مجموعه سکانس هایی برای ملت ها - 2
سکانس دوم: فرهنگ ٬ ادبیات ، مردم ، ايران
آرام راه بروید، اینجا ایران است!
فرهنگ ، ادبیات ، چگونگی زندگی و بسیاری دیگر از تعلقات و رفتارهای یک ملت، حاصل روند تاریخی آن ملت می باشد و بازشناسی این روند تاریخی می تواند در شناسایی نقطه ضعف و قوت آن کمک شایانی نماید و با بهره جستن از یافته های علمی - تحقیقاتی در این حوزه ، می توان در چگونگی به نتیجه رساندن تحولات فرهنگی – اجتماعی و تکنولوژیکی و انسانی آن ملت همراه با پیشرفت های ملت های دیگر به توافق رسید. در نگاه به جامعه ایران این نکته تاسف بار را باید عنوان کرد که به دلیل این که عنصر پژوهش و تحقیقات از جایگاه مورد قبول و علمی برخوردار نیست. لذا بازشناسیِ جریانِ تاریخیِ ملت ایران نیز قابل بررسی نیست. تا به توان با رویه ای علمی و در جایگاهی عقلانی به پی ریزی برنامه های متناسب با فرهنگ و تاریخ آن اقدام کرد.
از همین رو است که در تاریخ معاصر، ایران را به تعبیری کشور پدیده های غیر متعارف و جامعه ای غیر قابل پیش بینی خوانده اند و این خود می تواند نشان دهندۀ کج بودن دیوار ساخت تاریخی این ملت باشد. پریشانی روحی و روانی، به هم پاشی اجتماع ذهنی و بیماری فکری این جماعت در هیچ موقع تاریخی مورد توجه و شناسایی قرار نگرفته و چرخۀ تولید عناصر تکراری با فرمی دیگر اما محتوایی به همان ترکیب، نمونۀ بارز باز تولید جریان فلاکت بار تاریخی است، که خود موجودیت بیماری روان پریشی این ملت را به عینه نشان می دهد. متاسفانه در نه دورۀ ریاست جمهوری اسلامی، دولت ها هیچ توجه و امکانی به پژوهش و تحقیقات به توسط محققان مستقل و آزاد و متبحر در علوم اجتماعی ، تاریخ، جغرافیا، فلسفه و روانشناسی داده نشد. ضمن این که حلقۀ اطلاعاتی – امنیتی کردن پژوهش و تحقیقات در حوزۀ علوم انسانی باعث عدم شناسایی و تعریف از خصوصیات فرهنگی و اجتماعی مردم ایران گردیده است و به این سوال که چه چیزی باعث می شود که ما به درک روشن جهانی که در آن زندگی می کنیم، دست نمی یابیم؟ پاسخ قانع کننده ای باشد. از این رو اصلا ما هنوز جهان خود را درک نکردیم! هنوز زندگی مان در جنون سپری می شود و به موازات آن آیا این توان را خواهیم داشت که دیگران را بهتر بشناسیم؟ و چگونه می توانیم اعتماد عمومی ملل را جلب و ضمن قبول و احترام به فرهنگ شان، آنها را به تعامل و همکاری دعوت کنیم؟!
به واقع راه بسیار درازی در رسیدن به چنین جایگاهی نیاز است. راهی که مبدا اصلی آن از احترام قائل شدن به فردیت ایرانی شروع می شود. راه آن از احترام قائل شدن به فرهنگ ها، زبان ها و مذاهب گوناگونی شروع می شود که در کشور به حیات پر مخاطره شان ادامه می دهند. باور کنیم که راه همه خوبی ها از خودمان شروع می شود. اما تجربه حکومت های متفاوت از نظر شکل و مشابه از نظرگاه محتوی در طی سدۀ اخیر این آزمون را داده است که راه زیادی باید طی شود، راهی بس دراز. تا به جایگاه والایی که احساس می کنیم حق فرهنگی ماست، دست یابیم.
شاید تنهاترین و به صرفه ترین راه رسیدن به چنین جایگاهی این می تواند باشد که این ملت نیازمند بررسی روند تاریخی ، قوم شناسی ، مردم شناسی، روانشناسی و علوم نظری دیگری است تا از فرایند تحقیقات و پژوهش هایی بی طرف توسط محققان آزاد و مستقل، به توان راه توسعۀ پایدار را با توجه به خلقیات و فرهنگ مردم باز شناخت و مبادرت به عملیاتی کردن آن نمود.
در تاریخ معاصرایران رابه تعبیری کشور پدیده های غیر متعارف و جامعه ای غیر قابل پیش بینی خوانده اند
که این می تواند نشان دهندۀ کج بودن دیوار ساخت تاریخی این مملکت باشد
به باور من آرام باید راه رفت، اینجا ایران است. کشوری که مردمان آن در پروسۀ عظیم جهانی ارتباطات و فن آوریهای تکنولوژیکی هنوز تعریف واقعی از تمدن و فرهنگ خود را ارائه نداده اند. به عبارتی دیگر هنوز به واقعیت های فرهنگی و اجتماعی خود غافل و بی سوادند. از سواد و آگاهی تاریخی چندانی برخوردار نیستند. مطالعه کتاب و روزنامه در حد نازل خود قرار دارد و جایگاه علم و فن در پایین ترین حد خود می باشد. و تاسف آور این که اکثریت روشنفکران این ملت چنان در آرمان گرایی محض گرفتارند که سیطره خیال و ایده آل های انتزاعی و ذهنی توان شان را از درک واقعیت های حتی ملموس جامعه سلب نموده و دانسته هایشان را به تابلوی ذهنی با فراوانی تعداد روشنفکران تبدیل کرده است. تا جایی که حتی نمی توانند افکار و اندیشه های خود را به نقد بکشند، هستی فکری خود را به چالش فرا خوانند، که چرا نمی توانند به خود ایرانی نزدیک شوند؟ چرا از درک واقعیت های حیات مردم مملکت شان عاجزند؟ و تاسف آورتر این که این روشنفکران آرمان گرا و واقعیت ناپذیر ما، حتی نمی توانند فرزندان خود را نیز با خود همراه دارند و این را می توان نکته کور و فراموش شده مواد سازنده پروسۀ تولیدات استبدادی این ملت به حساب آرود.
ما آرام راه نمی رویم و پرشتابی ما، به فنایی مان ختم می شود. موج می شویم ، سیل بوجود می آوریم ، ویران می کنیم و ویران می شویم.
بازگشت مداوم به خویشتنِ فلاکت بارِ تاریخی در طی سدۀ معاصر واقعیت تلخی است
که روشنفکران ما یا چشم خود را از این واقعیت بسته اند یا این که نمی توانند چنین واقعیت ها را ببینند
بدین حال است که اکثریت روشنفکران این ملت در یک ادبیاتی گرفتار شده اند که در هستۀ مرکزی این ادبیات، نوعی استبداد کشنده موج می زند که از برآیند آن نمی توانند واقعیت های جامعه را درست تشخیص بدهند و هر روشنفکری که واقعیات جامعه ای که در آن زندگی می کند، نتواند درست تشخیص بدهد. هم چون فانوس به دستی می ماند که چشم هایش را در دستش گذاشته و در خیال رسیدن به سعادت – آن هم سعادت ذهنی- مشغول است.
ادبیات بسیاری از روشنفکران ما در همة حوزه ها از فلسفه و هنر گرفته تا تاریخ و جامعه شناسی در تاریکخانه ای از استبداد دایمی پرسه می زند که این «تاریکخانه» بدلیل عدم شناسایی واقعیاتِ هستیِ تاریخی و فکری مردم باز تولید شده و خود به خود به نسل های دیگر انتقال می یابند. بازگشت مداوم به خویشتنِ فلاکت بارِ تاریخی در طی سدۀ معاصر، واقعیت تلخی است که روشنفکران ما یا چشم خود را از این واقعیت بسته اند یا این که نمی توانند چنین واقعیت ها را ببینند. به قولی معروف روشنفکران ما در پی رسیدن به قدرت و حکمرانی هستند و مردمان ما در پی یک زندگی عادی. این طرز تلقی از حیات انسانی ، ما را در مکتبی از آموزه های ریشه ای جهل و استبداد همچون کودک ساده و آرامی نشانده است و اگر کوچکترین روزنه و فرصتی هم بوجود آید آن را نیز به ورطه نابودی و تاریکی می کشاند.
امروزه به این اصل باید واقف شد که خشکاندن ریشه قطور جهل و استبداد در اذهان مردم از کسبه و بازاری گرفته تا روشنفکر و دانشگاهی جز در کشف و شناسایی ریشه های این دردمندی و در کنار آن اصرار ورزیدن در پایبندی به قانون و فرهنگ سازی و آموزش چگونگی زندگی انسانی با استفاده از یافته های مردمان بهره مند از مواهب تفکری انسان، می توان در بستر گسترده جامعه، نطفه فرهنگ متعالی و انسانی را کاشت و در ساختارهای اندیشه ای ایرانی جماعت این جریان را عینیت داد که هستی خوش رنگ حیاتش در گرو همکاری و هماهنگی با سایر ارگان های اجتماع اش از جمله اعضاء خانواده ، دوستان، جامعه و ... می باشد. تا دیگر بار گرفتار چرخۀ شوم و فلاکت بار گذشته تاریخی مان نشویم .
باز تکرار باید کرد که آرام آرام می توان راه تعالی و سعادت این ملت را البته با توجه به کشف و شناسایی خواسته ها و نیازها و همچنین خلقیات آن شناخت و در رسیدن به درجه تعالی جدیت به خرج داد. این جمله را به خاطر بسپارید (خصوصا روشنفکران) که: آرام راه بروید، اینجا ایران است!
No comments:
Post a Comment