Sunday, July 24, 2011

ميان پرده تاريك: مقابله دمكراتهاي فارس گراي آزربايجان با ترك گرايان آزربايجان


مئهران باهارلي


سؤزوموز

نوشته حاضر، مقدمه كتاب "آزربايجان در اوايل دوره پهلوي بر اساس گزارش محرمانه سال ١٩٢٧ به ارتش تركيه " است. اين كتاب، ترجمه فارسي كتاب تركي "ايران آزه‌ربايجاني تدقيق راپورو" (سال چاپ: ١٩٢٧. آنكارا) توسط دكتر توحيد ملكزاده ديلمقاني است. مترجم اين كتاب، مقدمه اي بسيار ارزشمند و فوق العاده روشنگرانه بر آن نوشته و در آن به يكي از اساسي ترين اما بررسي نشده ترين مباحث و در تاريكي مانده ترين برهه هاي زماني تشكل و ظهور خودآگاهي و هويت ملي مدرن ترك و بار كردن مفهوم وطن به معني مدرن بر آزربايجان جنوبي پرداخته است، يعني دوره "كشمكش دمكراتهاي فارس محور شرق آزربايجان جنوبي با ترك محوران غرب آزربايجان جنوبي در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم".

ظهور دو هويت ملي آنتاگونيستي در آزربايجان جنوبي: از نيمه دوم قرن نوزده تا اواخر قرن بيستم، منطقه خاورميانه و جهان اسلام دستخوش تغييرات بسيار گرديده است. يكي از تاريخيترين اين تغييرات، تشكل هويتهاي ملي مدرن و ظهور گروههاي ملي و ملل متعدد جديد است. چنانچه در بالكان اين روند به ظهور هويتهاي ملي صرب، آلبان، رومن، بلغار، يوناني، .... و در منطقه ما به ظهور هويتهاي ملي ارمني، گرجي، ترك (در عثماني و قفقاز)، فارس، كرد، آسوري، عرب، .... منجر شد. اما روند مذكور در ميان اليت روشنفكري سياسي و فرهنگي تركان آزربايجان جنوبي و ايران، مسير متفاوتي را پيمود، زيرا در مقطع تاريخي مذكور آزربايجان جنوبي از منظر ملي، به جاي يك هويت ملي، صحنه بروز و پيدايش همزمان دو هويت ملي متضاد و موازي در نخبگان خود گرديد:

الف-هويت نخست به صورت هويت ملي ايراني توسط روشنفكران، سياسيون و روحانيون ترك و آزربايجاني ايران محور و فارس گرا، با وابستگي شديد احساسي و ارگانيك به دولت ايران، عمدتا در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز پديدار گرديد.

ب-هويت دوم به صورت هويت ملي ترك توسط روشنفكران و سياسيون و روحانيون ترك گراي آزربايجان محور، داراي حسيات ملي مشترك و همسوئي سياسي با عثماني و بعدها دولت مساوات، در غرب آزربايجان به مركزيت اورميه-خوي-سلماس ظاهر شد.

در كشمكش بين اين دو هويت ملي آنتاگونيستي در يك صد و پنجاه سال مذكور، هويت فارسگرا و ايراني – از آنجا كه مسلط بر مركز آزربايجان تبريز بود - دست بالا را داشت و به صورت هويت غالب روشنفكران و اليت ترك و آزربايجاني در آمد. سلطه دراز مدت اين هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك و آزربايجاني، دليل اصلي ايجاد گسست و تاخير در روند ملت شوندگي ترك زبانان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي در مقايسه با ملل همجوار فارس، ارمني، كرد، گرجي و .... است.

١-هويت ملي ايران محور و فارس گرا در ميان برخي نخبگان ترك آزربايجان جنوبي: اين هويت كه در آغاز امر به صورت هويت ايراني بدون داشتن تعلق ملي –ائتنيك در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز ظاهر شد، در اوان كار صرفا هويتي عام و مبهم در مقابل هويت عثماني و روسي بود. اما در كوتاه مدت مضمون و محتوي ملي فارسي و فارسگرائي افراطي به خود گرفت و در طول زمان طيفهاي گوناگوني از تركان و آزربايجانيان مدافع نژادپرستي خالص آريائي تا ايدئولوگهاي پان ايرانيسم سياسي، از تماميت ارضي خواهي بيمارگونه تا استعمارزدگي و فارس شوندگي داوطلبانه را بوجود آورد.

هويت ايران محور و فارسگرا جريان غالب در ميان رهبران ترك جنبش مشروطيت آزربايجان بود. از ديدگاه اين رهبران وطن نه آزربايجان، بلكه ايران و ملت نه ملت ترك، بلكه ملت ايران بود. اين هويت باعث شد كه انجمن تبريز زبان فارسي را داوطلبانه زبان رسمي خود اعلام كند و بدين ترتيب آغازگر تحميل رسمي اما خودخواسته زبان فارسي بر آزربايجان و مستعمره فرهنگي شدن آنو كلا پيدايش معضل زبان در ايران گردد. اين جريان موفق شد كه پس از بدست آوردن كنترل پايتخت دولت تركي آزربايجاني قاجار، آن را تسليم مليتگرايان فارس، ارمني حتي لر نمايد، متعاقب آن و در ظرف بيست سال به حاكميت يك هزارساله تركان و آخرين دولت تركي و آزربايجاني در ايران يعني سلطنت قاجار پايان دهد، پس از تشكيل جمهوري مساوات در شمال آزربايجان به مخالفت و كينه ورزي با آن بپردازد، مدارس ايرانيان در باكو و استانبول را به مراكز جاسوسي براي دولت ايران، ترك ستيزي و تبليغ هويت فارسي و فارسسازي تركان تبديل نمايد، در تقابل با بروز خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان شمالي و اشاعه آن در جنوب آزربايجان، روزنامه آذربايجان جزء لاينفك ايران است را منتشر كند، در دوره خياباني نام آزربايجان را با نام فارسي-ارمني آزاديستان عوض نمايد، كاربرد زبان تركي را در حوزه هاي حزبي ممنوع و زبان ملي خود را فارسي اعلام كند، پس از تشكيل دولت پهلوي به صورت تئوريسين و استراتژي پرداز اين دولت ضد تركي و ضد آزربايجاني در آيد و نهايتا با اقدامات قلمي و عملي خود، آزربايجان جنوبي را با موفقيت تبديل به مستعمره تمام عيار سياسي و اقتصادي فارسستان نمايد. اين هويت، عمدتا در تاريخ معاصر با صفت دمكرات (دمكراتهاي آزربايجان و دمكراتهاي ايران هر دو تحت رهبري تركان ايران محور و فارسگرا) متشكل شده و عمل كرده است. ملي و مشترك شمردن زبان فارسي، اصرار بر تماميت ارضي ايران، سعي در تغيير نام زبان و ملت ترك (به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر)، دفاع صريح و يا غيرمستقيم از كشتار تركان توسط ارامنه و اكراد در آغاز قرن در غرب آزربايجان و توسعه طلبي آنها، بيگانه شماري و حتي دشمن انگاري جمهوري مساوات و بعدها جمهوري آزربايجان و عثماني و بعدها تركيه، مخالفت با هر چه كه به تشخص ملت ترك و آزربايجان از ملت فارس و فارسستان منجر شود (از املاء زبان تركي مستقل از زبان فارسي تا تاسيس نهادهاي فرهنگي و سياسي مستقل تركي و آزربايجاني و طرح پرچم مستقل براي آزربايجان جنوبي)، ... كدهاي اين جريان هويتگراي منحرف و ارتجاعي اند.

اكثريت مطلق شخصيتهاي برجسته ضد ترك و ضد آزربايجاني در يك صد و پنجاه سال اخير ايران متعلق به اين طيف مدافعين هويت ايراني و فارسگرا از شرق آزربايجان و بويژه تبريز بودند. (سيد حسن تقي زاده، تقي اراني، سيد احمد كسروي، حسين كاظم زاده ايرانشهر، ناصح ناطق، صادق رضازاده شفق، يحيي ذكاء، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي، .....). هر چند در ميان آنان افرادي از غرب آزربايجان نيز وجود دارند (جواد غني زاده سلماسي، ميرزا رضاخان افشار بكشلو، ...).

٢-هويت ترك گرا در غرب آزربايجان: اين هويت ظهور خود را مديون "جمعيت اتحاد و ترقي" و "فرقه اتحاد اسلام" عثماني و بعدها به درجه اي "فرقه مساوات" است. هويت ترك گرا در آزربايجان جنوبي همزمان با هويت ايران محور و فارسگرا در دوران مشروطيت و به عنوان آنتي تز آن در آزربايجان پديدار شد. اين جريان پيشگام ايجاد نيروهاي مسلح ترك در آزربايجان جنوبي براي دفاع از توده ترك در مقابله با متجاوزين و توسعه طلبان ارمني، آسوري و كرد؛ طراحي نخستين پرچم ملي در تاريخ براي آزربايجان جنوبي؛ ايجاد مدارس تركي زبان در آزربايجان جنوبي، انتشار نشريات منحصرا تركي زبان در آزربايجان جنوبي و پايان دادن به اختلاف شيعه-سني و در نتيجه از بين بردن مهمترين ابزار فارسسازي تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي يعني وابستگي به مذهب فارسي شيعه امامي، به زير سوال بردن تاريخ رسمي فارس محور دولت ايران، ... است. هويت ترك گرا آغاز كننده خودآگاهي ملي ترك و روند ملت شوندگي به معني مدرن در ميان تركان ساكن در آزربايجان جنوبي، همچنين پيشاهنگ اقدامات عملي براي تشكيل هسته اوليه دولت ملي ترك در آزربايجان جنوبي (طراحي پرچم، نيروهاي مسلح ترك، تاسيس مدارس ترك زبان و انتشار نشريات تركي،...) مي باشد. از نظر اين جريان، هويت آزربايجان تركي است؛ ملت ما، ملت ترك و وطن ما آزربايجان است و يگانه راه سعادت ايندو، رهائي از يوغ حاكميت و سلطه فارسي. اين جريان كه با درايت و سررشته داري فرصت طلائي حضور نظامي، سياسي و فرهنگي ابرقدرت عثماني در آزربايجان جنوبي را هوشمندانه غنيمت شمرده و از آن براي تسريع روند ملت شوندگي توده ترك و احقاق حقوق ملي وي استفاده حداكثر را نمود و سپس با ظهور دولت مساوات در آزربايجان شمالي به حمايت از آن پرداخت، در حقيقت و به اعتباري معادل حركت مساوات در آزربايجان جنوبي است.

اكثريت قريب به اتفاق شخصيتهاي منسوب به اين جريان ملي ترك گرا در آزربايجان جنوبي، از غرب آزربايجان به مركزيت اورميه (و خوي، سلماس، ماكو، سولدوز، ...) بودند (جمشيد اردشير افشار بكشلو مجدالسلطنه، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا ابوالفتح خان علوي، اجلال الملك، توده هاي مردم و نظاميان ترك در اورميه، سلماس، خوي، ماكو، سولدوز، .... كه دسته دسته به جمعيتهاي اتحاد اسلام و اتحاد و ترقي و اردوي عثماني پيوستند، براي دفاع از وطن آزربايجاني مسلح شدند و با اشغالگران ارمني، آسوري و كرد دليرانه جنگيدند، به تاسيس مدارس و انتشار روزنامه هاي تماما تركي زبان روي آوردند، ...). هر چند در ميان آنها شخصيتهاي ملي برجسته اي از شرق آزربايجان مانند زنده يادان علي هئيت و ميرزا تقي رفعت و .... نيز وجود دارند.

توزيع جغرافيائي دو هويت متخاصم در آزربايجان جنوبي: در باره علل الگوي مشاهده شده در توزيع جغرافيائي اين دو هويت در آن زمان، يعني تمركز نخبگان معتقد به هويت ايران محور و فارس گرا در شرق آزربايجان و تمركز نخبگان معتقد به هويت ترك گرا در غرب آزبايجان، مي توان عوامل زير را برشمرد:

الف-تا روي كار آمدن دولت پهلوي، دولتهاي حاكم بر ايران همه دول تركي و آزربايجاني و تبريز مسقط الراس خاندانهاي حاكم اين دول تركي و آزربايجاني بوده است. بدين سبب، در مركز آزربايجان، تعلق به و دفاع از مفهوم دولت ايران و هويت ايراني، رفتاري غريزي و طبيعي و مترادف با دفاع از خود و ميراث خود تلقي مي شد. همچو حسيات و رفتاري نسبت به مفهوم ايران و دولت ايران در ميان نخبگان غرب آزربايجان كه همواره در حاشيه قرار داشت وجود نداشت.

ب-نزديكي جغرافيائي شرق آزربايجان به فارسستان، به طور سنتي باعث تاثير پذيري بسيار شديد نخبگان اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آن شده بود. به حدي كه بسياري از نخبگان شرق آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارس گرا را خودي ظن مي نموده اند و براي هويت و آينده خود وجود و حياتي جدا از آن نمي توانستند تصور كنند. ايضا دوري جغرافيائي غرب آزربايجان به فارسستان، باعث مي شد كه تاثير پذيري اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آنها ناچيز و به حداقل محدود بماند. از اينرو بسياري از نخبگان غرب آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارسگرا را بيش از آنكه خودي بدانند، بيگانه و وارداتي تلقي مي نمودند.

ج-دوري جغرافيائي شرق آزربايجان از مرزهاي عثماني و بعدها تركيه، باعث ايجاد نوعي غيريت بين اين دو فرهنگ و هويت گرديده بود. حال آنكه پيوستگي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني و بعدها تركيه، باعث شده بود كه فرهنگ و هويت اين بخش از آزربايجان از ماكو تا سنقر به ويژه در سطح توده (لهجه، فولكلور، فرهنگ موسيقيائي، مذهب، فرهنگ غذائي، ...) ادامه طبيعي فرهنگ و هويت تركي عثماني-تركيه باشد. (في الواقع در طول تاريخ، غرب آزربايجان از ماكو تا سنقر، بسيار بيشتر از شرق آزربايجان، در قلمرو دولت عثماني قرار داشته است). به عبارت ديگر نزديكي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني-تركيه، در طول تاريخ به عنوان عاملي طبيعي براي حفظ و زنده نگاه داشتن هويت ملي ترك در اين ناحيه عمل كرده است.

د-ورود عثماني به شرق آزربايجان و بويژه تبريز در مقاطعي از زمان و حاكميت موقت او، از سوي بسياري از نخبگان محلي اين منطقه به صورت رفتاري اشغالگرانه تلقي شده است. در حاليكه ورود و حاكميت سياسي و عمليات نظامي عثماني به غرب آزربايجان و بويژه به هنگام كشتار تركان اورميه، خوي، سالماس، ماكو، سولدوز و .... توسط نيروهاي ارمني و آسوري، اغلب از سوي نخبگان غرب آزربايجان به عنوان حاكميت يك دولت خلاصكار و عمليات يك ارتش نجات بخش تلقي گرديده و با استقبال توده مردم و نخبگان روبرو شده است.

ج-عامل "غير" و "ديگري" در تشكل هويت "من" و "خود" گروههاي اجتماعي نقشي تعيين كننده دارد. اين عامل در مورد شرق آزربايجان "دولت خارجي" و در مورد غرب آزربايجان "ملل و اقوام متخاصم" بوده است. نتيجتا هويت "خود" در شرق آزربايجان از جنس "دولت خود" و در غرب آزربايجان از جنس "ملت خود" بوده است. شرق آزربايجان در دوره زماني مورد بحث مورد تجاوز دولت تزاري روسيه قرار گرفته و كشت و كشتار انجام شده در آنجا توسط دولتي خارجي بوده است. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در شرق آزربايجان در عكس العمل به تجاوز يك دولت خارجي، پناه بردن به "دولت ما" كه در آن زمان دولت ايران تلقي مي شد و دفاع از آن و هويت ارضي ايران به هر قيمت بود. اما در غرب آزربايجان، توده مردم رها شده به حال خود توسط دولت ايران در دوره مورد بحث، به صرف ترك بودن در معرض تجاوز و كشتارهاي انجام گرفته توسط گروههاي ملي اي مانند ارمني، آسوري و كرد بودند. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در غرب آزربايجان در عكس العمل بدين تجاوزها و كشت و كشتارهاي انجام شده توسط گروههاي ملي متخاصم، " ملت ما" يعني هويت ملي ترك بوده است. بدين سبب است كه تشكل خودآگاهي ملي به معني مدرن، به لحاظ زماني در غرب آزربايجان كه در معرض كشت و كشتارهاي انجام شده توسط نيروهاي غيردولتي ارمني، آسوري و كرد بوده است، در مقايسه با شرق آزربايجان كه در دوره زماني مذكور از سوي هيچ گروه ملي مورد تجاوز قرار نگرفته و يا تهديد نشده بود، بسيار زودتر پديدار شده است.

تجربه مشابه و متفاوت گنجه-باكو در شمال آزربايجان: كشمكش بين دو هويت فارسگرا از شرق آزربايجان جنوبي و هويت ترك گرا از غرب آزربايجان جنوبي، از يك نظر مشابه تقابل گنجه-باكو در اوائل قرن در آزربايجان شمالي است. با اين تفاوت كه در آزربايجان شمالي، نهايتا گفتمان و ذهنيت ملي ترك گنجه توانست در سالهاي جنگ جهاني اول بر گفتمان و ذهنيت انترناسيوناليستي باكو غلبه يافته، منجر به تاسيس جمهوري مساوات و رهائي ملي اين بخش از وطن آزربايجاني از سلطه استعمار روس گردد. اما در جنوب آزربايجان، عكس اين روند طي شده و هويت ضد ملي و ايرانگراي فارس مركز لانه كرده در شرق آزربايجان، بر هويت ملي و ترك گراي غرب آن غلبه يافت و منجر به سقوط دولت تركي آزربايجاني قاجار گرديد. با تاسيس دولت پهلوي، هويت ترك گرا دور اول كشمكش در مقابل هويت فارسگراي شرق آزربايجان به مركزيت تبريز را باخت و براي مدتي طولاني- تا بعد از انقلاب اسلامي ايران- از صحنه خارج شد. بدين ترتيب در نتيجه حاكميت هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك ستيز شرق آزربايجان، نه تنها در سالهاي پيرامون جنگ جهاني اول دولت ملي و مدرن ترك در آزربايجان جنوبي تاسيس نشد - در حاليكه در سايه شرايط مساعد داخلي و منطقه اي و از جمله ضعف دولت مركزي؛ پراكندگي، تشتت و بي تجربگي نيروهاي فارس؛ حمايت و حضور فعال فرهنگي، سياسي و نظامي عثماني امكان واقعي و فرصتي طلائي براي تحقق اين آرمان شريف و مقدس وجود داشت- ، بلكه با تاسيس دولت پهلوي، دولتمداري سنتي يك هزارساله تركان بر كل ايران نيز پايان يافت و آزربايجان تبديل به مستعمره فارسستان شده و ملت اسير ترك در آستانه استحاله ملي در عنصر قومي حاكم فارس قرار گرفت.

در اين عرصه بين شمال و جنوب آزربايجان وجه تشابه ديگري نيز موجود است. در شمال پس از ساقط شدن جمهوري مساوات و در دوره شوروي، تاريخ معاصر آزربايجان بازنويسي شد، خاطره تاريخي ملت ترك حذف گرديد و تاريخي تماما جعلي بازنويسي شد كه در آن از رهبران راستين خلق ترك و آزربايجان مانند محمد امين رسولزاده در اوائل قرن (و در دوره علييئوها از ائلچي بيگ در اواخر آن) اثري نيست. مشابه اين روند در جنوب توسط ايران محوران فارسگرا بويژه جناح چپ و روسوفيل آنها تكرار گرديد و تاريخي تماما جعلي در باره يك صد سال جنبش ملي دمكراتيك ترك آزربايجان نوشته شد. در اين بازنويسي و تحريف تاريخ، رهبران ايران محور و فارسگراي مشروطيت و ... به عنوان رهبران و قهرمانان آزربايجان عرضه شدند و رهبران و قهرمانان واقعي ملت ترك و آزربايجان جنوبي مانند تقي رفعت، مجدالسطنه افشار، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا علي هئيت، ابوالفتح علوي، .... كه پيشگامان خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان جنوبي بودند تماما به فراموشي سپرده شده و از حافظه تاريخي ملت ترك و آزربايجان زدوده شدند.

حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا در دوره حاضر: دور جديد جنبش خود آگاهي ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي، در سرتاسر آن، هم در شرق آزربايجان، هم در غرب آن و هم در جنوب آن، يكدست تحت حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا قرار دارد. اين پديده، رنسانس و رستاخيز همان هويت ملي واقعي تركان و آزربايجان است كه نخستين بار در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در غرب آزربايجان پديدار شد، اما در كوتاه مدت توسط هويت ايران محور و فارسگراي شرق آزربايجان به خاموشي گرائيد. امروز از يك طرف با تقسيم اداري و سياسي آزربايجان جنوبي بين سيزده استان و وابستگي مركز هر استان مستقيما به تهران، تمركز عناصر ايران محور و فارسگرا در شرق آزربايجان از بين رفته و سرتاسر آزربايجان به درجه اي يكسان در معرض سياستهاي امحاء و انكار ملي توسط دولت ايران قرار گرفته است. از سوي ديگر در عصر انفجار اطلاعات، ماهواره و اينترنت، سد جغرافيائي و دوري شرق و جنوب آزربايجان از تركيه شكسته شده و اين عامل اهميت و نقش منفي خود را از دست داده، واقعيت سفالت و عقب ماندگي همه جانبه آزربايجان و مستعمرگي آن، هر گونه تعلق عقلاني و وابستگي احساسي به دولت ايران را از بين برده، مانع كمونيسم روسي و ايدئولوژي ترك ستيز در شمال آزربايجان به درجه مهمي برطرف شده، بسط فرهنگ سكولاريزم ضربه اي اساسي به يكي از مهمترين ابزارهاي فارسسازي خلق ترك يعني وابستگي آن به مذهب فارسي شيعه امامي وارد آورده و نهايتا نمونه هاي الهام بخش و موفق دو جمهوري آزربايجان و تركيه مدرن، مدني و مستقل، تنها راه متصور براي سعادت ملت ترك و آزربايجان جنوبي را به عرياني تمام عرضه كرده است. در چنين شرايطي نه تنها نخبگان شرق آزربايجان، بلكه جنوب آن نيز (مناطق ترك نشين در استانهاي مركزي، همدان، قم، تهران، البرز، قزوين، كرمانشاه و كردستان) به يك اندازه و همانند غرب آن بر هويت ملي ترك خود واقف و حساس گشته اند. بدين ترتيب ميان پرده اي بسيار تاريك و يك قرنه در روند خودآگاهي و تشكل ملي خلق ترك در آزربايجان جنوبي بسته و صفحه جديدي در آن باز شده است.

با اينهمه تا زمانيكه ما خود را ترك و وطنمان را آزربايجان مي دانيم، تا زمانيكه ملت ترك و وطن آزربايجاني را تقسيم شده توسط مرزهاي ايران تلقي مي كنيم و تا زمانيكه به ضرورت اعمال حق تعيين سرنوشت ملت ترك و آزربايجان جنوبي به صورت مستقل از فارسها و فارسستان و بويژه به آينده اي مستقل از ايندو قائليم، همواره جريان منحرف ايران محور و فارسگراي ضد ترك و ضد آزربايجاني را در مقابل خود خواهيم يافت.

بقيه الاسيف جريان هويت ايران محور و فارسگرا در آزربايجان جنوبي: با اين همه اكنون نيز در ميان روشنفكران ترك و آزربايجاني، طيفهاي گوناگون هر چند بسيار اندك جريان هويت ايراني و فارسگرا، به حيات حاشيه اي خود ادامه مي دهد. اكثر منسوبين به اين جريان كساني هستند كه عملا با بسياري از معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي همسوئي دارند اما در نام، هرگز خود را پان ايرانيست نمي نامند. از جمله اين معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي، ترس از نام ملي ترك و سعي در تغيير آن به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر؛ ترس از طرح واقعيت تقسيم شدگي ملت ترك و وطن آزربايجاني توسط مرزهاي ايران؛ ترس از اعمال حق تعيين سرنوشت و حق اداره امور خود ملت ترك و آزربايجان جنوبي به ويژه وحشت از طرح و پديدار شدن افق آينده اي مستقل از فارسها و فارسستان براي خلق ترك و آزربايجان جنوبي؛ اعتقاد به جدائي ملي تركان در آزربايجان جنوبي از تركان آزربايجان شمالي و ديگر نقاط ايران؛ تركان آزربايجان شمال و جنوب را دو گروه ملي متفاوت خواندن (اولي را ملت و دومي را قوم دانستن)؛ دشمني بيمارگونه با جمهوري مساوات-جمهوري آزربايجان و عثماني-تركيه؛ قائل شدن به مشترك بودن زبان فارسي؛ مخالفت با رسمي شدن زبان تركي در مقياس سراسري ايران؛ انكار هويت ملي فارسي دولت ايران؛ انكار واقعيت مستعمره فارسستان بودن آزربايجان؛ اعتقاد به ورود مساله كرد و ارمني به آزربايجان جنوبي از جمهوري آزربايجان و تركيه؛ تائيد ضمني و يا آشكار كشتارهاي تركان آزربايجان جنوبي توسط ارمنيها و كردها و توسعه طلبي كردي و ارمني كه آزربجايجان جنوبي در گذشته و حال با آن مواجه بوده است؛ بخشهاي بزرگي از اراضي آزربايجان جنوبي در استانهاي كردستان و كرمانشاهان و تهران و البرز و قم و مركزي و قزوين و ... را خارج آزربايجان دانستن و آنها را جزء كردستان و فارسستان قلمداد كردن؛ لجن مالي و شيطان سازي از شخصيتهاي ملي آزربايجان و در راس آنها محمد امين رسولزاده و ديگر رهبران ترك گراي آزربايجان جنوبي؛ در مواردي دفاع از ايده دولت-ملت ايران و مخالفت با فدراليسم، .... مي باشد. با اين اوصاف بجا خواهد بود وئرشين معاصر دموكراتهاي ايران محور و فارسگراي اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در آزربايجان جنوبي را پان ايرانيستهاي شرم آگين ناميد.

اين جريان منحرف و ارتجاعي كه در گذشته اي طولاني بر محيط سياسي آزربايجان جنوبي حاكم بود امروز به جرياني مارژينال، ورشكسته و مطرود تبديل شده است. منسوبين به اين گروه كه اكثرا دوست دارند خود را با صفت دمكرات توصيف كنند و اغلب از گذشته چپ برخوردارند، به واقع آخرين بازماندگان و تربيت شدگان سنت ايران محوري و فارسگرائي زماني لانه كرده در شرق آزربايجانند (سيروس مددي، بابك امير خسروي، تورج اتابكي، محمد ارسي، كاظم رنجبر، بسياري از رهبران ترك در سازمانهاي فارس موسوم به سراسري، ....).

گرچه‌يه هو

پايان نوت مئهران باهارلي
-----------------------------------------------------------------------------------

آزربايجان در اوايل دوره پهلوي بر اساس گزارش محرمانه سال ١٩٢٧ به ارتش تركيه

مترجم: دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني

اين كتاب ترجمه ايست از كتاب "ايران آزه‌ربايجاني تدقيق راپورو" (سال چاپ: ١٩٢٧. آنكارا)

[
تيترهاي داخل در كروشه، از آن من است. مئهران باهارلي]

مقدمه

[
به قلم دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني]

كتابي كه مطالعه مي نمائيد ترجمه كتابي است به نام "ايران آزه‌ربايجاني تقدقيق راپورو" كه در سال ١٩٢٧ ميلادي توسط يك مامور نظامي كشور تركيه به تركي عثماني نوشته و به فرماندهي ارتش تركيه تقديم شده است. اين كتاب در سال ١٩٢٧ ميلادي در آنكارا به زبان تركي و با الفباي عربي چاپ و با قيد "محرمانه" در دسترس مقامات تركيه قرار گرفته است. كتابها، اسناد و نوشته هاي ماموران دول خارجي از آن جائي كه اطلاعات دست اولي از اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي، اقتصادي مناطق ماموريتشان ارائه مي دهند براي بررسي مسائل تاريخي، سياسي و اجتماعي آن منطقه در آن زمان از اهميت بي نظيري برخوردار است. از اين قبيل كتابها و گزارشهاي خارجي دهها مورد در دست است كه به تدريج در اختيار خوانندگان قرار خواهد گرفت.

آزربايجان به سبب قرار گرفتن در يك موقعيت بي نظير جغرافيائي همواره مورد نظر قدرتهاي بزرگ اروپائي و آسيائي بود كه استقرار كنسولگريهاي آمريكا، روس، انگليس، عثماني، آلمان و فرانسه در آزربايجان خصوصا اورميه و تبريز و شهرهاي غربي آزربايجان اهميت اين مهم را اثبات مي كند. جداي از استقرار مامورين رسمي دول خارجي در آزربايجان، استقرار هئيتهاي به اصطلاح مذهبي ميسيونهاي خارجي كه در اوائل جنگ جهاني اول جز تبليغ دين مسيح هر كار ديگري كردند و باني كشتار آزربايجانيان در غرب آزربايجان در جنگ اول جهاني بوده و فاجعه مشهور جيلولوق را در غرب آزربايجان (اورميه، سلماس، خوي و سولدوز) به ارمغان آوردند، نيز اطلاعات بي نظيري از آزربايجان خصوصا مناطق غربي آن دارند كه بخشي از آنها توسط اين جانب مطالعه گرديده و باقي همت محققين آزربايجاني را مي طلبد. آرشيو وزارت خارجه انگليس، روس، فرانسه و آمريكا و حتي ميسيونهاي مسيحي مملو از اطلاعات جالبي از اوضاع و احوال آزربايجان مي باشد كه استخراج آنان همت همشهريان و محققين عزيز را مي طلبد.

[
زدن جرقه خودآگاهي ملي تركي در آزربايجان جنوبي توسط جمعيت اتحاد و ترقي عثماني]

در ميان دول خارجي، دولت عثماني به سبب اشتراكات زياد مذهبي و فرهنگي و با آزربايجانيان داراي موقعيت ممتازي بود. آزربايجان نيز از همان دوران تاريخي خصوصا در زمان امپراطوري تركان صفوي و عثماني در معادلات سياسي-نظامي منطقه نقش مهمي داشته است كه در اين مورد دهها سفرنامه و كتاب تاريخي نوشته شده است (١). مفاد اين سفرنامه ها و گزارشهاي عثماني قبل از قرن بيستم عمدتا ماهيتي مذهبي يعني قرار دادن "سني در مقابل شيعه" بود كه با توجه به عدم رعايت اصل بي طرفي در تحقيق نمي تواند با دقت اوضاع و احوال آن زمان آزربايجان و منطقه را بيان كند. در آنزمان سياست كلي دولت عثماني تصرف آزربايجان به عنوان قلب امپراطوري تركان صفوي و نابودي به اصطلاح رافضيهائي بود كه از سنت نبوي خارج شده بودند!. اين سياست سبب انتقال پايتخت از تبريز به قزوين و اصفهان كه نسبتا دست نيافتني بودند گرديد.

ولي از اوائل قرن بيستم و به قدرت رسيدن جمعيت اتحاد و ترقي در عثماني و روند رو به رشد هويتگرائي در منطقه، آزربايجان موقعيت جديدي يافت كه تا آن زمان دست نيافته بود و آن، آشنائي با نظم جديد حاكم بر آن زمان بود. حضور اعضاي جمعيت اتحاد و ترقي در جنگهاي مشروطيت در اورميه، خوي و سلماس و ارتباط مشروطه خواهان آزربايجاني با اين جمعيت، گوياي اتحاد معنوي مشروطه آزربايجان با مشروطه عثماني بود. پس از مشروطيت و به دنبال اشغال آزربايجان توسط روسها در سال ١٩١٠ م فعاليت فيزيكي جمعيت اتحاد و ترقي در آزربايجان كاهش يافت و هواداران آزربايجاني اين جمعيت نيز ساكت شده و صدها تن از آنها از طريق مسير سلماس به عثماني به وان رفته و از آنجا به استانبول مهاجرت كردند (٢). به همت اين گروه آزربايجاني كه در واقع اولين لابي آزربايجاني در استانبول شدند مراسم يادبود شهادت ستارخان سردار ملي آزربايجان با شكوه هر چه تمام در استانبول برگزار شد. اعلاميه رسمي اين مراسم به نام "جمعيت اتحاد و ترقي عثماني" و "انجمن سعادت آزربايجان" در روزنامه هاي كثيرالانتشار استانبول چاپ شد. در اين مراسم جمع كثيري از مقامات عالي رتبه عثماني و اهالي استانبول شركت داشتند (٣). با اهتمام اين گروه از آزبايجانيان ساكن استانبول، مقالاتي در باره مظالمي كه به آزربايجانيان حين انقلاب مشروطيت و اشغال روسها وارد شده بود در روزنامه "ترجمان حقيقت" چاپ استانبول درج شد.

در اين زمان محمد امين رسولزاده نيز در سلسله مقالاتي تحت عنوان "ايران توركله‌ري" به توصيف تركهاي ايران و هويت ملي مشخص آنها مي پردازد (٤) و به تدريخ فضاي آشنائي با تركان آزربايجان و ممالك محروسه قاجار شكل مي گيرد.

همزمان با آغاز جنگ جهاني اول و درگيري قواي روس و عثماني در آزربايجان مقامات عثماني براي متشكل كردن آزربايجانيان هوادار خود در مقابل روسها، يكي از مقامات عالي رتبه عثماني و جمعيت اتحاد و ترقي به نام "عمر ناجي" را به آزربايجان فرستاد (٥). وي قبلا همرزم ميرزا سعيد سلماسي در انقلاب مشروطيت آزربايجان بود. وي در اين ماموريت جديد مسئوليتش را به خوبي انجام داد (٦).

غالب آزربايجانيان از جمله "مجدالسلطنه افشار اورمي" و "اجلال الملك" و حتي رجال مذهبي از جمله مجتهد اورميه اي "آيت الله حاج ميرزا فضل الله اورموي" و علماي سلماس و خوي در جنگ جهاني اول در صف متحدين عثماني قرار گرفتند و پاره اي نظير صمدخان شجاع الدوله در صف روسها. نتيجه اين حركت ايجاد يك جو فرهنگي تركي در منطقه بود. از جمله ايجاد مدارسي كه زبان تحصيل در آنها تركي بود (٧). از جمله "مكتب صلاحيه" در اورميه و احياء "مدرسه سعيديه" در سلماس [و] تاسيس نشريات تركي بود (٨).

[
ظهور پديده ارتجاعي دمكراتهاي آزربايجاني ايران محور و فارسگرا در شرق آزربايجان]

همزمان با فعاليتهاي فرهنگي آزربايجانيان در داخل آزربايجان، جمعي از آزربايجانيان مقيم اروپا تدريجا به فكري روي آوردند كه اساس آن بر محور تثبيت مرزهاي ممالك محروسه قاجار-ايران و رد هر گونه مداخله خارجي مي چرخيد. فعاليتهاي فرهنگي آنان نيز بر اساس فارس محوري به عنوان فرهنگ حاكم و انحصاري ايران و ايرانيان بود. انديشه اي كه در نهايت به شونيزم زمان پهلوي انجاميد. در نامه ١٢ اوت ١٩١٢ پورداود به تقي زاده، سخن از تشكيل انجمني در پاريس مي رود كه در آن آقا ميرزا محمدخان قزويني و كاظم زاده ايرانشهر تبريزي عضويت داشتند. اين كنگره در ١٧٠ كيلومتري پاريس با شركت جمعي از ملتها تشكيل شد (٩) و شركت كنندگان آزربايجاني آن بعدها به عنوان موسسين اصلي سيستم آريا محور و تقديس زبان فارسي در ايران شناخته شدند.

در سال ١٩١٤ كميته هاي ملي ايران به كمك مالي آلمان (١٠) و مديريت سيد حسن تقي زاده در برلين تشكيل شد كه هدف سياسي آن مبارزه و مقابله با روس و انگليس بود و هدف فرهنگي آن به اصطلاح احياء ارزشهاي ايران ساساني بود. با كمك مالي آلمانيها، تقي زاده و يارانش موفق به تاسيس روزنامه "كاوه" شدند كه بعدها پايه هاي فرهنگي رژيم پهلوي و تئوري فارس محوري و پان فارسيسم بر روي نظريات مندرج در اين روزنامه بنا شد. در سالهاي بعد دانش آموختگان كتب فكري كاوه به انتشار مجلات "ايرانشهر" و "فرنگستان" پرداختند. مجله ايرانشهر از مجموع ٢٦٣ مقاله اي كه از سال ١٣٠١ تا `٣٠٦ منتشر كرد، در ٣٠ مقاله به ستايش ايران قبل از اسلام و عظمت شاهان و سلاطين آن پرداخت (١١). مجله فرنگستان نيز كه به مديريت مشفق كاظمي در برلين انتشار مي يافت در ٧٠ مقاله اي كه از سال ١٣٠٣ تا ١٣٠٥ در آن منتشر گرديد موضوع ٣ مقاله را به آزربايجان اختصاص داد كه در اين مقالات بر رد هويت تركي آزربايجان تاكيد و بر روند فارسي سازي اجباري آزربايجان پافشاري شد. هواداران اين طرز تفكر حول فرقه دموكرات شاخه فارس متمركز بود. در آزربايجان اين گروه فكري عمدتا در تبريز متمركز بود و در اورميه و مناطق غربي آزربايجان اكثريت با افراد تشكل اتحاد اسلام هوادار عثماني بود.

دموكراتها روي خوشي به عثمانيها نشان نمي دادند لذا پس از ورود ارتش عثماني به تبريز، بزرگان فرقه دمكرات از جمله خياباني و بادامچي به سبب سوء نيت به عثماني ها دستگير و به قارص تبعيد شدند.

[
اقدامات و تاثير جمعيت اتحاد اسلام و فرقه مساوات: اوج شعور و فعاليتهاي ملي تركي در آزربايجان جنوبي]

در اين حين در سال ١٩١٨ فرقه مساوات كه با شعار ترك محوري در آزربايجان شمال ارس به قدرت ميرسيد در بحثهاي نظري به مسئله هويت آزربايجانيهاي جنوب ارس نيز پرداخت. م. ا. رسول زاده ژورناليست و رهبر حزب مساوات و رئيس حكومت جمهوري آزربايجان (١٩١٨-١٩٢٠) در روزنامه آچيق سؤز به تاريخ ٢٠ ربيع الاول ١٣٣٦ قمري به مساله آزربايجان پرداخت. وي در اين مقاله به هويت تركي آزربايجانيان بر خلاف مطالب منتشره در روزنامه هاي ايراني تاكيد مي كرد.

روزنامه آچيق سؤز در سرمقاله مورخ ژانويه ١٩١٨ براي نخستين بار و بي پرده مرزهاي تاريخي آزربايجان را از كوههاي قفقاز در شمال تا كرمانشاه در جنوب، تفليس در غرب و درياي خزر در شرق اشاره نمود. به عقيده آچيق سؤز تقصير دو پاره شدن ملت آزربايجان به گردن توسعه طلبان روس و طبقه حاكم ايران بود كه با سياستهائي كه اتخاذ مي نمودند اين وضع را پيش آوردند. علاوه بر اين به عقيده نويسنده آچيق سؤز اين حق طبيعي مسلمانهاي جنوب قفقاز بود كه قلمرو خود را آزربايجان بنامند و آرزو كرده بود كه يك روز برادرهايشان در جنوب بتوانند به آنها ملحق شوند (١٢).

به تدريج فعاليت هواداران ترك محور آزربايجان جنوب ارس در قالب "فرقه اتحاد اسلام" و "فرقه مساوات" بيشتر گرديد. ميرزا تقي خان رفعت، منشي يوسف ضياء بيگ مستشار فرهنگي عثماني در آزربايجان كه شاگرد نامق كمال و توفيق فكرت بود، با حمايت مادي و معنوي مجدالسلطنه (١٣) روزنامه تمام تركي "آذرآبادگان" را چاپ كرد كه حامي حقوق فرهنگي مردم آزربايجان بود (١٤).

با شكست عثماني در جنگ اول جهاني و خارج شدن نيروهايش از آزربايجان، دمكراتهاي جناح فارسگرا از جمله احمد كسروي تبريزي فرصت يافت كه زبان فارسي را زبان رسمي ميتينگهاي رسمي حزب دموكرات در آزربايجان اعلام كند. عملي كه شيخ محمد خياباني ليدر حزب از آن ناخشنود بود (١٥).

علي رغم اقدامات وسيع دموكراتها عليه هويت ملي در شرق آزربايجان، افراد اتحاد اسلام در بعد نظامي در غرب آزربايجان پيشرفت كردند. در خوي ٣٠٠ افسر ژاندارمي كه در عثماني تحصيل كرده بودند، با الهام از تجربياتشان در دانشكده افسري موفق به تاسيس ژاندارمري مستقل در آزربايجان شدند، چرا كه هر آن احتمال حمله ارامنه و اكراد به شهرهاي ماكو، خوي و سلماس و اورميه وجود داشت. اين دسته هر روز در جنوب خوي در باغ قديم كنسول روس مشق مي كردند. اين قوا با توطئه و اقدامات افراد دموكرات در آغاز تاسيس رژيم پهلوي منحل شد (١٦).

فعاليت دموكراتهاي آزربايجان و تلاش براي تسلط فرهنگ فارس محوري در آزربايجان

در مقابل فعاليتهاي ترك محور در آزربايجان، گروهي از فعالين آزربايجان تشكيلات فارس محوري را تشكيل دادند كه عمدتا اطراف حزب دموكرات گرد آورده بودند. اين گروه حتي موفق شدند در ١٠ فوريه ١٩١٨ نشريه "آذربايجان جزء لاينفك ايران" را انتشار دهند. در آن موقع سيد جعفر پيشه وري در اين روزنامه مقالاتي مي نوشت. اعضاي اين گروه عبارت بودند: از محمدعلي تربيت مدير مدرسه اتحاد ايرانيان باكو، ميرزا محمودخان پرورش، ميرزا عبدالله عبدالله زاده، شيخ باقر شيرازي، اژدر علي زاده، حسين خياط، حسين محمودزاده، ميرحسين مرتضوي، ميراعلي قلي (از عشق آباد كه بعدها مدير اين روزنامه شد)، ميرجعفر پيشه وري، حاجي معلم، جعفرزاده خلخالي، ميرزا آقا ولي زاده، سيف الله ابراهيم زاده، علي اكبر اسكويي بنيانگذار "سنديكاي كارگران ايراني" در باكو (١٧). دم زدن از گذشته تاريخ به اصطلاح ايران باستان آريايي و تاكيد بر آريايي بودن آزربايجان از اهداف اصلي اين تشكل بود.

با بازگشت خياباني به تبريز، جناح ترك محوري فرقه دموكرات جان تازه اي گرفت. وي در اندك مدتي شرق آزربايجان را تحت كنترل خود در آورد و به غرب آزربايجان كه تقريبا به كنترل ارامنه و آسوريها در آمده بود اردوي نظامي فرستاد.

دموكراتها براي اينكه نقش آزربايجان در تاريخ را تصريح كنند، به صورت سمبوليك نام آزربايجان را به آزاديستان تبديل كردند. به نوشته آبراهاميان آزربايجانيان با تغيير نام ايالت به آزاديستان، به انفصال از ايران روي آوردند (١٨). گرچه پاره اي از اعضاي دموكرات اعلان استقلال و جمهوريت آزربايجان از سوي خياباني را كذب محض مي خواندند (١٩).

اساس خواسته هاي خياباني از تهران حول محورهاي زير بود (٢٠):

-
آغاز اصلاحات دموكراتيك مانند تقسيم اراضي
-
تعيين والي مورد اعتماد مردم براي آزربايجان
-
بازگشائي فوري مجلس ملي در تهران
-
تشكيل انجمنهاي ايالتي مصرح در قانون اساسي

آزربايجانيان اعتبار دو والي اعزامي از تهران از جمله احمد قوام برادر وثوق الدوله را رد كرده و وي را به تبريز راه ندادند (٢١). از ديگر سو با اقداماتي نظير خريد خط راه آهن جلفا-تبريز از روسها موقعيت سياسي-نظامي خود را مستحكم تر كردند (٢٢). خياباني دموكراتهاي فارسگرا از جمله احمد كسروي را راند. تبعيديان مخالف خياباني در تهران هم پيمان شده و تحت تشكيلات جديدي به نام "كميته تشكيلات" كه مخالف خودمختاري محلي بود گرد هم آمدند. كميته تشكيلات به رهبري محمد تقي بهار فعاليت مي كرد كه ارگان آن "نوبهار" به سردبيري وي منتشر مي شد (٢٣).

اعضاي قديم دموكرات، از جمله سيد حسن تقي زاده نيز كه حول كميته تشكيلات گرد آمده بودند در كنگره بين المللي سوسياليستها در استكهلم (تابستان ١٩١٧) افكار مخالف خياباني را مورد تائيد قرار دادند. سليمان ميرزاي سوسياليست نيز از تائيد اعمال دموكراتهاي آزربايجان امتناع كرد (٢٤).

با همكاري نزديك مخالفان خياباني و جناح فارسگراي دموكراتها، قيام خياباني به شدت سركوب شد و خياباني به قتل رسيد. "شيخ فقر معنوي و استيصال فكري عوام بدبخت را خوب ديده و فهميده بود. قيام او را نبايد حركتي دانست بر ضد فلان وزير يا امير. او مقصودي عاليتر داشت. قيام آزربايجان مقدمه يك نهضت فكري بود. اين چنين فكرهاي تازه را بدين طرز بيان در عمرش نشنيده بود و تصور نكنند كه شيخ گفت و او هم شنيد. گوينده رفت و شنونده نيز خاموش شد" (٢٥).

اقتدار روشنفكران فارسگرا در آزربايجان پس از قيام خياباني

به دنبال سركوب خياباني و تصرف زمام فرهنگي –سياسي- اجتماعي آزربايجان توسط اقتدار فارس محور آزربايجان، تعقيب فعالين ترك محور در اوائل عصر پهلوي نيز شروع شد (٢٦) و در دوره پهلوي فارس گرائي رسما به صورت يك تز دولتي گسترش يافت (٢٧) و فعالين ترك محوري در شهرهاي آزربايجان من جمله اورميه تحت تعقيب قرار گرفتند (٢٨). در نظر مقامات جديد فارسگراي آزربايجان، فعاليتهاي ترك گرايانه نوعي اقدام تجزيه طلبي محسوب مي شد (٢٩).

با پايان جنگ جهاني اول و تقسيم اراضي عثماني و تولد دولتهاي مستقل از امپراتوريهاي بزرگ، گروه فارس گرا كه امورات كشور را كاملا به دست گرفته بود، دكترين جديد "ايران نو" را ارائه نمود كه مشخصات زيرا را دارا بود:

١-مدعي اراضي بودند كه در زمان قاجار به روسيه واگذار شده بود. به دستور وزارت خارجه، والي آزربايجان مامور مي گردد تا اهالي نخجوان و ديگر مناطق آزربايجان آنسوي ارس را وادار به نوشتن تقاضانامه كتبي نمايند، مبني بر اينكه اهالي آنسوي ارس تمايل دارند حاكميت ايران جديد را بپذيرند (٣٠).

٢-اقدام به توقيف اموال سرمايه داران و تجار آزربايجاني جهت استحكام پايه هاي سيستم فكري جديد (٣١).

٣-قلمداد كردن زبان فارسي به عنوان زبان قديمي و اصيل آزربايجان. در راستاي اين اقدامات قرعه به نام احمد كسروي تبريزي در آمد كه وي رساله و تئوري جديد آذري را در سال ١٣٠٤ ارائه داد. گرچه ايشان در طي مقالاتي كه در مجله العرفان مصر چاپ شد (٣٢) به سياسي بودن اين نظر و در نتيجه اشتباه بودن آن اقرار كرد، اما تبعات آن پس از هشتاد سال هنوز هم از بين نرفته است.

اين سياست كه به صورت دكترين رسمي رژيم پهلوي در آمد، سبب گرديد تا به تدريج اطلاق كلمه "تركي" به زبان اصيل مردم آزربايجان در نوشته هاي رسمي و دولتي متروك گرديده و نام آن به "آذري" تبديل شود. در قاموس اينان آذري لهجه اي از زبان فارسي محسوب مي شد. امري كه بر خلاف حقايق علم زبان شناسي و تاريخي است.

ترويج گسترده اين تئوري سبب شد تا پرنس ارفع تبريزي در كتاب خاطرات خود، زبان تركي آزربايجاني ميرزا فتحعلي خان آخوندوف را "تركي قفقازي" و زبان خود را "آزربايجاني" بداند (٣٣). در خاطرات خليل پاشا نيز آمده است كه وي وقتي در تبريز به ملاقات محمد حسن ميرزاي وليعهد مي رود بنا به پروتوكل رسمي محمدحسن ميرزاي وليعهد كه زبان مادريش تركي بود، با او به فارسي سخن مي گويد و پس از اتمام پروتوكل، دو ترك "محمد حسن ميرزا و خليل پاشا" به تركي صحبت مي كنند (٣٤). مجله فكاهي ملانصرالدين نيز اينبار به صورت كاملا جدي سياست فارس محوري در آزربايجان و حتي ممالك محروسه قاجار را به نقد مي كشد.

بنيانگذار حزب توده و از بزرگان كمونيسم در ايران دكتر اراني تبريزي كه در آلمان طرفدار نظام شاهنشاهي و به اصطلاح عظمت آن دوران بود (٣٥) پس از بازگشت به ايران، عليه ترك و زبان تركي آزربايجان مقاله مي نويسد و براي ريشه كني اين زبان در آزربايجان پيشنهادهائي ارائه مي كند. پيشنهادهائي كه هيچگاه نتوانست و نمي تواند عملي شود.

[
پيروزي فارس گرايان آزربايجان، تاسيس دولت پهلوي و مواضع دولت تركيه]

با اقدامات نظري گروه فارسگرا و اقدامات عملي رضاخان جهت ساقط كردن تركان از اداره ايران و انقراض حكومت تركان قاجار، دولت تركيه موضوع را جدي مي گيرد. در آخرين سفر سلطان احمد شاه به اروپا، مصطفي كمال آتاترك كه به تازگي به رياست جمهوري تركيه جديد انتخاب شده بود، وزير مختار ايران انوشيروان سپهبدي را كه از طرف مادر منسوب به قاجاريه بود را احضار و به وي گفته بود كه فورا خود را به پاريس رسانده اين پيام محرمانه شفاهي را به سلطان احمدشاه برساند. مبني بر اينكه اگر احمدشاه مايل به بازگشت به تخت سلطنت بود، تركيه مي تواند قواي كمكي در اختيار وي قرار دهد تا از طرف غرب به تهران مراجعه كند. ولي سلطان احمدشاه اين پيشنهاد را به سبب عدم تمايلش به مداخلات خارجي در باز پس گيري حكومت رد مي كند و لاجرم آتاترك با سردار سپه روابط دوستي برقرار نمود (٣٦). نگراني هاي دولت تركيه از آزربايجان و همچنين انقراض حكومت تركان قاجار در ايران سبب شد كه سر كنسول قبلي ايران كه در اصل از اهالي خوي بود، در سال ٢٩ سنبله ١٣٠٢ گزارش دهد كه دولت تركيه قصد تصرف آزربايجان را دارد (٣٧). گزارشي كه تنها از تخيلات واهي سركنسول ناشي شده بود و گزارش رسمي ديگري دال بر تائيد اين ادعا در دست نيست.

در همين حين چندين رساله و گزارش در باره ايران و آزربايجان در عثماني تهيه شد، از جمله كتاب "ايران و اوردوسو" (استانبول ١٩٢٧)، "ايران اوردوسو تاريخچه‌سي" (١٣٢٦)، "ايران آزه‌ربايجاني تدقيق راپورو" (١٩٢٧)، "ايران حودودو"، "ايران اينقيلابي، ايران توركله‌ري و ايران`ين ايچ اوزو" از اين قبيل بودند.

سياستهاي آسيميلاسيون فرهنگي دولت پهلوي در آزربايجان در دوره اول پهلوي نيز مد نظر دولت تركيه بود. در اين باره اسنادي در دست است.

از ديگر سو، فعالين روشنفكر عثماني كه نگران اوضاع فرهنگي آزربايجان بودند، در سال ١٩٢٣ در استانبول گرد هم آمدند تا در باره اوضاع آزربايجاني هائي كه در معرض حملات فرهنگي رژيم پهلوي قرار داشتند بحث نمايند. اديب مشهور عثماني روشني بيگ در اين جلسه سخن گفت و از رژيم پهلوي به جهت اتخاذ سياستي سركوبگرانه عليه آزربايجانيها انتقاد كرد.

نشرياتي مثل مجله آينده و ايرانشهر به سرپرستي محمود افشار و كاظم زاده ايرانشهر تبريزي به اين سمينارها و نوشته ها پاسخ دادند و دكتر محسني رئيس اداره فرهنگ آزربايجان محصلين آزربايجاني را مجبور كرد تا در قبال سخن گفتن به تركي جريمه نقدي بپردازند. گفتني است محمود افشار يكي از بنيانگذاران پان فارسيسم مي باشد كه به عقيده وي بايستي كشورهاي افغانستان، تاجيكستان و ايران تحت زبان فارسي يكي شوند (٣٨).

بدين ترتيب انديشه سياسي گروه فارس گرا به صورت سياست رسمي پهلوي ها در آمد و مقالات زيادي عليه زبان و هويت آزربايجانيان نوشته شد. نوشته هائي كه تنها در اثر حمايتهاي دولتي توانست دوام آورد و با اتمام عمر رژيم پهلوي و آغاز دوران انقلاب اسلامي عملا اين طرز فكر شوونيسمي، پايگاه دولتي خود را از دست داد.
-------------------------------

كتاب حاضر نوشته اي از آن دوران مي باشد كه در آن ضمن اشاره به موقعيت جغرافيائي آزربايجان، اطلاعات دست اول از جمعيت اقوام غير ترك آزربايجان در سالهاي ١٩٢٧ ميلادي مي دهد كه مي تواند يكي از منابع و ماخذ مفيد در تحقيقات آزربايجان شناسي باشد. نويسنده اين گزارش ماهها در آزربايجان سياحت كرده و نوشته هايش به صورت بالعينه و قابل استناد مي باشد كه اين مساله به اهميت اين گزارش مي افزايد.

در ترجمه اين نوشته اصل بر انتقال امانت دارانه نظر نويسنده بود، اما در جاهائي كه خطاهاي بارز از جمله اشتباه نوشته شدن اسامي جغرافيائي ديده مي شود، املاي صحيح كلمات نوشته شده است.

در پايان از آقاي حسين زاده مدير كتابفروشي فضولي كه با اهتمام و سرمايه وي چاپ و نشر اين كتاب ممكن گرديد و همچنين آقاي رضا حيدرزاده كه ويراستاري ادبي اين ترجمه را با كمال حوصله به خوبي انجام دادند و آقاي مهرداد رحماني اهرنجاني كه صفحه آرائي كتاب را انجام دادند سپاسگذاري مي نمايم. اميدوارم در سالهاي آتي كتابهاي بيشتري راجع به آزربايجان شناسي چاپ و نشر گردد.

دكتر توحيد ملك زاده ديلمقاني- اورميه
اسفند ١٣٨٦ شمسي
tohidmelikzade@yahoo.com
www.tohidmelikzade.blogfa.com

[
پاورقيها]

١-از جمله سفرنامه اولياء چلبي و سفر حمله سلطان مراد به تبريز و دفاتر مالياتي دولت عثماني در اشغال چند ده ساله آزربايجان در دوره صفوي.
٢-براون، ادوارد. نامه هائي از تبريز. ترجمه حسن جوادي، تهران. خوارزمي ١٣٥٢، ص ١٥٤.
٣-اميرخيزي، اسماعيل. قيام آزربايجان و ستارخان. تهران. ص ٥١٨
٤-اتابكي، تورج. آزربايجان و ناسيوناليسم ايراني. مجله گفتگو. خرداد ١٣٨٢، ص ٢٣
٥-بيات، كاوه. مقدمه كتاب آزربايجان در موج خيز تاريخ. ص ٧
٦-قدس، محمودرضا. تاثير جنگ جهاني اول در سياست داخلي ايران. تاريخ معاصر ايران. كتاب دهم. ص ٨٦
٧-توفيق، رحمت الله. تاريخچه اورميه. چاپ اول. ١٣٨٢. ص ٦٥
٨-رياحي، محمد امين. تاريخ خوي، ص ٤٨٧ و دكتر ملك زاده ديلمقاني، تاريخ ده هزار ساله سلماس و غرب آزربايجان. ص ٢٦١.
٩-افشار، ايرج. نامه هاي تهران. نشر فروزان. تهران ١٣٧٩. ص ٦
١٠-احمدي. تاريخچه جهموري انقلاب ايران و گروه اراني. حميد احمدي. ١٣٧٩، ص ٧
١١-همان، ص ٦٣
١٢-اتابكي. آزربايجان و ناسيوناليسم ....، ص ٢٥
١٣-مجتهدي، مهدي. رجال آزربايجان، ص ٣٨
١٤-كسروي، احمد. زندگاني من. تهران ١٣٣٨. ص ١١٦
١٥-همان، ص ١١٧
١٦-رياحي، ص ٤٨٩
١٧-اتابكي. ص ٢٤
١٨-آبراهاميان، يراوند. ايران بين دو انقلاب. ص ١٠٤
١٩-كمره اي. ج ٢. ص ٣٩٣
٢٠-آبراهاميان. ص ١٠٢
٢١-تاريخ معاصر ايران. جلد دهم. ص ٩٢
٢٢-همان. ص ٩٢
٢٣-همان. ص ٩٣
٢٤-همان. ص ١٥٩
٢٥-شرح حال خياباني، به قلم چند تن از دوستان. انتشارات سحر. چاپ اول. برلين. ١٣٠٤. ص ٢١
٢٦-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ج ٧. تهران. ١٣٧٥. ص ١٧٩
٢٧-احمدي. ص ٩٢
٢٨-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ج ٧. تهران. ١٣٧٥. ٢٨ سنبله ١٣٤٢. شماره سند ١٢٧٢، كارتن ١٥، پرونده ٣٦، نمره ١٦٢، ص ٤٧
٢٩-همان. ص ١٧٩
٣٠-گزيده اسناد ايران و عثماني-دوران قاجاريه. ص ٨٥١، شماره سند ١٥٤٤، كارتن ٦٦، پرونده ٧، جمادي الاول ١٣٣٧
٣١-رضا شاه، خاطرات سليمان بهبودي. به اهتمام غلامحسين ميرزا صالح. چاپ اول پائيز ١٣٧٢. تهران ٤٩
٣٢-كسروي، احمد. زندگاني من. تهران. ١٣٤٨، ص ٣٢١
٣٣-ايران ديروز، خاطرات پرنس ارفع. تهران. ١٣٤٥. چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر. ص ٤٩
٣٤-خليل پاشا، بيتمه‌يه‌ن ساواش. آنكارا. ١٩٩٥
٣٥-اراني. ص ١١
٣٦-مكي، حسين. زندگاني سياسي سلطان احمدشاه. انتشارات اميركبير. چاپ چهارم. ١٣٧٠. ص ٢٤٤
٣٧-گزيده اسناد ايران و عثماني، ص ١٧٩
٣٨-به ياد بنيانگذار مجله آينده. دكتر جواد شيخ الاسلامي، تهران. ١٣٦٩. ص ٤١٢
Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment