ترجمه مئهران باهارلي
-ترجمه اي از اين مقاله به فارسي قبلا در نشريه تجدد (ش ٣٨، ص اول، ٢٠ سنبله ١٣٠٣. تحت عنوان "از جرايد اسلامبول، باز هم روشني بيك") منتشر شده است. اين ترجمه هر چند در حد قابل قبولي مي باشد، اما كاستيهائي دارد. از اينرو مقاله از متن اصلي تركي دوباره به فارسي ترجمه شد.
-سعي شد كه ترجمه -با حفظ مضمون متن و امل مولف- حتي المقدور كلمه به كلمه باشد.
-كلمه "عجم" به صورت "فارس" ترجمه شد.
-براي ناميدن تركهاي ساكن در ايران-آزربايجان جنوبي مولف از سه نام "ترك"، "ترك آزري" و "آزري" را بكار برده است كه هر سه به صورت "ترك" ترجمه شد.
در اين مقاله نيز روشني بيگ قبل از تاسيس دولت پهلوي و به حاكميت آورده شدن رضاخان، در باره وي تثبيتهاي بسيار درستي كرده و او را بنده و غلام انگلستان مي نامد. خيمه شب بازي اصلاحات رضاخاني را انقلابي جعلي و نشانه هاي استحاله يك مستعمره انگليسي مي داند. وي بدرستي ايران تحت حاكميت فارسها را آلت دست استعمارگران و مامن دشمنان ملت ترك مي خواند. وي سوء استفاده حاكميت فارسي از نام اسلام و اغفال تركها با نقاب دين از سوي فارسها را برملا مي كند. وي بدرستي بر كثيرالمله بودن كشور ايران و اكثريت بودن تركها در اين كشور اشاره و تركهاي ايران را تحت اسارت و يوغ حاكميت فارسي معرفي مي كند. وي به سياستها و برخوردهاي نامناسب در تركيه نسبت به ايران و مخصوصا تركهاي ساكن در آن، بي اطلاعي متفكرين تركيه از وضيعت داخلي ايران، اخذ معلومات در اينباره توسط آنها از منابع اروپائي ضد ترك، لاقيدي متفكران تركيه به سرنوشت ميليونها ترك ساكن در ايران و وضيعت سفالت انگيز آنها اشاره و از آنها شكايت مي كند. وي اظهار اميدواري مي كند كه روز رهائي خلق ترك از يوغ استعمار فارسي نزديك است و به زودي در جوار تركيه دولت محتشم ترك ديگري (آزربايجان جنوبي) ظهور خواهد كرد. وي استخلاص تركان از حاكميت سفالت آميز فارسي و تشكيل دولت ترك توسط آنها را پايان فجايع و فلاكتهاي چند قرنه اي كه از سوي ايران فارسي براي تركيه ايجاد شده و هموار كننده راه سعادت و ترقي تركيه نيز مي شمارد.
پايان نت مئهران باهارلي
باطن ايران- مسئله خاورميانه
روشني بيگ
روزنامه وطن، مطبعه اسلامبول، مورخه ١٤ محرم ١٣٤٣- ١٥ آگوست ١٩٢٤
در اين اواخر، مانند هر جاي ديگر دنيا، ايران نيز در جوش و خروش است. گاه گاهي روزنامه تايمز براي پرده پوشانيدن بر مانورهاي انگلستان در اين كشور، اخباري مشعشع و ساختگي در باره ايران انتشار مي دهد. مطبوعات ما نيز نادانسته اين حوادث جعلي را عينا به اطلاع ملت ما مي رسانند. باز هم هر از چندگاه بعضي افسانه ها در باره ايران به شيوه اخبار بسيار مهم در مملكت ما پخش مي شوند. ملت ما هم با سادگي خاص خود، به اينها مانند نغمه هاي شيرين گوش مي دهد.
گويا در ايران يك نفر داهي به نام رضاخان، ارتشي منظم، انقلابي مفيد و توسعه اي فياض كه آنها بوجود آورده اند پديدار شده است. با توجه به اينكه شخص موسوم به رضاخان بنده و غلام انگلستان است و ارتش منتظم وي براي كندن گور ما تلاش مي كند، ما چرا مي بايد انقلابات ايران را - كه مشابه روند استحاله همه مستعمرات انگلستان مي باشند- مورد تحسين قرار دهيم؟ چرا مي بايد محيطي را كه مانند گذشته هميشه سعي كرده ما را از پشت سر مورد هدف خود قرار دهد، دائما راه ترقي و توسعه ما را مسدود نموده و چهار مليون ترك را تحت اسارت خود به ناله در آورده است، به صرف آنكه نام اسلام را يدك مي كشد تقديس نمائيم؟ چرا بايد باطن ملتي كه با نقاب دين ما را اغفال نموده و همواره مامن دشمنان ما بوده است را نشناسيم؟
متاسفانه توكل كوركورانه و اخوت دروغين كه دينداري و دينمداري جاهلانه از قرنها پيش به ما تلقين كرده، هميشه فاجعه و خطر را از چشمان ما مستور كرده و بسياري از دشمنان را چون دوست به ما نمايانده است. از اينرو پس از پس ذوب كردن ملتمان در عشق بيگانگان و هزار بار افتادن در چاه فلاكت بسان كورها، هنوز هم بر سر عقل نيامده ايم. هنوز هم فريفته همان توكل و صاف دلي سابق شده و ايران را مانند صداي يك دهل خوش صداي دور مي شنويم. هنوز هم مانند ترياكيهاي فارس، گول تبليغات دشمن را خورده و فعاليتهائي كه در ايران بر عليه مان انجام مي شوند را انقلاباتي مفيد گمان مي كنيم.
دشمنانمان از يك قرن پيش، از طرف ايران ضربه هاي بسيار سنگيني بر ما مي وارد مي آورند. همان دشمنان براي محروم كردن ما از توسعه و پيشرفت ملي و اقتصادي، در همانجا بر عليه حيات ما سوء قصدها تهيه مي كنند و به دست ملتي كه ما او را دوست خود گمان مي كنيم در مسير راه ترقي و انكشاف ما پرتگاههاي عميق حفر مي كنند.
جنگ جهاني و گذشته در ايران نيز به قدر كافي درسهاي تلخي به ما آموخت. از اينرو هر حادثه اي كه در نزديكي ما جريان داشته و به حيات ما تعلق دارد را، مي بايد به عرياني تمام ديده و درك نمائيم. متاسفانه در اين خصوص ما لاقيدي اي غير قابل بخشش و بي حسي بزرگي داريم. بايد اعتراف كنيم در حاليكه همه دنيا مي بايست ايران را از ما بياموزد، ما اطلاعات در باره ايران را از جرايد دشمنانمان اخذ مي كنيم.
فلاكتها و فاجعه هائي كه ملتها را به انقراض سوق مي دهند، هرگز محصول همان روزي نيستند كه براي نخستين بار علني مي شوند و رخ مي دهند. بر عكس، تخمهائي كه فجايع و فلاكتها را به بار مي آورند، در گذشته اي دور كاشته شده اند و بر جوانه هاي آنها مدتهاي طولاني كار شده است. هر ملتي مسئول است كه تخمهائي كه به ضرر وي كاشته مي شوند را، در هر جا كه باشند فورا پيدا كرده و جمع آوري كند. اگر موفق به آن نگردد نيز، مجبور است براي خشكانيدن جوانه هاي آنها هرگونه فداكاري را در نظر بگيرد. فعاليتهاي دشمنان ما در ايران، ديرزماني است كه دوره تخمي كه بتوان آنرا جمع آوري كرد و يا مرحله جوانه اي كه بتوان آنرا خشكانيد را پشت سر نهاده است. فعاليتهاي دشمنانمان بر عليه ما در ايران، مدتهاي طولاني است كه به جنگلهائي غير قابل عبور و آتشفشانهائي خاموش نشونده تبديل گرديده اند.
ما نمي توانيم وظيفه خود را صرفا با اعلان اين مطلب به دنيا كه يك جمهوريت تركيه مصمم به حيات تاسيس نموده ايم انجام داده فرض كنيم. اين اعلان، پس از فلاكتي سه قرنه، صرفا دلالت بر آن دارد كه ما وظيفه خود را ادراك نموده ايم. اما وظيفه اصلي، با تقويت و حفظ اين جمهوريت از داخل و خارج با تلاشي بي پايان انجام داده خواهد شد. بنابراين در حاليكه در داخل كشور به انجام اصلاحات مشغول هستيم، مي بايد در خارج براي ايجاد قواي نافعه براي خودمان بكوشيم و اطرافمان را به صورت بايسته ديده و درك نمائيم.
ايران كشوري است كه مجبوريم آن را بيشتر و بهتر از همه بشناسيم. همانطور كه سنگين ترين ضرباتي كه تاكنون بر ما وارد شده از آنجا آمده اند، راه اقتدار و ترقي كه ما را به سعادت خواهد رسانيد نيز از آنجا مي گذرد. در صورتي كه اگر كشوري وجود داشته باشد كه ما آنرا كمتر از همه و نادرست تر از شناخته ايم، آن كشور همان ايران است. بايد اعتراف كنيم كه ما فرانسه را بسيار بيشتر و بسيار بهتر از ايران مي شناسيم. ايران تاكنون براي ما همانند دنيائي مجهول باقي مانده است.
بسياري از متفكرين ما هستند كه كشور ايران را با جاوه در مخيله خود با خطوطي راست ترسيم مي كنند و هر دو را داراي توده مسلمان ساده دل گمان كرده و با احساساتي يكسان دوست مي دارند. هستند بسياري از انديشمندان ما كه ايران را- كه به جز نقاشي اي فسخ شده از امپراتوريهاي از بين رفته اتريش و عثماني چيز ديگري نيست- هنوز هم متشكل از ملت واحدي تصور مي كنند. مدتهاست وقت آن رسيده كه بفهميم ملل در حال پوسيدن در خرمن ايران متعدد اند و در ميان اين خرمن بدبخت كه نادانسته آنرا تقديس مي كنيم، توده هاي بزرگي وجود دارند كه مي توانند براي ما مفيد واقع شوند.
فرانسه براي تامين حيات خود، ملل بيگانه اي مانند لهستان را نجات داد. در حاليكه ما حتي نمي خواهيم بغل گوشمان دولت ترك و ملت برادري كه اكثريت مردم ايران را تشكيل مي دهد را بشناسيم. ايران كه از قرنها پيش، براي ما كانون فلاكت بوده است، هنوز هم در كنارمان مانند عالمي ناشناخته قرار دارد. وقت آن است كه نقاب غبارآلود ايران را برداشته و به ديدن باطن آن با عرياني تمام بكوشيم.
در نشرياتمان هيچگونه تعريض و يا هيچ شكايتي از برادران تركمان كه تحت حاكميت فارس به ناله در آمده اند نداريم. بر عكس، به سبب آنكه ما آنها را فراموش كرده ايم، آنها داراي حق شكايت و تعريضهاي بسيار بر عليه ما هستند. در وطنمان عده زيادي از برادران تركمان هستند كه تحت نام ايراني و مانند بيگانگان در ميان تركها زندگي مي كنند. ما هنوز هم به اين برادران گراميمان، كه به اندازه ما ترك خالص هستند با نام عجم (فارس) خطاب مي كنيم. اين خطاب ما، به اندازه خالي كردن گلوله بر قلب يك برادر، جنايتي فجيع است. به جاي آنكه اين برادران عزيزمان را كه در وطنها و آشيانه هايشان به جز تركي يك كلمه (فارسي) نيز نمي توانند صحبت بكنند، با حرث يك ترك مسعود و خوشبخت سازيم، در وطنمان موسسه اي مانند "دبستان ايرانيان" را كه فرزندان اينها را فارس مي كند، هنوز هم در حال فعاليت رها كرده ايم. هنوز هم متوجه نشده ايم كه مابين موسسات قاتلي كه مي خواهند كودكان ما را تبديل به كشيشهاي كاتوليك و پروتستان آينده بكنند و اين موسسه دبستان ايرانيان كه مهمترين عامل ترقي تركيت يعني كودكان ترك را فارس مي سازد، هيچ فرقي نيست.
هنوز از هم از برادر خطاب كردن به اين برادران فعال خويش كه از قرنها پيش در وطنمان ساكن شده و ثروتهاي بزرگ اندوخته اند اجتناب مي كنيم. هنوز هم ديدن حاكميت كابوسي غدار- فارسيت- بر سر آنها را تحمل مي كنيم. حاكميتي كه آنها را از قرنها پيش مسموم ساخته و از ما جدا گردانيده و آنها را از قرنها پيش پوسانيده و از ترقي و رشد محروم ساخته است. در عصر ما كه حتي جاهل ترين و بدوي ترين اقوام دنيا نيز نمي توانند حاكميت ملل متمدنه بر خود را تحمل بكنند و براي بدست آوردن آزادي و استقلال خويش مبارزه مي نمايند، ما هنوز به سركوب و نابود شدن چهار مليون برادر تركمان در تحت سفيلترين اسارتها در جلوي چشمانمان لاقيد و بي تفاوت مي مانيم.
ديگر وقت آن رسيده است كه به وظيفه مقدس خود شروع كرده و به آزاد ساختن اين چهار ميليون برادرانمان كه تحت يوغ اسارت فارسي ناله سر مي دهند جهد نمائيم. ما هر روز در جرايدمان علاوه بر آنكه به اين برادران تركمان سلامها و احترامات خود را مي فرستيم، مي بايد ذوق و نشئه متعالي سعادت استقلال و آزادي را نيز براي آنها بازگوئيم. اين، مقدسترين وظيفه ماست. من علي رغم ناتواني خود، به سبب آنكه اين مبارزه را آغاز كرده ام، خوشبختم. اطمينان دارم كه جوانهاي داراي تفكرات متعاليمان راه و آمال مرا تعقيب خواهند نمود. تدقيقات و تحقيقاتي كه از دوازده سال پيش حين سفر در اعماق ايران انجام داده ام، مرا اقناع نموده است كه اين عشق و سوداي من رويا و خيال نيست و عنقريب در كنار ما يك دولت باشكوه ترك متولد خواهد شد. از اينرو با حضور قلب بسيار، خواهم كوشيد باطن ايران و عواقبي مقدري كه در انتظار اوست را براي ملت خود بازگويم.
بدين مناسبت اين را نيز اضافه كنم به هنگام گفتن حقايق، تحقير و مواخذه از ايران و دولتهائي كه در آنجا بر عليه ما فعاليت مي كنند حتي به خاطرم نيز خطور نكرده و نمي كند. تقدس اين وظيفه، بسيار عالي تر و بلندتر از ماليخولياهاي اسلامگرائي و مرائيهاي دلخوش كننده است. به همين سبب در نوشته هاي من خيالات اتحاد اسلام و لكه هاي رياكاري وجود نخواهد داشت.
روشني
ايرانك ايچ يوزي
وسطي شرق مسئلهسي
محرري: روشني
وطن غزتهسي، اسلامبول، ١٤ محرم ١٣٤٣- ١٥ آغوستوس ١٩٢٤
صون زمانلرده دنيانك هر يري كبي ايران دخي قاينامقدهدر. آرهصره تايمس غزتهسي انگليز مانورهلريني اورتمك ايچون ايرانه دائر يالديزلي و مصنع خبرلر نشر ايدييور. مطبوعاتمزده بيلميهرك بو ساخته حوادثي عينا ملتمزه جيرو ايدييورلر. ينه آراصره معظم خبرلر طرزنده مملكتمزده بر طاقم افسانه لر ياييليور. ملتمز ده كنديسنه خاص بر صافلقله بونلري طاتلي نشيدهلر كبي ديكلهيور:
گويا ايرانده رضاخان نامنده بر داهي، منظم بر اردو و خيرلي بر انقلاب و بونلرك كتيرديكي فياض بر انكشاف وار ايمش.
رضاخان نامندهكي ذات، انگليز بندهسي اولدقدن و منتظم اردوسي بزم مزاريمزي قازمغه چاليشدقدن صوكره بوتون انگليز مستملكهلرينك استحالهلرينه بكزهين ايران انقلابلريني بز نهدن آلقيشلايالم؟ ماضيده اولديغي كبي بزي دائما آرقهمزدن وورمغه چاليشان، انكشاف يوليمزي كسهن و درت مليون توركي اسارتنده ايكلهتن بر محيطي اسلام نامني طاشييور ديه نهدن تبجيل ايدهلم؟ بزي دين ماسكهسيله اغفال ايدن و دائما دشمنلريمزه ياتاقلق ايدن بر ملتك ايچ يوزيني نهدن طانيمايالم؟
مع الاسف جاهل ديندارلغك عصرلردن بري بزه تلقين ايتديكي كور توكل و ساخته قرداشلق، نظرمزده دائما فلاكت و تهلكهيي اؤرتمش و چوق دوشمنلري دوست گوسترمشدر.
بو يوزدن ملتمزي يابانجيلر عشقنه أريتدكدن و كور گبي بيك دفعه فلاكت چيقورينه دوشدكدن صوكره ينه عقللانمادق. حالا او اسكي توكل و صميميته آلدانهرق ايراني اوزاقدن خوش بر داوول سسي كبي ايشيدييورز. حالا عجم آفيون كشلري كبي دوشمن پروپاغاندالرينه آلدانهرق عليهمزدهكي فعاليتلري خيرلي انقلابلر ظن ايدييورز.
دوشمنلريمز بر عصردن بري ايراندن بزه چوق آغير ضربهلر وورييور. عيني دوشمنلر بزي ملي و اقتصادي انكشافدن محروم ايتمك ايچون اوراده حياتمزه سوء قصدلر ترتيب ايدييور، دوست ظن ايتديكمز بر ملتك أللريله انكشاف يوليمزده درين اوچوروملر قازييور.
حرب عمومي و ماضي بزه ايرانده ده كافي مقدارده آجي درسلر ويردي. بوندن دولايي ياني باشيميزده جريان ايدن و حياتمزه تعلق ايدن هر حادثهيي تكميل چپلاقلغيله گوروب آكلاملييز. مع الاسف بو خصوصده عفو اولونماز بر لاقيديمز و بويوك بر حسسزلكمز واردر. اعتراف ايتملييز كه بوتون دنيانك ايراني بزدن اوگرنمهسي ايجاب ايدركن بز ايرانه دائر معلوماتي دشمن غزتهلرندن آلييورز.
ملتلري انقراضه سوروكلهين فلاكتلر، هيچ بر وقت اونلري اعلان ايدن گونلرك مالي دكلدر. بالعكس هر فلاكتي دوغوران تخملر اوزاق ماضيده اكيلمش و اونلرك فيليزلري ديبنده اوزون سنهلر چاليشلمشدر. هر ملت كندي ضررينه اكيلن تخملري هر نرده اولورسه اولسون درحال بولوب طوپلامقله مكلفدر. بوكا موفق اولمازسه مطلقا فليزلريني قوروتمق ايچون هر فداكارلغي گوزينه آلمغه مجبوردر.
دوشمنلريمزك ايراندهكي فعاليتلري، طوپلانهجق تخم و قوروتولاجق فليز اولمق دورهسني چوقدن گچمشدر. عليهمزدهكي فعاليتلر اوراده چوقدن بري گئچيلمز اورمانلر و سونمز بوركانلر حالني آلمشدر.
بز، ياشامغه عزم ايتمش بر توركيا جمهوريتي قورديغمزي عالمه اعلان ايتمكله وظيفهمزي گورمش اولامايز. بلكه بو اعلان، اوچ عصرلق فلاكتدن صونره آنجق وظيفهمزي ادراك ايتديكمزه دلالت ايدر. اصل وظيفه، او جمهوريتي نهايتسز بر فعاليتله ايچريدن و ديشاريدن بسلهيوب ياشاتمغله گورولمش اولاجقدر.
بونك ايچون داخلده اصلاحات ايله اوغراشيركن خارجده بزه فائدهلي اولاجق قوتلري ياراتمغه چاليشملي و اطرافمزي حقيله گوروب آكلاملييز.
قومشولريمزي ماسكهلريكه دكل ايچ يوزلريله طانيملييز.
ايران، اك چوق و اك ايي طانمغه مجبور اولديغمز بر مملكتدر. بزه شيمدييه قدر وورولان ضربهلرك اك آغيرلري اورادن گلديگي گبي بزي سعادته گتورهجك قدرت و انكشاف يوليمزده اورادن گچر. حالبوكه بزم اك آز و اك ياكلش طانيديغمز بر ممكلت وار ايسه او ده ايراندر.
اعتراف ايتملييز كه بز فرانسهيي ايراندن دها چوق و دها ايي طانيرز. ايران شمدييه قدر بزم ايچون مجهول بر دنيا گبي قالمشدر.
چوق متفكرلريمز بيلمدكلري جاوا ايله ايراني عيني صاف چيزگيلر ايله خيالخانهلرنده ترسيم ايدرلر و هر ايكيسني برر صاف مسلمان كتلهسي ظن ايدرك عيني حسلر ايله سهورلر. متوفي عثمانلي و آووستريا ايمپراطورلقلرينك منفسخ بر ارتسامندن باشقه بر شي اولمايان ايراني حالا ملت واحده ظن ايدن متفكرلريمز پك چوقدر.
ايران خرماني ايچنده چروين ملتلرك چوق اولديغني آكلامق زماني چوقدن گلمشدر. بيلميهرك تبجيل ايتديكمز بو بدبخت خرمان ايچنده بزه فائدهلي اولاجق بويوك كتلهلر واردر.
فرانسه، حياتني تامين ايچون پولونيا گبي يابانجي ملتلري قورتاردي. حالبوكي بز ياني باشمزده ايرانك اكثريتني تشكيل ايدن قرداش ملتني و اسكي تورك دولتني طانيمق بيله ايستهميورز.
عصرلردن بري ايران، بزم ايچون فلاكت اوجاغي اوليغي حالده حالا يانمزده مجهول بر دنيا گبي دورييور.
آرتق ايرانك توزلو نقابني قالديروب ايچ يوزيني تكميل چپلاقلغيله گورمگه چاليشملييز. نشرياتمزده، فارس حاكميتي آلتنده ايكلهين آذري قرداشلره قارشي هيچ بر تعريضسز و هيچ بر شكايتمز يوقدر. بلكه بزم اونلري اونوتديغمزده دولايي اونلرك بزه قارشي چوق شكايته و چوق تعريضه حقلري واردر.
وطنمزده، حالا ايرانلي نامني طاشيان و توركلك ايچنده يابانجي ياشايان بر چوق تورك قرداشمز واردر. بزم قدر خالص تورك اولان او محترم قرداشلره بز، حالا "عجم" دييه خطاب ايدييورز. بو خطابمز، قرداش قلبنه قورشون آتمق قدر فجيع بر جنايتدر. وطنلرنده و يووالرنده توركچهدن بشقه بر كلمه قونوشمق بيلمهين بو عزيز قرداشلري بز تورك حرثيله مسعود ايتمگه چاليشهجغمزه بونلرك ياورولريني عجملشديرن بر مؤسسهيي (دبستان ايرانيان مكتبي) حالا وطنمزده حال فعاليتده براقييورز. ياورولريمزي قاتوليك و پروتستان پاپاسي ياپمغه چاليشان قاتل موسسهلر ايله توركلكك اك مهم انكشاف عامللريني (آذري تورك ياورولريني) فارسلاشيران بو موسسه آراسنده بر فرق اولماديغني حالا آكلامايورز.
عصرلردن بري وطنمزده اوتورارق بويوك ثروتلر قازانان بو چاليشقان قرداشلره حالا قرداش ديه خطاب ايتمكدن صاقينيورز. اونلري عصرلردن بري زهرلهيهرك بزدن آييران و اونلري عصرلردن بري چوروتهرك انكشافدن محروم براقان غدار كابوسك (فارسلغك) حاكميتني حالا اونلرك باشنده گورمگه تحمل ايدييورز.
زمانمزده دنيانك اك جاهل و بدوي اقوامي بيله مدني ملتلرك حاكميتنه تحمل ايدهمهيهرك حريت و استقلال ايچون پنجهلشيركن بز حالا گوزومز اوكنده درت ميليون تورك قرداشمزك اك سفيل بر اسارت آلتنده ازلمسنه لاقيد قاليورز.
آرتق مقدس وظيفهمزه باشلايهرق ايرانده فارسي بويوندوغي آلتنده ايكلهين بو درت ميليون قاردهشمزك خلاصنه چاليشملييز. بز هر گون نشرياتمزله آذري قرداشلريمزه سلام و حريت يوللاركن اونلره حريت و استقلال سعادتنك يوكسك ذوقلريني آكلاتملييز. بو، بزم اك مقدس وظيفهمزدر.
بن، عجزمله برابر بو مقدس وظيفهيه ايلك باشلاديغمدن دولايي بختيارم. يوكسك مفكورهلي گنجلريمزك بني تعقيب ايدهجكندن امينم. اون يكي سنهدن بري ايرانك اعماقنده گزهرك ياپديغم تدقيقات بو عشقمك رويا اولماديغنه و چوق گچمهدن يانمزده بر تورك دولتي دوغاجغنه بني اقناع ايتمشدر. آنك ايچون بويوك بر حضور ايله ملتمه ايرانك ايچ يوزيني و ايرانه مقدر اولان عواقبي آكلاتمغه چاليشهجغم.
بو مناسبتله شوني ده اعلان ايدرم كه حقيقتي سويلركن گرك ايراني و گرك اوراده عليهمزده چاليشان دولتلري تحقير و مواخذهيي خاطرمدن بيله گچيرميورم.
وظيفهنك قدسيتي اسلامجيلق خليالريندن و خاطرنوازلق مرائيلكلرندن چوق يوكسكدر. انك ايچون يازيلرمده اتحاد اسلام خليالري و ريا لكهلري ختام بولماياجقدر.
Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan: http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
No comments:
Post a Comment