حتما شما هم شنیدهاید که میگویند تاریخ را فاتحان مینویسند و این جمله را بارها و باره ها تکرار میکنند، اما حقیقت تاریخ چیست!؟ همانگونه که نادر شاه کبیر را تکریم میکنیم و هر بار از جواهرات کوه نــور و دریای نــور که گویا! نادر شاه از سفر هند برای ایرانیان سوغات آورده بود یاد میکنیم و نعل و نفرین نثار انگلیسیها که جواهرات ارزشمند ما را به یغما بردهاند و فراموش میکنیم که این دریا و کوه خود یغمای نادر بوده است از هندی که به دست نادر و سپاهیانش به تاراج رفته است. پس تاریخ دو وجه دارد وجه رو به ما و وجه پشت به ما، چنگیز برای ما خونخوار تاریخ است و برای مردم مغولستان قهرمان. مجسمه آتیلا را سوار بر اسب و در حالی که شمشیر خود را رو به سوی وین گرفته در مرکز شهر بوداپست پایتخت رومانی قرار برپاساختهاند و در وین هر بار که نام آتیلا میآید از او بــه عنوان خونخوار تاریخ یاد میکنند. جهان گذشته اساسا اینگونه بوده است و میراث معنوی خود را مبنی بر تحمیل ملتی بر ملت دیگر مبنا گذاشته است. در گذشته به نام دولت خراج گذار و امروز به نام مستعمره و تمامیت اراضی!
همواره از پادشاهان ایل قاجار به بی عرضگی و ... یاد میشود. که نمونهاش این سریــال قهوه تلخ میباشد. جابجا در فیلم از جلوگیری برای بـــه قدرت رسیدن آغا محمد خان قاجار صحبت میشود و از آغا محمد خان به نام خونخوار! تاریخ یاد میشود. پرسش اساسی اینست که کدام پادشاه را میشناسید که برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن دست به جنایت نزده باشد. بدبختی تاریخ نگار، روشنفکر و هنرمند ایرانی اینست که در تاریخش قهرمان چندانی ندارد. پس دست به دامن ایل زندیه میشود. مستشارالدوله تلاش میکند که به شیراز برود و کریمخان زند را از نقشه شوم ایل قاجار و آغا محمدخان مبنی بر لشکرکشی به شیراز (مقر حکومت زندیه) با خبر سازد. و جلوی یک کشتار تاریخی توسط این ایل خونخوار! را بگیرد. و فراموش میکند که همین آغا محمدخان رهبـــر ایل قاجار را که از زمان صفویان در ایران صاحب نفوذ و مکنت بودهاند را در طفولیت و به دستور پدر همین کریم خان زند، لطفعلی خان عقیم ساختهاند تا دعوی حکومت در آینده نداشته باشد. چرا باید تفاوتی باشد بین آغا محمدخان و کریمخان، اصولا چه مهمی است که کدام بر ایران حکومت کند. مگر در سرنوشت ما اساسا چه نغییری حاصل میشد اگر زندیه به حکومت میرسید!؟ پاسخ این پرسش و پرسشهایی از این دست به تفاوت نژادی بر میگردد، این که ایــــل قاجار ترک بوده و این شرمساری تاریخی، تاریخنگار، روشنفکر و هنرمند ایرانی است که در زمانی که زندها وجود داشتهاند- یک قوم اصیل! ایرانی- ترکهای بیابانگرد- صفتی که همواره نسبت به ترکها در کتب تاریخی، ادبی فارسها نگاشته شده است- بر این فلات سالها حکومت کند. البته بجر تواریخ کوتاهی همچون دوران سلطه آغا محمدخان بر این فلات که حاکمیتهای چند پاره در این سرزمین بر سر قدرت بودهاند. در سایر تاریخها ترکها رقیبی جز خود برای به قدرت رسیدن نداشتهاند. پس در آن مقاطع تاریخی که صفویان ترک آذربایجانی بر این فلات حکومت میراندند و در ادامه افشاریه ترک آذربایجانی، تاریخ نویس ایرانی چارهای جز به رسمیت شناختن این حاکمیت صفوی و افشاری نداشته و نادر شاه و شاه اسماعیل میشود قهرمان تاریخیاش! و وقتی کریم خان زند توسط آغا محمدخان قاجار ترک آذربایجانی معدوم میشود، کریم خان میشود شهید راه آزادی! این یک دلیل است برای اینکه در کتبهای تاریخ و در تلویزیون، روزنامه و مدرسه به ما بیاموزند که حاکمیت قاجار یک حاکمیت فاسد و بی لیاقت است که تخت و تاج را از حکومت زندیه دزدیده است. و اینها شبیه عبارتهایی است که در کتابهای درسی مدارس منتشر شده است. گویی سند این حاکمیت به نام زندیه بوده و آغا محمدخان قاجار که روی شانهاش هم دو مار روییده بود! این فره ایزدی را از کریمخان ربوده! همان فره ایزدی که بعدها رضا شاه پهلوی هم ادعا کرد که از سوی ایزد بر روی شانههای او گذاشته شده! دلیل دیگر اما یک رقابت تاریخی است. وقتی رضا میر پنج سوادکوهی با راهنمایی انگلیسیها به حکومت میرسد که قرنهاست حاکمیت ایران به دست قبایل ترک خوارزمشاهی، تیموری، سلجوقی، صفوی، افشار، قاجار دست به دست شده که ریشه در نگرش و اعتقادات قبایل ترک دارد که قدرت و حاکمیت قبایل ترک را بر سراسر آسیا و اروپــا توضیح میدهد. و میتواند موضوع بحث و تحقیقی جداگانه قرار گیرد. وقتی رضا میرپنج سوادکوهی قزاق خونخوار به حاکمیت میرسد. برای سر پوش گذاشتن به عدم تعلق به خاندانهای سلطنتی _ اصلی که همواره موضوع بحث و کشکمکش طوایف ترکی در جایگزینی سلسله های مختلف بوده- دست به تخریب چهره دولت قاجار زد تا بدین وسیله مشروعیت خودش را قانونی جلوه دهد. و پادشاهی را فرهی ایزدی خواند که در دوران آشوب و انحطاط ایران بر دوش او گذاشته شده! که چند سال بعد این فره ایزدی از دوش ایشان برداشته و توسط انگلیسها! بر دوش پسر ایشان گذاشته شد. از همان سالهای آغازین حکومت رضا شاه بر فلات ایران، تحریف تاریخ و فرهنگ ایران به سود قـــوم آریایی! – قومی که رضا شاه خود را منسوب به آن می دانست- آغاز شد. تمامی شاهان سلسله قاجاریه، بی کفایت، بی عرضه، خوشگذران و عیاش شدند و نمونه این بی عرضه گی و وطن فروشی عهدنامه های ننگین! گلستان و ترکمن چای.
اما سوی دیگر این تاریخ نگاری چیــز دیگری است. سی سال مبارزه آذربایجانیها و نه ایرانیها- این موضوع را با مراجعه به کتب تاریخی می توانید کاملا دریافت کنید. با روسیه تزاری مجهز به توپ، تفنگ و ... ایران را در آستانه سقوط کامل قرار داده بود. سی سال بود که ایالت آذربایجان بدون اینکه از سایر ولایات ایران کمک دریافت کند در مقابل قشون تزاری ایستادگی کرده بود. و صدها هزار تن از جوانان و نوجوانان آذربایجانی بخاطر دفاع از ممالک محروسه قاجار، اسلام، و شرافتشان در مقابل روسیه تزاری جنگیده بودند و کشته شده بودند. و عباس میرزا سی سال از جوانیاش را بجای عیش و خوشگذرانی! در کوههای قفقاز گذرانده بود و بارها لشکر روسیه را عقب رانده بود. خزانه مملکت بخاطر تامین سی سال آذوقه و گلوله سپاه تهی بود. و دیگر داوطلبی برای ادامه جنگ وجود نداشت که در برابر قشون بزرگ تا دندان مسلح روسیه تزاری ایستادگی کند. برای همین دولت قاجار مجبور به قبول مفاد دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای گردید. و در زمان همین پادشاهان قاجار بود که بر اساس سیاست مدارا و تساهل پادشاهان قاجار بسیاری از وسایل ترقی و مدرنیته اروپایی همچون؛ چاپ، ترجمه، کتاب، مدرسه، ماشین، تلگراف، گرامافون، صفحه، تلفن، عکاسی، سینما و ... از بسیاری از نقاط جهان زودتر وارد این مملکت شد. و این ناصرالدین شاه که این همه بدنام تاریخ است. برای خودش توی دربار و اندرونی عکاسی می کرده و در داروی ظهور عکس ها را ظاهر می کرده و دیوان متضمن اشعار ترکی و فارسی از او به یادگار مانده است. حتی وقتی که رضا شاه پسرش را برای ادامه تحصیل به سویس فرستاد. پسرش چیـز زیادی یاد نگرفت و دو تا کتاب بیست صفحهای هم که درباره انقلاب سفید نوشت را هم فریدون شفا به نام محمدرضا شاه آریامهر از روی اصلاحات پیشهوری نوشته بــود. غرضم در اینجا مقایسه و کینهورزی با کسی و پادشاهی و سلسلهای نیست. فقط خواستم از روی دیگر تاریخ هم صحبت کنم. وقتی شاملو نوشت که"نامم عربی است ایلم شرمسار تاریخ" بیچاره گناهی نداشت. وقتی یک عمر توی مدرسه و دانشگاه توی سرش زده بودند که ترک یعنی قاتل، تجاوزگر، وحشی، مغول و ... . مگر ایل شاملو چه کاری انجام داده است. که دیگر ایل ها انجام نداده بودند!
اصولا دموکراسی با آنکه ریشه های طولانی دارد. ولی مفهوم ملت-دولت قدمتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ ساله دارد. قبل از این ۱۵۰ سال در همه جای دنیا پادشاهان مالک مال و ناموس مردم بودند و فره ایزدی روی دوش همه شان و همه شان مشغول کشور گشایی و تاراج کشتار مردم سایر ملل همین تاریخ اروپا تا همین ۶۰ سال قبل گواه همین است. اصلا این فره ایزدی که هر پادشاهی و رهبری فکر میکرد بر دوش او گذاشته شده باعث شد که از جمهوری و دموکراسی بیسمارک آدولف هیتلر ظهور کند. و انقلاب مردم روسیه به ظهور دیکتاتورهایی همچون استالین و لنین انجامید. این بخشی از تاریخ ماست و غیر قابل تغییر وقتی دو روی تاریخ را کنار هم مینهیم. هم آغا محمدخان قاجار، هم شاه اسماعیل صفوی، هم لطفعلی خان زند، هم نادرشاه افشار، هم رضا شاه پهلوی و ... همه خونخوار و دیکتاتور بودهاند. و حالا این فره ایزدی چرخیده افتاده بر دوش مهران مدیـــری و وقتی که پلان افکار مستشارالدوله را ضبط میکرد. و مستشارالدوله آن جملات تاریخی را در مورد آغا محمدخان قاجار نریشن میگفت. احتمالا مهرام مدیری لبخندی زده و سنگینی آن فره ایزدی را بر روی دوشهایش احساس کرده. و این فره ایزدی را احتمالا موقعی که مانا نیستانی کلمه"نهمهنه" را درون بالون بالای سر سوسک مشهور روزنامه ایران مینوشته بر روی شانه هایش احساس میکرده. اگر لطفعلی خان زند برای جلوگیری از قدرت خواهی ایل قاجار، آغا محمدخان ۱۱ ساله را آخته نکرده بود. شاید هیچگاه آغا محمدخان به شیراز و کرمان لشکر نمیکشید و برای انتقام دستور نمیداد که ده هزار چشم را در کرمان از حدقه دربیاورد. تاریخ را نه فاتحان بلکه ریشه ها و باورها ما می سازند. تاریخنگاران، روشنفکران و هنرمندان فارس با هجوم به باورهای دیگر ملل ساکن در ایران بــه دنبال مدینه فاضلهای هستند که ریشه در شونیسم و نژادپرستی دارد. ولی کینهورزیها و تعصبات نژادی این قوم باعث بوجود آمدن هژمونی مقاومتی شده که دیر یا زود شعله هایش به قبای خوشان خواهد پیچید.
No comments:
Post a Comment