Tuesday, December 21, 2010

یادداشتی در متن و پیرامون سریال قهوه تلخ/ مهران مدیری

حتما شما هم شنیده­اید که می­گویند تاریخ را فاتحان می­نویسند و این جمله را بارها و باره ها تکرار می­کنند، اما حقیقت تاریخ چیست!؟ همانگونه که نادر شاه کبیر را تکریم می­کنیم و هر بار از جواهرات کوه نــور و دریای نــور که گویا! نادر شاه از سفر هند برای ایرانیان سوغات آورده بود یاد می­کنیم و نعل و نفرین نثار انگلیسی­ها که جواهرات ارزشمند ما را به یغما برده­اند و فراموش می­کنیم که این دریا و کوه خود یغمای نادر بوده است از هندی که به دست نادر و سپاهیانش به تاراج رفته است. پس تاریخ دو وجه دارد وجه رو به ما و وجه پشت به ما، چنگیز برای ما خونخوار تاریخ است و برای مردم مغولستان قهرمان. مجسمه آتیلا را سوار بر اسب و در حالی که شمشیر خود را رو به سوی وین گرفته در مرکز شهر بوداپست پایتخت رومانی قرار برپاساخته­اند و در وین هر بار که نام آتیلا می­آید از او بــه عنوان خونخوار تاریخ یاد می­کنند. جهان گذشته اساسا اینگونه بوده است و میراث معنوی خود را مبنی بر تحمیل ملتی بر ملت دیگر مبنا گذاشته است. در گذشته به نام دولت خراج گذار و امروز به نام مستعمره و تمامیت اراضی!
همواره از پادشاهان ایل قاجار به بی عرضگی و ... یاد می­شود. که نمونه­اش این سریــال قهوه تلخ می­باشد. جابجا در فیلم از جلوگیری برای بـــه قدرت رسیدن آغا محمد خان قاجار صحبت می­شود و از آغا محمد خان به نام خونخوار! تاریخ یاد می­شود. پرسش اساسی اینست که کدام پادشاه را می­شناسید که برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن دست به جنایت نزده باشد. بدبختی تاریخ نگار، روشنفکر و هنرمند ایرانی اینست که در تاریخش قهرمان چندانی ندارد. پس دست به دامن ایل زندیه می­شود. مستشارالدوله تلاش می­کند که به شیراز برود و کریم­خان زند را از نقشه شوم ایل قاجار و آغا محمدخان مبنی بر لشکرکشی به شیراز (مقر حکومت زندیه) با خبر سازد. و جلوی یک کشتار تاریخی توسط این ایل خونخوار! را بگیرد. و فراموش می­کند که همین آغا محمدخان رهبـــر ایل قاجار را که از زمان صفویان در ایران صاحب نفوذ و مکنت بوده­اند را در طفولیت و به دستور پدر همین کریم خان زند، لطفعلی خان عقیم ساخته­اند تا دعوی حکومت در آینده نداشته باشد. چرا باید تفاوتی باشد بین آغا محمدخان و کریم­خان، اصولا چه مهمی است که کدام بر ایران حکومت کند. مگر در سرنوشت ما اساسا چه نغییری حاصل می­شد اگر زندیه به حکومت می­رسید!؟ پاسخ این پرسش و پرسش­هایی از این دست به تفاوت نژادی بر می­گردد، این که ایــــل قاجار ترک بوده و این شرمساری تاریخی، تاریخنگار، روشنفکر و هنرمند ایرانی است که در زمانی که زندها وجود داشته­اند- یک قوم اصیل! ایرانی- ترکهای بیابانگرد- صفتی که همواره نسبت به ترکها در کتب تاریخی، ادبی فارسها نگاشته شده است- بر این فلات سالها حکومت کند. البته بجر تواریخ کوتاهی همچون دوران سلطه آغا محمدخان بر این فلات که حاکمیتهای چند پاره در این سرزمین بر سر قدرت بوده­اند. در سایر تاریخها ترکها رقیبی جز خود برای به قدرت رسیدن نداشته­اند. پس در آن مقاطع تاریخی که صفویان ترک آذربایجانی بر این فلات حکومت می­راندند و در ادامه افشاریه ترک آذربایجانی، تاریخ نویس ایرانی چاره­ای جز به رسمیت شناختن این حاکمیت صفوی و افشاری نداشته و نادر شاه و شاه اسماعیل می­شود قهرمان تاریخی­اش! و وقتی کریم خان زند توسط آغا محمدخان قاجار ترک آذربایجانی معدوم می­شود، کریم خان می­شود شهید راه آزادی! این یک دلیل است برای اینکه در کتب­های تاریخ و در تلویزیون، روزنامه و مدرسه به ما بیاموزند که حاکمیت قاجار یک حاکمیت فاسد و بی لیاقت است که تخت و تاج را از حکومت زندیه دزدیده است. و این­ها شبیه عبارتهایی است که در کتابهای درسی مدارس منتشر شده است. گویی سند این حاکمیت به نام زندیه بوده و آغا محمدخان قاجار که روی شانه­اش هم دو مار روییده بود! این فره ایزدی را از کریم­خان ربوده! همان فره ایزدی که بعدها رضا شاه پهلوی هم ادعا کرد که از سوی ایزد بر روی شانه­های او گذاشته شده! دلیل دیگر اما یک رقابت تاریخی است. وقتی رضا میر پنج سوادکوهی با راهنمایی انگلیسی­ها به حکومت می­رسد که قرنهاست حاکمیت ایران به دست قبایل ترک خوارزمشاهی، تیموری، سلجوقی، صفوی، افشار، قاجار دست به دست شده که ریشه در نگرش و اعتقادات قبایل ترک دارد که قدرت و حاکمیت قبایل ترک را بر سراسر آسیا و اروپــا توضیح می­دهد. و می­تواند موضوع بحث و تحقیقی جداگانه قرار گیرد. وقتی رضا میرپنج سوادکوهی قزاق خونخوار به حاکمیت می­رسد. برای سر پوش گذاشتن به عدم تعلق به خاندانهای سلطنتی _ اصلی که همواره موضوع بحث و کشکمکش طوایف ترکی در جایگزینی سلسله های مختلف بوده- دست به تخریب چهره دولت قاجار زد تا بدین وسیله مشروعیت خودش را قانونی جلوه دهد. و پادشاهی را فرهی ایزدی خواند که در دوران آشوب و انحطاط ایران بر دوش او گذاشته شده! که چند سال بعد این فره ایزدی از دوش ایشان برداشته و توسط انگلیس­ها! بر دوش پسر ایشان گذاشته شد. از همان سالهای آغازین حکومت رضا شاه بر فلات ایران، تحریف تاریخ و فرهنگ ایران به سود قـــوم آریایی! – قومی که رضا شاه خود را منسوب به آن می دانست- آغاز شد. تمامی شاهان سلسله قاجاریه، بی کفایت، بی عرضه، خوشگذران و عیاش شدند و نمونه این بی عرضه گی و وطن فروشی عهدنامه های ننگین! گلستان و ترکمن چای.
اما سوی دیگر این تاریخ نگاری چیــز دیگری است. سی سال مبارزه آذربایجانی­ها و نه ایرانی­ها- این موضوع را با مراجعه به کتب تاریخی می توانید کاملا دریافت کنید. با روسیه تزاری مجهز به توپ، تفنگ و ... ایران را در آستانه سقوط کامل قرار داده بود. سی سال بود که ایالت آذربایجان بدون اینکه از سایر ولایات ایران کمک دریافت کند در مقابل قشون تزاری ایستادگی کرده بود. و صدها هزار تن از جوانان و نوجوانان آذربایجانی بخاطر دفاع از ممالک محروسه قاجار، اسلام، و شرافتشان در مقابل روسیه تزاری جنگیده بودند و کشته شده بودند. و عباس میرزا سی سال از جوانی­اش را بجای عیش و خوشگذرانی! در کوههای قفقاز گذرانده بود و بارها لشکر روسیه را عقب رانده بود. خزانه مملکت بخاطر تامین سی سال آذوقه و گلوله سپاه تهی بود. و دیگر داوطلبی برای ادامه جنگ وجود نداشت که در برابر قشون بزرگ تا دندان مسلح روسیه تزاری ایستادگی کند. برای همین دولت قاجار مجبور به قبول مفاد دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای گردید. و در زمان همین پادشاهان قاجار بود که بر اساس سیاست مدارا و تساهل پادشاهان قاجار بسیاری از وسایل ترقی و مدرنیته اروپایی همچون؛ چاپ، ترجمه، کتاب، مدرسه، ماشین، تلگراف، گرامافون، صفحه، تلفن، عکاسی، سینما و ... از بسیاری از نقاط جهان زودتر وارد این مملکت شد. و این ناصرالدین شاه که این همه بدنام تاریخ است. برای خودش توی دربار و اندرونی عکاسی می کرده و در داروی ظهور عکس ها را ظاهر می کرده و دیوان متضمن اشعار ترکی و فارسی از او به یادگار مانده است. حتی وقتی که رضا شاه پسرش را برای ادامه تحصیل به سویس فرستاد. پسرش چیـز زیادی یاد نگرفت و دو تا کتاب بیست صفحه­ای هم که درباره انقلاب سفید نوشت را هم فریدون شفا به نام محمدرضا شاه آریامهر از روی اصلاحات پیشه­وری نوشته بــود. غرضم در اینجا مقایسه و کینه­ورزی با کسی و پادشاهی و سلسله­ای نیست. فقط خواستم از روی دیگر تاریخ هم صحبت کنم. وقتی شاملو نوشت که"نامم عربی است ایلم شرمسار تاریخ" بیچاره گناهی نداشت. وقتی یک عمر توی مدرسه و دانشگاه توی سرش زده بودند که ترک یعنی قاتل، تجاوزگر، وحشی، مغول و ... . مگر ایل شاملو چه کاری انجام داده است. که دیگر ایل ها انجام نداده بودند!
اصولا دموکراسی با آنکه ریشه های طولانی دارد. ولی مفهوم ملت-دولت قدمتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ ساله دارد. قبل از این ۱۵۰ سال در همه جای دنیا پادشاهان مالک مال و ناموس مردم بودند و فره ایزدی روی دوش همه شان و همه شان مشغول کشور گشایی و تاراج کشتار مردم سایر ملل همین تاریخ اروپا تا همین ۶۰ سال قبل گواه همین است. اصلا این فره ایزدی که هر پادشاهی و رهبری فکر می­کرد بر دوش او گذاشته شده باعث شد که از جمهوری و دموکراسی بیسمارک آدولف هیتلر ظهور کند. و انقلاب مردم روسیه به ظهور دیکتاتورهایی همچون استالین و لنین انجامید. این بخشی از تاریخ ماست و غیر قابل تغییر وقتی دو روی تاریخ را کنار هم می­نهیم. هم آغا محمدخان قاجار، هم شاه اسماعیل صفوی، هم لطفعلی خان زند، هم نادرشاه افشار، هم رضا شاه پهلوی و ... همه خونخوار و دیکتاتور بوده­اند. و حالا این فره ایزدی چرخیده افتاده بر دوش مهران مدیـــری و وقتی که پلان افکار مستشارالدوله را ضبط می­کرد. و مستشارالدوله آن جملات تاریخی را در مورد آغا محمدخان قاجار نریشن می­گفت. احتمالا مهرام مدیری لبخندی زده و سنگینی آن فره ایزدی را بر روی دوش­هایش احساس کرده. و این فره ایزدی را احتمالا موقعی که مانا نیستانی کلمه"نه­مه­نه" را درون بالون بالای سر سوسک مشهور روزنامه ایران می­نوشته بر روی شانه هایش احساس می­کرده. اگر لطفعلی خان زند برای جلوگیری از قدرت خواهی ایل قاجار، آغا محمدخان ۱۱ ساله را آخته نکرده بود. شاید هیچگاه آغا محمدخان به شیراز و کرمان لشکر نمی­کشید و برای انتقام دستور نمی­داد که ده هزار چشم را در کرمان از حدقه دربیاورد. تاریخ را نه فاتحان بلکه ریشه ها و باورها ما می سازند. تاریخنگاران، روشنفکران و هنرمندان فارس با هجوم به باورهای دیگر ملل ساکن در ایران بــه دنبال مدینه فاضله­ای هستند که ریشه در شونیسم و نژادپرستی دارد. ولی کینه­ورزی­ها و تعصبات نژادی این قوم باعث بوجود آمدن هژمونی مقاومتی شده که دیر یا زود شعله هایش به قبای خوشان خواهد پیچید.

No comments:

Post a Comment