Monday, July 25, 2011

نثر، نظم و ادبيات ترك- مهران بهاري


 
 ادبيات كلاسيك تركي را معمولا در دو بخش "نظم" و "نثر" بررسي مي كنند. "نظم" در زبان عربي، به معني چيدن منظم سنگهاي قيمتي با آرايشي خاص بر روي نخ گردنبند عروس است. كلمه "نثر" همريشه با كلمه نثار بوده، و پاشيدن گل و بادام و قند و پول و سنگهاي قيمتي بر سر عروس (به تركي ساچيSaçı )، چيزي را با دشت پاشيدن و افشاندن، مانند افشاندن دانه بذر بر زمين كشت معني مي دهد. دو اصطلاح "لولوء منثور" و "جوهر منظوم" در فن بلاغت ناظر به همين معاني اند. معادل اين دو مفهوم در زبان تركي، "تاقشيتTaqşıt " (نظم. از مصدر تاقشيرماقTaqşırmaq  به معني به نظم در آوردن، منظومه سرودن)، "قوشوقQoşuq " (شعر) و "سپيكSәpik " (نثر) است. (تاقشيتچيTaqşıtçı = ناظم؛ قوشارQoşar = شاعر؛ سپه­رSәpәr =ناثر، نثر نويس). در دو زبان توركي قازاقي و قيرقيزي تركيب "قاراسؤزQara Söz " معادل كلمه نثر، و كلمه "اؤله نگÖleñ " معادل كلمه نظم است.
نثر با رعايت قواعد دستور زبان، با ملاحظه رابطه علت و معلولي از سوي معلوم به سوي مجهول حركت مي كند، انديشه ها را شكل مي دهد و به واقعيت تبديل مي كند. اما شعر مجبور به رعايت اصول منطق نيست، رابطه آن با درك واقعيتها مبتني بر احساس و الهام است. به عبارت ديگر شعر زبان احساس است و نثر زبان انديشه. براي آزاد شدن و پيشرفت انديشه، توسعه نثر ضروري است. وجود ادبيات نثر قوي، نشانگر نائل شدن يك ملت از جهت خصوصيات روشنفكري به درجات عالي است. آنچنانچه بسياري گفته اند "تنها نثر يك ملت است كه سطح فرهنگي او را نمودار مي سازد". افزون بر آن خصوصيات ملي، همواره در انديشه و قضاوت ناثران (نثر نويسان) بزرگ يك ملت به منصه ظهور مي رسد. از سوي ديگر، زباني كه از عمق انديشه فلسفي محروم باشد، نمي تواند نثري قوي توليد كند. تكامل مداوم يك زبان با توسعه همزمان و متناسب نثر و نظم است كه مي تواند حاصل گردد.
از همينروست كه زبان تركي در ايران را – در گذشته و در شرايط فعلي- نمي توان زباني متكامل شمرد؛ و سطح فرهنگي و خصوصيات روشنفكري تركي در اين كشور نيز ناچارا و فعلا مي بايست به صورت نازل و توسعه نيافته توصيف گردند. ولي وضعيت زبان تركي و تركان همواره اين چنين نبوده است. چنانچه قديميترين آثار بدست آمده از زبان تركي، سنگ نوشته هاي اورخون از قرون هفت و هشت ميلادي، همه به نثر اند. اما پس از قرار گرفتن تركان در حوزه فرهنگي تاجيكي – فارسي - ايراني و در عقبگردي تاريخي، ادبيات اقوام تورك در طول دوره اسلامي، عمدتا بر محور شعر چرخيده است. منثور بودن متون باقيمانده از تركان باستان و منظوم بودن اكثر آنها در دوره اسلامي، از زاويه نشان دادن سطح بالاي فرهنگ و انديشه و مدنيت جوامع تركي باستان، و سطح نازل آنها در دوره اسلامي بسيار معنيدار است.
نثر تركي دوره اسلامي، کلا تحت تأثير نظم بوده و در سايه سنت قوي شعري باقي مانده است. حتي ادبيات ديواني عثماني؛ و يا ادبيات كلاسيك برجسته ترين و ولودترين مدنيت توركي تاريخ در اساس خود ادبياتي منظوم است. نثر حاشيه اي اين ادبيات نيز، به استثناي بعضي آثار معدود، عموما خالي از وجهه ملي بوده، و به موازات آن بسيار بيشتر از نظم، مصنوع و مغلق و انباشته از کلمات و عبارات فارسي و عربي بوده است. (شايد از اين روست كه امروزه در نثر تركي ايران، كاربرد مهجورترين و زمختترين كلمه تركي، عملي بسيار مناسبتر و كم زيانتر از استعمال مصطلحترين و زيباترين كلمه فارسي شمرده مي شود). در اين دوره، حجم آثار منثور مشتمل بر تفاسير، احاديث، كتب فقه، متون تصوفي، شروح مثنوي، فتوت نامه ها، سير و منقبه ها، ديباچه هاي دواوين، تواريخ، تذکره ها، منشآت، سفرنامه ها و غيره احتمالا از يک دهم حجم آثار منظوم در قلمرو عثماني بيشتر نبوده است. با چنين وضعيتي، جاي شگفتي نيست كه امپراتوري عثماني كه صدها سال بر بخش وسيعي از قاره اروپا حاكم بود، نتوانسته است كوچكترين سهم و نقشي در عصر روشنگري و رنسانس ايفا نمايد، و يا لااقل خود بموقع از آن بهره  گيرد.
البته در دوره اسلامي استثناهائي نيز وجود داشته اند. در زماني كه سلطه بي چون و چراي زبان و فرهنگ فارسي بر ادبيات و دولتهاي تورك حاكم بود و روشنفكران خود كم بين ترك، فارسي نويسي و سخن گفتن به آن را نوعي ضرورت، و بالاتر از آن نوعي امتياز و تفاخر مي شمردند، امير علي شير نوائي (فوت كرده به سال ١٥٠١ ميلادي) با آفريدن آثار منثور ارزنده اي مانند "مجالس النفائس" و "نسائم المحبه من شمائم الفتوه" به تركي اين كج انديشي را افشا نمود، نثر تركي را حياتي نو بخشيد و توانست كه يك تنه توركي چغتايي را به سطح زبان ادبي کلاسيک ارتقا دهد.
در دوره اسلامي نسبت ادبيات و آثار نثر به نظم در قلمرو تركي آزربايجاني، به عنوان واحدي در جهان تورك، كه بيشترين تاثيرپذيري را از فرهنگ و زبان فارسي-ايراني داشته است، حتي كمتر از قلمرو عثماني و احتمالا چيزي در حدود كمتر از يك درصد مي باشد. رواج نداشتن نثر و بي رنگ بودن مطلق آن در برابر نظم، خصلت اساسي ادبيات تركي آزربايجاني دوره اسلامي است، چندانکه ادبيات ترکي آزربايجاني دوره اسلامي را بدرستي ادبيات نظم دانسته اند. در واقع نيز دو تن از سه برجسته ترين سيماهاي شعر جهان تورك در دوره اسلامي، يعني "عمادالدين نسيمي" و "محمد فضولي" منسوب به حوزه نظم تركي آزربايجاني مي باشند (سومين شخصيت، امير علي شير نوائي از حوزه چغتائي-اؤزبكي است). حتي در قرون اخير نيز، شعر تركي آزربايجاني علي رغم شرايط و امكانات بسيار نامساعد فرهنگي و اجتماعي، توانسته است چهره هاي برجسته اي چون "تليم خان ساوه اي"، "محزون قشقائي"، "آشيق ريضا باهارلي"، "نباتي قاراجاداغي" و در دوره سياه پهلوي شخصيتهائي چون "معجز شبستري"، "محمدحسين شهريار"، "بولوت قاراچورلو سهند" و "كريمي مراغه اي" را بپروراند.
اما در مقابل، حجم آثار منثور در قلمرو تركي آزربايجاني با وقايع مشروطه - دوره پهلوي - قرن بيستم، در برهه اي زماني نزديك به يك صد سال، اينبار با افزوده شدن عامل از خود بيگانگي و از خود بيزاري روشنفكران آزربايجاني، به همراه سياست دولتي آسيميلاسيون ملي و راسيسم زباني فارسي عملا به صفر نزديك شده است. البته در اينجا نيز استثناهائي مانند "تبريزلي علي"، "گنجعلي صباحي"، "محمد تقي زهتابي" و غيره وجود داشته اند، اما وجود اين تك نمونه ها، طبيعتا براي ايجاد سنت و ادبيات منثور تركي بسيار ناكافي بوده اند. در مجموع نه چهره هاي برجسته نثر نويس منفرد و نه سنت شعري بسيار قوي موجود در ادبيات تركي آزربايجاني، هرگز نتوانستند تكامل زبان تركي آزربايجاني را باعث شده، فرهنگ اين ملت و خصوصيات روشنفكري آن را توسعه داده، انديشه تركي-آزربايجاني را عميق، آزاد، پيشرفته، ملي، متكامل و امروزي سازند و يا بقاء هويت ملي ترك را ضمانت نمايند. چرا كه اين زبان و اين ادبيات و اين ملت، تا به امروز فاقد سنت ادبي، علمي و فلسفي متكامل و جا افتاده منثور بوده است. حتي مي توان گفت كه نبود سنت و ادبيات نثر ريشه دار و مستحكم تركي، در گذشته و حال، يكي از عوامل عمده استحاله سريع ملي تركان ايران و آزربايجانيان بويژه روشنفكران و هويت و زبانشان در فرهنگ و زبان و هويت فارسي و انقياد ملي سهل و بدون مقاومت ايشان در برابر آنها بوده است.
تابلوي سياهي كه ترسيم شد، خوشبختانه مربوط به گذشته پيش مدرنيته است. چرا كه اكنون جامعه تركان ايران به عصر جديد و مدرنيته خود وارد شده و از اين جهت حتي با سه دهه پيشين تفاوت ماهوي پيدا نموده است. اين ادعا را مي توان توسط داده هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي اثبات نمود. اما به نظر من، ميانبرترين راهها مشاهده پديده نوظهور "ادبيات منثور تركي در ايران" است. در آزربايجان جنوبي و ايران ادبياتي نثر به زبان تركي در حال شكل گيري و شكوفائي است. امروز نه تنها در اين ادبيات به نمونه هاي منثور ادبي، تنقيد، سياسي، روزنامه نگاري، ديني، حتي علمي و فلسفي برخورد مي شود، بلكه در سطح جامعه نيز ما شاهد كاربرد نثر در همه عرصه هاي شخصي و اجتماعي از اعلاميه هاي سياسي، تبليغات تجاري، نامه نگاريهاي خصوصي، كارتهاي دعوت عروسي، سنگ قبرها، تابلوهاي خياباني و پلاكارتهاي تجمعات و حتي وبلاگهائي با مضامين ائروتيك، .... هستيم. سالها پيش زبان اصلي مباحثات سياسي فعالان ترك، فارسي بود و بخش مهمي از انرژي و وقت راقم اين سطور به دعوت فعالان ترك به كاربرد زبان تركي در عرصه هاي فوق صرف مي شد، اما امروز تركي به زبان طبيعي و غالب مباحثات سياسي فعالان آزربايجاني تبديل شده است. چنانچه در مباحثات اخير و در حال جريان مربوط به پرچم ملي آزربايجان جنوبي، به جز مواردي چند، منحصرا زبان تركي بكار مي رود.
مي توان گفت كه اكنون در سطح فرهنگيان، نخبگان و روشنفکران ترك ايراني اين انديشه اروپايي که "ادبيات بدون نثر قادر به ادامه حيات نيست"، كاملا جا افتاده و مشوق تلاشهاي ويژه اي در اين زمينه شده است. نويسندگان ترقي خواه، آزادي طلب و برابري جوي ترك، ضمن به کارگيري انواع ادبي سنتي، به طور فزاينده اي به آفرينش نوعهاي جديدي در قالب نثر تركي همچون مقاله، نقد، نمايشنامه، فيلمنامه، داستان کوتاه، رمان، ادبيات كودكان، ترجمه، كتب آموزشي .... به همراه كتب اجتماعي، سياسي و علمي صرف، متأثر از ادبيات جهاني و بويژه جمهوري آزربايجان و تركيه و اروپا مي پردازند. از ويژگيهاي اين زبان منثور مدرن در حال شكل گيري تركي، يكي نيز زيبائي، سادگي و عوام فهم شدن آن مي باشد. چرا كه خودآگاهي ملي و بازگشت به هويت خويش و دوباره خواني متون قديمي تركي، به همراه ضرورت روي آوري به و ارتباط با افکار عمومي و بيدار کردن مردم، منجر به فاصله گرفتن نثر مدرن تركي از زبان مغلوط و استعمارزاده "آذري" جنوب و "آذربايجانجا"ي شمال، هر دو اشباع شده از كلمات و تعبيرات فارسي و عربي و روسي گرديده است.
البته ورود جامعه تركان ايران به عصر جديد، به معني ورود تك تك آنها به اين ذهنيت نيست. چنانچه بسياري از تركان آزربايجاني بويژه در ميان نخبگان نسل پيشين، علي رغم زندگي در عصر انقلاب انفورماتيك و گردش آزاد اطلاعات، هنوز در قرون وسطاي خويش به سر مي برند. اينان همانهائي اند كه داوطلبانه به فارسي مي نويسند. اين دسته كه جناح ادبي-فرهنگي پان ايرانيستهاي آزربايجاني را تشكيل مي دهند، خود متشكل از دو گروهند: پان "ايرانيستهاي كلاسيك" و "پان ايرانيستهاي خجالتي". پان ايرانيستهاي كلاسيك آزربايجاني (نمونه "جنبش آذربايجان براي دمكراسي و يكپارچگي ايران")، همچنان زبان فارسي را زبان رسمي و ملي و ادبي و مشترك خود مي شمارند و بدون كوچكترين شرم و يا عذاب وجدان، مدافع فارسي نويسي داوطلبانه اند. پان ايرانيستهاي خجالتي نيز (نمونه "مرتضي نگاهي") - اما با شرمندگي- مدافع فارسي نويسي اند. گروه هويت باخته اخير، عوامفريبانه دليل اصرار بر فارسي نويسي خود را عدم برخورداري از تحصيل به زبان تركي در ايران عنوان مي كند. از اينگونه اشخاص مي بايد پرسيد مگر خيل عظيم جوانان تركي نويس آزربايجان؛ يا خلجستان در استانهاي مركزي و قم آزربايجان و يا قاشقاي يورد در جنوب ايران، همه غرق در فقر و فاقه كه به تركي مي نويسند؛ در مدارس ترك زبان، زبان و ادبيات تركي تحصيل كرده اند؟

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment