ابوذر آذران
چرا دموکراسیخواهی ایرانی، نازا و ناکام است؟ چرا نمیتوان برای جریانهای دموکراسیخواهی دهههای اخیر پایتخت، کارنامه موفقی تصویر کرد؟ دیکتاتوری هرچه هم تمامعیار باشد نمیتواند علت تامۀ این بدفرجامی باشد. به نظر میرسد ناکامی عمیق دموکراسیخواهی ایرانی، از یک سو ریشه در نگرشهای غیردموکراتیک دموکراسی خواهان دارد و از دیگرسو به رفتارهای غیراخلاقی آزادیخواهان برمیگردد؟
دموکراسیخواهان ایرانی گویا، دموکراسی را میخواهند بدون اینکه کمترین تمایلی برای پایبندی به اخلاق دموکراتیک داشته باشند. دموکراسی نمیتواند در فضایی پای گیرد که در آن بیاخلاقی، فساد اقتصادی، نژادپرستی و ژنوساید فرهنگی؛ رفتار عادی دموکراسی خواهان باشد. چگونه می توان نژادپرست بود و شعار دموکراسیخواهی داد؟ بنیادگرایان طالبانی همانقدر نمیتواند دموکرات باشد که پانآریانیست ایرانی.
سبزهایی که اینک خود را آزادیخواهترین مبارزان جهان میخوانند و حتی دیگرآزادیخواهان جهان را دنبالهروی خود میدانند، اگرچه برای دفاع از حقوق انسانی و مدنی خود، قابل ستایش و تحسین هستند، اما؛ بهدلیل دفاع جانانه از ایدهئولوژی پانآریانیستی و وجود نگرشهای نژادپرستانه در بکگراند فکری این جنبش و همچنین عدم شفافیت درباره ژنوساید ظالمانۀ فرهنگی در آزربایجان، مستحق نکوهش، برائت و البته هشدارند.
بیاعتنایی سبزها به نسلکشی فرهنگی در آزربایجان و سکوت تلخ آنان در برابر فجایعی که در آزربایجان جاری است، روی نازلتر قضیه است، حقیقت تلخ آن است که بخش بزرگی از سبزها عمیقا به ایدهئولوژی غیرانسانی پانآریانیستی اعتقاد دارند و ایران را سرزمین ابدی و موعود قوم پرشیا می دانند.
از بین بردن «دیگری» و پاسداشت «خودی»، خوی فاشیستی نژادپرستان است رفتاری که سیاست «نژاد برتر آریا» از سالیان دور تا امروز در همه صحنههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است و متاسفانه هماکنون نیز در نهاد جنبشی بنام سبز جا خوش کرده است. با برخی از سبزها که حرف میزنم هیچ نشانهای بر حداقل برائت آنان از گذشتگان خود نمیبینم.
باستانگرایی خرافی، آدمی را چنان مسخ میکند که غیرازخود، هیچ نمیبیند و سبزها متاسفانه چنین شدهاند. سبزهایی که حاضر نیستند کوچکترین صدای نژاد دیگر را بشنوند و کمترین حقی برای احراز هویتی متفاوت برای آزربایجانیها قائل نیستند و هر چه را که حقیقت حقوق بشری است، نفی میکنند، چگونه میتوانند با آرمانهای دموکراتیک خو بگیرند و دیکتاتوری را براندازند؟
اگر جنبش سبز، جنبشی است برای آزادی خلق فارس از یوغ ستم؛ درود بر اینان. ولی اگر جبش سبز، جنبشی است برای تحقق آرمان آریانیسم فروهر؛ اف بر اینان. متاسفانه کسانی بر حلقه رهبری سبزها قرار گرفتهاند که از بیخ منکر حقوق مدنی آزربایجانیها هستند. انکار حتی ظالمانه تر از سرکوب است. وقتی انکار میشوی، انگار قتلعام شدهای.
اگر سبز همچون گذشتگان بر اندیشه پانآریانیستی بچرخد، نمیتواند جنبش موفقی باشد و نمیتواند نام بلند آزادیخواهی بر خود بنهد. چنبش سبز تنها زمانی میتواند مدعی دموکراسی و آزادی باشد که از هرگونه نژادپرستی و برتری جویی تبری جوید و حق را در همه ابعاد برای همه نژادها یکسان بخواهد. همراهی با نژادپرستی، پاشنه آشیل و نقطه هزیمت جنبش سبز است اگر نتواند راه خود را جدا کند و خود را از هیتلریسم منزه بدارد، فروخواهد ریخت.
نژادپرستی، غیراخلاقیترین رفتار رسوخ کرده در نهاد جنبش سبز است. در ظاهر مدرن و زیباییهای فربیناک جنبش سبز، بی اخلاقی های فراوانی نهفته است جنبش پیش از آنکه به جایی برسد، باید به نقد بی رحمانه خود بپردازد چه، با ضعفها ناکام و نافرجام و یا بدفرجام خواهد بود. یا شکست خورده و به زباله خودهد رفت و یا در صورت سقوط توتالیتاریسم در اثر ضعف، قدرتیافتن چنین جنبشی بدون پاکسازی اخلاقی، میتواند فاجعه بیافریند.
کسانی که به جنبش سبز میپیوندند باید پیش از هر زمان دیگر، مسائل را دقیقتر و عمیقتر دنبال کنند. پیوستن به جنبش سبز برای آرمان رهایی و آزادی، کار بزرگ مجاهدانهای است، اما؛ باید به این هشدار و نگرانی دقت کرد که با توجه به ویژگی بالقوۀ نژادپرستی در جنبش سیز، ظهور فاشیسم نژادی و امپراطوری رایش سوم میتواند آرمان آزادی را به سرابی خونین بدل کند.
این نوشته تند است اما تندتر از رفتار نژادپرستانه برخی از دوستان سبز نیست. باید هرگونه آزادیخواهی را ستود از جمله تلاش برای آزادی انسان را نژادپرستی و هرگونه آزادیستیزی را نکوهش کرد از جمله جهاد برای انکار هویت یک نژاد. نمیتوان منکر تلاش جانانه سبزها شد و نمیتوان نژادپرستی و بیاخلاقی نهادینهشده در آن را نادیده انگاشت.
آزربایجان میترسد دیکتاتوری از در برود و از پنجره بازآید. برای آزربایچان بسی سختتر خواهد بود که کسانی بر عرصه قدرت آیند که بیش از حاکمان فعلی به تمرکز حکومتی و اجرای سیاستهای یکسانسازی قومی اعتقاد دارند. آزربایجان نگران است نگران حکمرانی نژادپرستانی که هماکنون حتی در دوران سخت مبارزه، هویت آزربایجان را انکار میکنند.
جنبشی که اکنون زیر ضربات باتوم و سرنیزه جاضر نیست حقوق مدنی آزربایجان را به رسمیت بشناسد، اوضاع زمان زمامداریاش معلوم است. اگر سبز خود را هماکنون پاکسازی نکند، نژادپرستی پانآریانیستی جایگزین بنیادگرایی مذهبی میشود و فاجعهای به مقیاس هیتلرریشتر، همۀ ایران فرامیگیرد.
بخش بزرگی از سبزها که پشت سر اطلاعیهها، روانۀ خیابانها میشوند، ناخواسته در هژمونی نژادپرستی قرار دارند از اینان تنها یک سوال دارم آیا رنجی بنام بیگانگی با زبان مادری را می فهمید؟ آیا می دانید آزادی پیش از جای دیگری در قلب و مغز انسان اهمیت مییابد و انسان آزربایجانی حتی در جان و ذهن خود نیز آزاد نیست چون هویت، زبان، فلکلور، فرهنگ و موسیقی نژاد دیگری بر او تحمیل شده است؟
بخش کوچک سبزها که متاسفانه بخشی از هستههای اصلی و حلقههای رهبری جنبش را تشکیل میدهند، آگاهانه به ستایش نژاد خویش مشغولاند و بخش بزرگی از فعالیتهای روزانۀ خود را صرف خدمت به پانآریانیسم می کنند. اینان بصورت کاملا ارادی، حقیقت را انکار میکنند و همچنان بر «راه مقدس راسیسم» پای میفشارند. اینان دلالان آزادیاند اگر به قدرت برسند، برای تحقق رویای پانآریانیسم، دست به هر کاری ازجمله نسلکشی خواهند زد آنان چکمه های نفرت خواهند پوشید و آزربایجان را غرق خون خواهند کرد همچنانکه بزرگانشان در دهۀ بیست کردند.
پینوشت: این نوشته، تنها نقدی تند بر جنبش سبز است امیدوارم خاطر دوستان سبزی که برای آزادی هزینه میدهند، نرنجد و امیدوارم نژادپرستانی که مخاطب مستقیم این نوشته بودند بدانند که جهان روزی چهره واقعی و کریه شما را پشت ظاهر زیبا و افسونگرتان خواهد دید و خواهد دید که چقدر پست و حقیر هستید. از کاشت تخم کین بازگردید آیا میخواهید دوباره چندین دهه برای فهم پلشتی شما هدر رود؟
No comments:
Post a Comment