع و در مغرب تا ارزنجان [از شهرهاي ترکيه امروزي] مي رسد. از شمال به بلاد ديلم, گيلان و طارم متصل است. . . ).[16]
ياقوت حموي شهر بردعه را که در شمال ترين منطقه اران و زير رود کُر و نزديک کوههاي قفقاز است «آخر آذربايجان» به حساب آورده است که دليل بر ناميده شدن شهرهاي شمال ارس تا نزديکيهاي کوه قفقاز از آن جمله مناطق اران (بين رود کُر ارس), و شهرهاي جنوب رود ارس شامل استانهاي آذربايجان شرقي, غربي, اردبيل و زنجان تا مرز ديلم و گيلان به نام « آذربايجان» است و متناقض با ادعاي عنايت اله رضا !
عنايت اله رضا همچنين نوشته ياقوت حموي را در معجم البلدان که «شرق» رود ارس را متعلق به آذربايجان دانسته نه جنوب آنرا, تحريف کرده و نوشته است: «. . . آنچه در سوي جنوب قرار گرفته است از آن آذربايجان است.»! در حالي که نوشته ياقوت چنين است:
« و بين آذربيجان و اران نهريقال له الرس کلما جاورهُ من ناحيه المغرب و الشمال نهر من اران و ماکان من جهـه المشرق فهو من آذربيجان.»[17] (بين آذربايجان و اران رودي است که الرس [ارس] ناميده مي شود, کليه مناطق غرب و شمال اين رود متعلق به ارّان و قسمت شرق آن مال آذربايجان است).
هدف عنا يت اله رضا از تحريف اين قسمت نوشته ياقوت حموي از آنجا ناشي مي شود که, چون شرق رود ارس و قسمت مهمي از منطقة مغان در حال حاضر جزء خاک جمهوري آذربايجان است, وي خواسته است بگويد هيچ قسمتي از مناطق آذربايجاني که در معجم البلدان بدان اشاره شده است. در داخل خاک جمهوري آذربايجان فعلي قرار ندارد !
عنايت اله رضا قسمت ديگر نوشته ياقوت حموي يعني «اران نامي است ايراني» را هم تحريف کرده است.
چه, ياقوت حموي نوشته است: «اران نام غير عربي است»[18] و ننوشته است نام ايراني است. در حاليکه بعضي از مورخين معاصر نظر داده اند که «اران» نام ترکي است, بعضي ها آنرا بر گرفته از زبانهاي قديمي و بومي منطقه قفقاز مي دانند و بعضي ها هم آنرا از منشاء ايراني دانسته اند.[19]
ياقوت حموي, در ادامة توضيح سرحد آذربايجان مي نويسد: «. . . اين [آذربايجان] مملکت بزرگي است. در ميان شهرهاي مشهور آذربايجان تبريز بزرگترين شهر و پايتخت فعلي آن است, در زمانهاي قديم پايتخت آذربايجان مراغه بوده است؛ خوي, سلماس, اورمو, اردبيل, مرند و . . . در رديف شهرهاي آذربايجان است. آذربايجان مملکت وسيع و دولت بزرگي است, اينجا سرزمين کوهستاني است. در اين سرزمين قلعه هاي متعدد و باغهاي بيشماري موجود است, من در هيچ جا به اندازة اين سرزمين چشمه و رودخانه نديدم. کسي که در اين سرزمين سياحت مي کند نيازي به بر داشتن ظرف آب نمي بيند چرا که در همه جا آب در زير پاي او جاري است و اين آب خنک, گوارا و سالم است.».[20]
در همين کتاب وقتي صحبت از «ارّان» مي شود چنين مي نويسد:
«ارّان» نام ولايتي است وسيع, که شهرهاي زيادي دارد از جملة اين شهرها, جنزه است که مردم عادي آنرا «گنجه» مي نامند. بردعه, شمکور و بيلقان از شهرهاي آن است.».[21]
ياقوت وقتي از شهر بردعه که در داخل ولايت اران و در منتها عليه شمال آن است سخن مي گويد مي نويسد:
«بردعه شهري است در انتهاي خاک آذربايجان»[22]
از اين نوشته ياقوت چنين دريافت مي شود در عين حاليکه «بردعه» جزء شهرهاي ولايت اران است و در شمالي ترين محدودة اين ولايت قرار دارد, شهر سرحدي مملکت آذربايجان نيز هست. و اين موضوع دليل بر اين حقيقت مي باشد که ولايت ارّان علاوه بر اينکه همسايه ولايت آذربايجان است خود جزئي از مملکت آذربايجان و يکي از ولايات آن به شمار مي رود !
اگر ولايت ارّان جزء مملکت آذربايجان به حساب نمي آمد و ولايتي جدا, همطراز و همساية آذربايجان محسوب مي شد دليلي نداشت که ياقوت حموي شهر بردعه را که در شمال ترين قسمت ولايت ارّان است و از شهرهاي اين ولايت به حساب مي آيد آنرا «انتهاي خاک آذربايجان» بشمارد ! از طرف ديگر, اگر ولايت ارّان و شمالي ترين شهر آن «بردعه» جزء خاک آذربايجان محسوب نمي شد بايد شمال ترين سرحد آذربايجان رودخانة ارس مي شد نه شهر بردعه ! همانطوريکه وقتي آذربايجان به عنوان يک ولايت و همسايه اران به حساب مي آيد ياقوت حموي رودخانة "الرس" (ارس) را به عنوان رود مرزي بين اين دو ولايت معرفي مي کند ولي وقتي آذربايجان به عنوان مملکت در نظر گرفته مي شود ولايت اران در داخل و در محدودة اين مملکت قرار مي گيرد!
بدين صورت مشخص مي شود: نام «آذربايجان» علاوه بر اينکه نام مملکتي بوده که ولايت اران و شيروان در داخل آن قرار داشته, نام ولايتي هم به حساب مي آمده که شهرهاي جنوبي رود ارس تا انتهاي زنجان و همدان و حتي اراک از بلاد آن محسوب مي شده است. همانطوريکه امروزه اصفهان, هم نام استان اصفهان را شامل مي شود و هم مفهوم شهر اصفهان را مي رساند؛ وقتي از استان اصفهان سخن به ميان مي آيد علاوه بر شهر اصفهان منطقة وسيعي از شهرستانهاي نجف آباد, شهرضا, کاشان, آباده, نائين و ... هم جزء اين محدوده است, ولي وقتي صحبت از شهر اصفهان مي شود خود شهر اصفهان و حومة آن مورد نظر است که محدودة کوچکي دارد!
لذا ما در تاريخ با دو گونه آذربايجان در ارتباطيم يکي «مملکت آذربايجان» که ولايت «اران» جزء اين مملکت و در داخل آن است و ديگري «ولايت آذربايجان» که با «ولايت اران» همسايه است.
ياقوت حموي وقتي از شهر باکو و دربند (باب الباب- الباب) سخن به ميان مي آورد آنها را جزء شهرهاي ولايت شيروان مي شمارد نه جزء ولايت اران.
«باکويه. شهري است از ولايت شيروان از دايرة دربند. در اين مکان چاه نفت موجود است اجاره بهاء آن به هزار دينار مي رسد, در کنار اين چاه, چاه ديگري است که شبانه روز از آن نفت غليظ و سفيدي که شبيه جيوه است فوران مي کند, اجاره بها اين چاه نيز مثل چاه اولي است.».[23]
مطمئناً اران و شيروان در اين زمان در عين حالي که دو ولايت با شهرها و مناطق خاص خود بوده اند, هر دو اين ولايت جزء مملکت آذربايجان به حساب مي آمده اند که اين مملکت, هم شهرهاي شمالي و هم شهرهاي قسمت جنوبي رود ارس را شامل مي شده است. و پايتخت و دارالحکومة آنهم شهر تبريز بوده است.
آذربايجان در آستانة حملة اعراب سرزمينهاي بين همدان, زنجان, و دربند (در جمهوري خودمختار داغستان امروزي در شمال جمهوري آذربايجان) را شامل مي شده است, چنانکه در تاريخ بلعمي در مقدمة «خبر گشادن آذربايگان و دربند خزران» حدود آن چنين ترسيم شده است:
«. . . اوّل حد از همدان درگيرند تا به اَبهَر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران, و بدين ميانه اندر هر چه شهرها است همه را آذربايجان خوانند.». [24]
ابن حوقل که شخصاً در آذربايجان سياحت کرده, در نقشه اي که از درياي خزر به دست داده, اراضي گسترده شده از دربند تا گيلان را زير نام آذربايجان آورده است, همين ادعا را کتيبه اي که مرزبان دولت ساساني در دربند, در سال ۵۳۳ ميلادي (اوايل سلطنت انوشيروان) بر ديوار قلعه آن منطقه حکّ کرده و در سال ۱۹۲۹ ميلادي توسط روسها در دربند کشف گرديده و در آن, مردي به نام «بارزيوس», خود را «مدير کل ماليه آذربايجان, معرفي کرده مي گويد:
«از طرف انوشيروان مأموريت يافتم که در قسمت شمال دربند, قلاعي براي جلوگيري از هجوم قبايل شمالي به آذربايجان بوجود آورم.»[25]
که معلوم مي گردد قسمت جنوبي دربند, آذربايجان به حساب مي آمده است.
ابن فقيه در اواخر قرن سوم هجري, حد آذربايجان را از مرز بردعه تا مرز زنجان دانسته است,[26] وي مي گويد: «بردعه شهر آران و آخر حدود آذربايجان است.».[27]
محمدحسين خلف تبريزي اران را ولايتي از آذربايجان به شمار آورده که گنجه و بردعه از اعمال آن است.[28]
«در يکي از نسخ ترجمة اثر اصطخري, در فصل تحت عنوان «مسافات آذربايجان» از مسافات بين بردع [در جمهوري آذربايجان] تا اردبيل و بالاتر از آن, از بردع تا دربند [در جمهوري خود مختار داغستان] و نيز بردع تا تفليس [در جمهور گرجستان] و بردع تا دبيل [جمهوري ارمنستان امروزي] سخن رفته است.»[29].
«يعقوبي در البلدان خود حدود آذربايجان را از زنجان تا ورثان و آن سوي ارس [شمال ارس] و از آن جمله شهرهاي بيلقان و بردعه [در جنوب رود کُر] را آذربايجان عليا دانسته است.»[30].
حمداله مستوفي مورخ نامي قرن هشتم هجري (۱۲۸۰-۱۳۴۹م) در کتاب نزهـه القلوب مي نويسد:
«بلاد آذربايجان ۹ تومان است,[31] بيست و هفت شهر دارد در بيشتر مناطق اين مملکت هوا سرد و در بعضي مناطق ملايم است, حدودش با ايالات عراق عجم [شهر اراک فعلي و مناطق مرکزي ايران], موغان, گرجستان, ارمن و کردستان پيوسته, طولش از باکو تا خلخال ۹۵ فرسخ, عرضش از بجروان تا سيپان ۵۵ فرسخ ميباشد.»[32].
زين المجالس و آثارالاول نيز عيناً کلمات حمداله مستوفي را نقل کرده[33] و سر حد آذربايجان را از جنوب, عراق عجم, از غرب و جنوب غربي کردستان, و از شمال غربي گرجستان و ارمنستان و از شمال, موغان که احتمالاً موغان شيروان نزديک دربند باشد را تأئيد کرده است.
بنا به نوشته حمداله مستوفي در نزهـه القلوب, شهرهاي آذربايجان عبارتند از: «تبريز, اوجان, . . . گرگر, نخجوان, اجنان, اردوباد و ماکويه.».[34]
حمداله مستوفي نيز مثل ياقوت حموي شهرهائيکه در داخل ولايت اران و بين دو رود ارس و کر قرار دارد, از جمله نخجوان و اردوباد را جزء آذربايجان به حساب آورده است ضمن آنکه شهرهاي ولايت شيروان را هم که «باکو» جزء آن ولايت است از شهرهاي آذربايجان شمرده است.
مسعودي که در نيمة نخست قرن چهارم هجري مي زيسته در کتاب «مروج الذهب» نوشته:
«الران من بلاد آذربايجان»[35] (اران از شهرهاي آذربايجان است).
در کتاب «بستان السياحه» زين العابدين شيرواني حدود آذربايجان چنين آمده است:
«. . . محدود است از طرف شمال به ولايت موغان و شيروان و جبال البرز[36] و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به ديار خلخال و گيلان و طالش و ديلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان. . . »[37]. در همين کتاب دربارة اران آمده است: «. . . آن ديار, ما- بين ارس و کر واقع شده.».[38]
«در دورة صفويه ايالت آذربايجان شامل چهار بيگلربيگي به مرکز تبريز بود, اين بيگلربيگي ها عبارت بودند از: بيگلربيگي تبريز, بيگلربيگي قره باغ, چخور سعد و شيروان.
بيگلربيگي تبريز عبارت بود از قسمت اعظم استانهاي کنوني آذربايجان شرقي[شامل استان اردبيل کنوني] و غربي, بعلاوه آستارا, تالش, زنجان, سلطانيه و منطقه قاپان (زنگه زور) که واقع در ارمنستان [کنوني] مي باشد. بيگلربيگي قره باغ شامل گنجه, بردع, برکشاط, لوري و جوانشير. بيگلربيگي چخور سعد شامل ايروان, نخجوان, ماکو و با يزيد. نهايتاً بيگلربيگي شيروان شامل باکو, شکي, قبه و ساليان مي شد.».[39]
بعد از مرگ نادرشاه آذربايجان کلاً به چند خان نشين مستقل تقسيم شده بوده, اين خان نشينها عبارت بودند از: «قره باغ, شکي, گنجه, باکو, دربند, قوبا, نخجوان, ايروان, تبريز, اروميه, اردبيل, تالش, خوي, ماکو و مراغه.»[40] که اين خان نشينها, هم شامل قسمت شمالي رود ارس مي شد و هم شامل قسمت جنوبي اين رودخانه.
شمس الدين سامي در ماده نظامي [گنجوي] قاموس الاعلام خود که در سال ۱۳۱۶ هـ ق (۱۸۹۸-۹ م) منشتر کرده زادگاه نظامي گنجوي را «قصبة گنجه آذربايجان»نوشته و بدين ترتيب شهر گنجه را که در جنوب رودخانه کر قرار دارد از شهرهاي آذربايجان شمرده است.[41]
ميرزا کاظم بيگ آذربايجاني متولد شهر رشت که از استادان ادبيات ترکي, عربي و فارسي دانشگاه قازان و پترزبورگ بوده و در کتاب خود بنام «دستور زبان تطبيقي زبانهاي ترکي» که در سال ۱۸۴۶ ميلادي توسط دانشگاه قازان انتشار يافته زبان ترکي آذربايجاني را به دو لهجة آذربايجاني جنوبي و شمالي تقسيم کرده است.[42]
مورخ معاصر دکتر رحيم رئيس نيا با اشاره به اثر ابن اثير و اينکه وي قسمت شمالي رودخانه ارس را آذربايجان ناميده است مي نويسد:
ابن اثير هم حوادث سال ۴۲۱ هـ و در فصل «بيان غزوه فضلون کردي خزر را و ماجراي او» اران را جزوي از آذربايجان شمرده است:
«فضلون کردي بر بخشي از آذربايجان مستولي شده, آنرا تصرف کرده بود. و اتفاق چنين روي داد که در اين سال به غزا به خزر تاخته, عده اي از مردم خزر را کشت و زنانشان را به اسارت گرفت و غنيمتي بسيار به دست آورد؛ همين که به بلدة خود باز گرديد, در حرکت کندي روا داشت. . . , به اميد اين که در اين امر برتري خويش آشکار ساخته باشد و گمان مي کرد که خزريان را سرکوب و بيچاره کرده و به کاري که در حقشان کرده, سرگرم نموده است. مردم خزر هم با شتاب و مجدانه به تعقيب وي پرداخته و او را در تنگنا گذاشته, زياده بر ده هزار نفر از ياران او و داوطلباني که به همراه او بودند کشتند و غنايمي را که گرفته بودند, مسترد داشته و باز پس گرفتند و اموال سپاهيان اسلامي را غنيمت گرفته باز گشتند.».[43]
دکتر رئيس نيا با آوردن پاراگراف بالا اظهار داشته که:
«منظور از نقل چند سطر بالا از نوشته ابن اثير پاسخ گويي به کسروي است که به نقل از جملة نخست پاراگراف فوق. «ابن فضلون کرد تکه اي از آذربايجان را داشت که بدانجا دست يافته و از آن خود کرده بود.»[44] بر ابن اثير ايراد گرفته که نمي دانسته است ابن فضلون فرمانرواي سراسر اران و بخش بزرگي از ارمنستان بوده و نه خداوند تکه اي از آذربايجان. نوشته ابن اثير حاکي از اين است که وي به درستي قلمرو دولت ابن فضلون را در جوار سرزمين خزران و در هر صورت در آن سوي ارس مي دانسته و بنا بر اين اران را بخشي از آذربايجان به شمار آورده است.»[45].
در لغتنامه علامه دهخدا نيز در مورد تعدادي از شهرهائيکه امروزه در داخل جغرافياي سياسي جمهوري آذربايجان قرار دارد و همچنين در مورد نام ولايت «اران» با استناد به مورخين و جغرافي نويسان قرنهاي گذشته چنين آمده است:
اران: اقليمي است در آذربايجان... صاحب برهان قاطع گويد؛ ولايتي است از آذربايجان که گنجه و بردع از اعمال آن است. گويند معدن طلا و نقره در آنجاست.
گنجه: شهري است مشهور مابين تبريز و شيروان (اصبح شروان است) و گرجستان و مولد شيخ نظامي عليه الرحمه از آنجاست (برهان) نام شهري است از ولايات اران در اواخر آذربايجان [,] منسوب بدانجا را گنجوي گويند (انجمن آرا)... اين شهر در قرون ۶ و ۵ ميلادي بنا شده است. از قرن ۴ هجري (۱۳ ميلادي) يکي از شهرهاي مهم آذربايجان و مرکز تجارت و صنعت بود».
بردعه: برذعه, بردع از بلاد اران است (شرفنامه) شهري است در اقصاي آذربايجان معرب برده دان زيرا که پادشاهي اسيران را آنجا گذاشته بود و گاهي بذال منقوطه (برذعه) نيز خوانند. (آنندراج), (قاموس), (ناظم الاطباء) رجوع به بردع شود.
نخچوان[نخجوان]: شهرکي است خرد [ از حدود آذربايجان] خرم و با نعمت و مرم و خواسته و بازرگانان بسيار و از وي زيلوهاي قالي و غيره و شلوار بند و چوب بسيار خيزد (حدودالعالم) شهري است از اقليم پنجم- آذر آبادگان از بناهاي نرسي بن بهرام ساساني که نخچوان لقب داشته.
اردوباد: شهري بر ساحل ارس بر مشرق جلفا, موضعي است در آذربايجان و باغستان زياد دارد و غله و انگور و ميوه آن نيکو و آب وي از کوههاي قپان خيزد فاضل آن آب در ارس ريزد (نزهت القلوب), (مرات البلدان) و مسقط الرس بعضي شعرا و علما بوده است (قاموس اعلام ترکي).
شيروان: نام شهري در آذربايگان. در روايات باني آنرا انوشيروان دانسته اند. پس از ويراني شماخي اصل و قاعده شيروانات بوده, سالها سلاطين شيروان شاهيه در آنجا پادشاهي داشته اند و در اواخر صفويه انقراض يافتند خاقاني شيرواني « [کذا]» مداح منوچهر و مردمان بزرگ در هر فن از آنجا به ظهور آمده اند. فخر السالکين حاج زين العابدين سياح صاحب بستان السياحه (ت) و حديقه السياحه از آنجاست.
اسناد بسياري که نشان ميدهد از زمانهاي بسيار ديرين تا سال ۱۹۱۸ ميلادي که اراضي شمالي رود ارس به صورت کشور مستقل با نام «جمهوري آذربايجان» درآمد, نام آذربايجان همواره دو بخش شمالي و جنوبي رود ارس از دربند (دمير قاپو) در داغستان قفقاز در شمال, تا زنجان و همدان و اراک در جنوب را شامل ميشده است و اين نام تاريخي را نمي توان از روي قسمت شمالي آذربايجان که در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ ميلادي از قسمت جنوبي آن جدا گرديده ضميمه خاک روسيه شد, برداشت.
گرچه به تصور بعضي از ناسيوناليستهاي افراطي, بهترين راه جهت غير همنام کردن قسمت شمالي و جنوبي رود ارس اين است که نام آذربايجان از قسمت جنوبي ارس برداشته شود همانطوريکه منطقة زنجان در سالهاي حاکميت پهلوي از نام آذربايجان محروم گرديد و در سال ۱۳۷۲ هم نام آذربايجان از روي قسمت مهم آن يعني مناطقي که امروز در اسناد دولتي استان اردبيل ناميده مي شود برداشته شد و شايد روزي تبريز و اروميه هم از داشتن نام آذربايجان محروم شود ! ولي هيچکدام از اينها چاره اصلي درد نيست و اتحاد واقعي, همدلي و زندگي برادرانه در ايران در کنار هم را براي هموطنان ترک و فارس و ديگر اقوام به ارمغان نمي آورد, تنها راه حلّ واقعي مسئله, شناخت حقوق فرهنگي- اقتصادي مساوي و برابر با هموطنان فارس زبان, براي حدود ۳۰ ميليون نفر از جمعيت ترک زبان کشور و تدريس زبان ترکي به عنوان دومين زبان رسمي کشور در کنار زبان فارسي در مدارس ابتدايي, راهنمايي, دبيرستان و دانشگاهها و قبول اين واقعيت که «ايراني بودن مساوي فارس بودن نيست و تمام ملل و اقوام کشور که در ايران زندگي مي کنند ايراني به حساب مي آيند و هيچ قومي را ارجحيت و برتري بر ديگر اقوام ايراني نيست» اين در حالي است که استانها و مناطق غير فارس کشور از رونق اقتصادي ضعيفي برخوردار است و کمترين سرماية ملّي در اين مناطق به کار گرفته مي شود و استانهاي آذربايجان مهاجر فرست ترين استانهاي کشور شده است[46] و فرزندان آن از تحصيل کردهاي دانشگاهي گرفته تا افرادي عادي براي پيدا کردن کار راهي استانهاي تهران, اصفهان, فارس,کرمان, يزد و ديگر استانهايي مي شوند که بيشترين سرمايه گذاري دولتي در آنها صورت مي گيرد و روزبروز بر رونق اقتصادي آنها افزوده مي شود!
[7] - اللان جدا از الران (اران) است و به مناطقي در ماوراي قفقاز اطلاق مي شده است.
[10] - آذربايجان در موج خيز تاريخ, با مقدمة کاوه بيات, نشر شيرازه, ۱۳۷۹ ص ۱۰۲/ مرات البلدان ناصري, جلد اول ص ۱۹.
[11] - - آذربايجان در موج خيز تاريخ, با مقدمة کاوه بيات, نشر شيرازه, ۱۳۷۹ ص ۱۰۲/ مرات البلدان ناصري, جلد اول ص ۱۹.
[12] - آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار, پروفسور علي يار اوف, نشر دانشگاه آذربايجان, باکو ۱۹۸۹ صص ۱۶۵-۱۶۸ (ترجمه اي از معجم البلدان.)
[15] - زبان فارسي در آذربايجان, موقومات افشار, ۱۳۶۸ ص ۲۵۵/ اذربيجان چاپ ليدن (ا. ذ. ک)/ آذربايجان در سير تاريخ ايران ص ۷۶/ معجم البلدان, ص ۲۶۰.
[16] - به نظر محمد جواد مشکور اين جمله بايد چنين باشد: «حد آذربايجان از شمال بردعه و از شرق بلاد ديلم و گيلان و از مغرب ارزنجان, از جنوب بلاد طارم است.» (روزنامه اطلاعات ۱۳۶۵/۵/۲۶ ص ۶).
[17] - آذربايجان در ايران معاصر, دکتر تورج اتابکي, ترجمة محمد کريم اشراق, ص ۲۱/ به نقل از معجم البلدان ياقوت حموي.
[20] - - آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار, پروفسور علي يار اوف, ص ۱۶۵. به نقل از معجم البلدان ياقوت حموي.
[21] - همان کتاب همان صفحه.
[23] - - آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار, پروفسور علي يار اوف, ص ۱۶۵-۱۶۶ / ترجمه ترکي آذربايجاني معجم البلدان ص ۱۰۳.
[25] - نام شهرها و وضع راه هاي آذربايجان در قرون نخستين اسلامي, دکتر حسين الياري, نشريه دانشکده ادبيات دانشگاه تبريز, تابستان ۱۳۶۳, شماره مسلسل ۱۳۲ص ۹۳.
[31] - به نظر پروفسور عليار اوف, تومان معنا و مفهوم ولايت داشته که در متون کتاب دده قورقود هم آمده است (آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار ص ۱۷۴).
[32] - آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار, پروفسور. علي يار اوف- باکو ۱۹۸۹- ص ۱۶۹ (ترجمة ترکي آذربايجاني نزهـه القلوب) / آذربايجان در موج خيز تاريخ صص ۱۰۲-۱۰۳ به نقل از نزهـه القلوب حمداله مستوفي/ آذربايجان در سير تاريخ ايران- ص ۷۷/ نزهه القلوب ص ۸۵.
[35] - آذربايجان در سير تاريخ ايران, رحيم رئيس نيا جلد سوم ص ۸۰/ مروج الذهب, مصر ۱۳۰۳ جلد يک, ص ۱۰۰/ مروج الذهب ترجمه فارسي جلد يک ص ۲۲۷.
[36] - احتمالاٌّ اين نام, «جبال قفقاز» باشد.
[37] - آذربايجان در موج خيز تاريخ صص ۱۰۷-۱۰۶ (زيرنويس)/ کتاب «بستان السياحه, زين العابدين شيرواني, تهران, بي تا, انتشارات کتابخانه سنايي ص ۳۲».
[38] - همان منبع همان صفحه.
[39] - کتاب «ماهيت تحولات در آسياي مرکزي و قفقاز» تهران, ۱۳۷۳ ص ۵۱ مؤلفين: اکرم حسين پور, منيژه تراب زاده, فهيمه وزيري, فريبا شهيدي فر مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
No comments:
Post a Comment