Tuesday, July 19, 2011

دستهای پنهان قدرت در جمهوری اسلامی ایران

روحانیت شیعه، همیشه در صحنه سیاسی ایران از فاکتورهای اصلی قدرت بوده است.  به صورت نهان و آشکار در صحنه های سیاسی توانسته نقش مهمی را ایفا نمایند. به طوریکه از دوران خلافت امام  اول شعیان تا کنون این موقعیت خود را توانسته اند  حفظ کنند. در تاریخ کشورهایی مانند عربستان، مصر، عراق، سوریه و مخصوصا ایران که اکثر جمعیت آن را شعیان تشکیل میدهند، نقش اساسی آنها را میتوان دید. در دوران صفویه که روحانیت شعیه توانست در صحنه سیاسی ایران ، قدرت خود را تثبیت کند، بعد از آن در تاریخ ایران نقش موثرتری را ایفا کرده و میکنند.  از زمانی که شاه اسماعیل صفوی شعیه را مذهب رسمی در ایران اعلام کرد، از آن تاریخ تاکنون این مذهب به عنوان مذهب غالب در ایران بوده و میباشد . یگانه موانعی که بعد از صفویان در برابر این مذهب به وجود آمد، نادر شاه بود که بنا به نوشته بعضی از مورخان، وی حتی جان خود را  نیز بر سر این موضوع از دست داد.
بعد از آن تاریخ  تا کنون درجامعه ایران همیشه پشت صحنه قدرت در دست روحانیون شیعه بوده و هست.  در ایران هیچ پادشاهی نتوانسته با روحانیت شیعه درافتد. اینها از بدو تاریخ شیعه تا به حال حاکمان بلامنازع صحنه سیاسی ایران بوده اند و چه بسا  در دورانی به مبارزات علنی با قدرتهای حاکم پرداخته، و قدرت خود را به رخ کشیده اند، مانند میرزای شیرازی که با فتوای مشهور تحریم تنباکو در مقابل شاه ایستاد و یا مانند جمال الدین اسد آبادی درجنگ و گریز با هئیت های حاکمه بوده اند. رضا شاه  بعد از  رسیدن به سلطنت با تمام قوا با آنها به مقابله پرداخت و دستور قتل مدرس را صادر کرد، اما بازهم  نتوانست کاری از پیش ببرد. بعد از او نیز محمدرضا که به سلطنت رسید، در خود چنین توانی را ندید، به ناچار همیشه در پی آن بود که با روحانیت به نحوی مماشات نماید. با تظاهر به دینداری و زیارت امام هشتم شعیان و ترتیب دادن مجالس مختلف مذهبی خود را موافق با روحانیت نشان میداد. اما باز روحانیت و بخصوص در حوزه علمیه قم با او درگیر بودند. این درگیری و مخالفت روحانیت که در سال 1341 به رهبری مراجع قم از جمله آیت الله خمینی اوج گرفت، دارای  ریشه های طبقاتی بود.(متاسفانه موضوع از این ابعاد هیچوقت مورد ارزیابی قرار نگرفته که مبانی اختلاف روحانیت با شاه چه بوده است) شاه که در پی مدرنیته کردن ایران به سبک غرب بود،  در زمانی که انقلاب سفید را اعلام کرد، بر اساس آن املاک خالصه دولتی که در تصرف فئودالها بود، ملی و به زنان نیز حق رای داده شد که در قم آیت الله خمینی بر علیه شاه سخنرانی کرده و میگوید که این امر مغایر با  قانون اسلام است و خواهان توقف اجرای آن بودند. در حقیقت مخالفت روحانیون  با شاه ناشی از بینش متحجرانه روحانیت بود.  باید چالش حاکمیت ایران را در این دوره گذر از فئودالیسم به دوران بورژوازی تلقی کرد که روحانیت با توجه به بینش واپسگرای خود نمی توانست با این روند تکامل تاریخی خود را تطبیق دهد و با شاه به تضاد رسیده و در برابر هم قرار میگرفت. در جریان مبارزات روحانیون با حاکمیت یک روحانی بنام شیخ محمود ذاکرزاده تولایی  معروف به  آیت الله حلبی  بود که در جریان نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق شرکت کرده و خود را از سیاست کنار کشیده و محفلی به نام انجمن ضد بهائیت در مشهد تشکیل داده بود. با وجود تاسیس این محفل در سالهای 1332 هیچ پیشرفتی در کار آن در مشهد حاصل نشده و آقای حلبی  ناچار شده بود که به  تهران مهاجرت نماید. در تهران در میان اقشار متوسطه جامعه و بخصوص بازاریان،  طرفداران زیادی برای خود کسب میکند.  درست در دوره ای که روحانیت قم در مقابل رژیم شاه صف آرایی کرده بودند و مبارزات رادیکالیزم دینی در حال شکل گیری  در جامعه دینی ایران بود.  آقای حلبی با اندیشه ای کاملا بر خلاف آنها دامنه فعالیت خود را در تهران و شهرهای بزرگ بسط میدهد. جلسات هفتگی در منازل اعضاء برگزار و دهها محافل در رده های مختلف تشکیلاتی  شکل می گیرد که به مرور زمان کاملا منسجم شده و به یک سازمان قوی تبدیل می گردد.  تشکیلات به شعبه های مختلفی تقیسیم گردیده بود که عبارت بود از1- کمیته ارشاد  2- کمیته آموزش 3- کمیته سخنرانی 4-  کمیته تحقیق 5- کمیته نگارش 6-کمیته وزارت خارجه . این کمیته ها مخفیانه به فعالیت مشغول بودند و تلاش بر این بود که وجود اعضای اصلی آنها کاملا مخفی باشند. از اعضای اصلی این تشکل آقایان سید حسن افتخارزاده، سید حسین سجادی،  اصغر صادقی و جوادمادرشاهی را میتوان نام برد. درخصوص  نقش هر یک از این افراد در جمهوری اسلامی بعدا سخن خواهیم گفت.
دوران اوج انجمن حجتیه زمانی است که گروههای سیاسی در ایران یکی پس از دیگری با شدیدترین وجه سرکوب می شدند. در حالیکه  قبلا نیز ذکر شد، دامنه فعالیت آن  هر روز گسترده تر شده و  به یک سازمان فرا گیری تبدیل می گشت.  طبق گزارشاتی که از افراد مطلع در آن دوران نقل شده و در منابع مختلف  و موجود نیز به آن اشاره شده، ساواک شاه نه تنها مانع فعالیت آنها نمی شد، بلکه آنها را مورد حمایت نیز قرار میداد.  در ساواک بخشی بنام روحانیون بوده که قسمتی از آن به انجمن حجتیه اختصاص داشته که مستقیما زیر نظر شاه اداره میشده است. در سندی که به امضای تیمسار نصیری  رسیده و به  رؤسای مراکز استانهای ساواک ارسال شده و در اول انقلاب  آن سند افشا گردیده است، در آن تاکید شده که خط فکری  حسینیه ارشاد و شخص شریعتی و رادیکالیسم اسلامی مشکل اساسی رژیم تلقی می شود و باید روحانیون تحت پوشش (انجمن حجتیه) از بالای منابر بر علیه جریانهای فکری فوق  سخن  گفته و در توهین و طرد به دکتر علی شریعتی و آیت الله خمینی طبق برنامه عمل نمایند. خود انجمن نیز اکنون  بر آن معترف هستند که  کپی صورتجلسه های خود را در تمام موارد به ساواک می فرستاده اند تا باصطلاح اگر سوء تفاهمی پیش آمد، بتوان مشکل را حل وفصل کرد. این امر نشانگر آن است که ساواک چقدر به آنها اعتماد داشته و صورتجلسه های آنها مورد ملاک عمل آنها قرار می گرفته است.
بعد از سالهای 1345 که دوران  اوج قدرت  و دوران طلایی انجمن حجتیه بود، انجمن همان طوریکه به تشکیلات خود سازمان داده  ومساعدت مالی بازاریان را نیز در پشت  سرخود داشت. از مراجع دینی نیز مجوز دریافت وجوهات شرعی را نیز طلب می نماید. با توجه به جوسازیها ی موجود این مسائل مورد موافقت مراجع قرار میگیرد. در این زمان هئیت مدیره منتخب آن نیز عبارت بودند از آقای حلبی به عنوان رئیس هئیت مدیره آقایان حاج سید رسول، سید حسین سجادی، محمد حسین غلامحسین و محمتقی تاجر  که همگی به عنوان اعضا  هئیت مدیره انتخاب میشوند. عده ای معتقد هستند که این تشکیلات برای در هم کوبیدن نیروهای مذهبی  مانند نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق و طرفداران آیت الله خمینی و حسینه ارشاد و دکتر علی شریعتی که بین سالهای 1340 تا 1350 در حال شکل گیری و یا اوج فعالیتهای آنها بود، ساواک برای مقابله با آنها و ترویج تز عدم مداخله در سیاست  در میان قشرهای مذهبی  از این گروه  استفاده کرده و برای بی اعتبار کردن مبازرین در جامعه به نحوی که لازم میدانسته از طریق آنها اقدام میکرده است.  انجمن حجتیه معتقد بودند که قبل از قیام مهدی موعود، هر قیام و مبارزه شیعیان اشتباه است و به شکست می‌انجامد. در آن زمان این خط فکری درست در مقابل آن شخصیت ها و تشکلها به حساب میامد. سندی که قبلا به آن اشاره شد دقیقا این حقیقت را ثابت میکند که ساواک در صورت لزوم از وجود انجمن استفاده میکرده است.
تمام امورت انجمن شدیدا به صورت پنهانی و شدیدا مخفی بود. علل این مخفی کاری به چه سببی بوده واینها در پی چه اهدافی میباشند. هنوز نه این تشکیلات پاسخ مناسبی داده و نه کسی از آن اطلاعی دارد. در این مدت دهها مؤسسه تحت نامهای مذهبی و حتی بیمارستانهای خیره ای در شهرهای بزرگی چون اصفهان، شیراز، یزد و..... وبخضوض در تهران و قم  تشکیل دادند، که هئیت هائی از مرکز جهت نظارت و سرکشی به آن مؤسسات اعزام می شدند که آقای سجادی یکی از این بازرسان مورد اعتماد جناب حلبی  بودند. دهها مرکز انتشاراتی در شهر قم که به طور رایگان افکار و اندیشه های انجمن را تبلیغ میکردند  زیر نظر انجمن مشغول به فعالیت بود که انتشارات در راه حق که با بودجه عظیمی در آن زمان از جمله انتشاراتی بود که به طور رایگان به صدها هزار مشترک ، نشریه های  خود را  به  سراسر  کشور با پست  می فرستاد.  و آقای قرائتی یکی از مسئولین این مؤسسه بود که بعدها سمتهای مهمی از جمله ریاست نهضت سواد آموزی را از آن خود کرد.
در این دوران یکی از مدارس مذهبی که نقش بسیار مهمی را در صحنه سیاسی ایران انجام داد،  در سال 1342 تأسیس یافته و به مدرسه حقانی معروف گردید. مدرسه حقانی به عنوان یکی از بازوهای قدرتمند این تشکیلات چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب عمل کرده و میکند گرچه مؤسسین این مدرسه دینی با رویکرد عقیدتی آن  به سوی انجمن حجتیه مخالف بودند، اما جو عمومی جامعه دینی در آن زمان طوری بود که در نهایت آنها را به حاشیه راند. مدرسه  دینی حقانی به همت یکی از بازاریان سرشناس تهران بنام علی حقانی با همکاری آقای بهشتی در شهرستان قم ساخته میشود.(آقای حقانی بنا به نوشته جناب لطف الله میثمی در خاطراتشان پدر یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق می باشند)  در بدو تأسیس تولیت آن با آقای حقانی و امورات آموزشی نیز با آقای بهشتی بوده است. در مراحل  اولیه آیت الله مرتضی جزایری و بعدها جناب آقای علی قدوسی که بعد از انقلاب دادستان کل انقلاب از سوی آیت الله خمینی تعیین گردیدند، تا زمان ترور او بوسیله سازمان مجاهدین مدیریت این مدرسه را به عهده داشته اند. مدرسین این مدرسه دینی آیت الله بهشتی، تقوی، محسن مجتهد شبستری، جوادی آملی، محمدی گیلانی، مومن، محمدعلی گرامی، جنتی، انصاری شیرازی، یوسف صانعی، خزعلی، مصباح یزدی و... بوده اند. عده ای از دانش آموختگان مشهور آن روح الله حسینیان، قربانعلی دری نجف آبادی علی اکبر فلاحیان، محسنی اژه ای، مصطفی پورمحمدی، سید ابوالحسن نواب، غلامحسین کرباسچی و ... هستند.  هر یک ازاین افراد نقش مهمی را در سیاست این کشور ایفا کرده و میکنند. علی اکبر فلاحیان وزیر سابق اطلاعات در مصاحبه با شیعه نیوز می گوید؛ مدرسه حقانی  برای کادر سازی تحت تاثیر مدرسه الازهر مصر تشکیل گردید. علی معلی از دانش آموختگان این مدرسه می گوید: هدف مدرسه حقانی کادر سازی در تمام زمینه ها بود.(نقل به مضمون) جامعه شناسی و روانشناسی برای اولین بار در این مدرسه دینی تدریس شد. و آیت الله علی قدوسی در سال 1345 مدیریت مدرسه را به دست گرفت. او با اداره امنیت رژیم شاه ساواک روابط خوبی داشته است، بطوریکه مصطفی پورمحمدی معاون سابق اداره اطلاعات و رئس سازمان بازرسی کل کشور این رابطه را اینگونه توجیه می کنند: آقای قدوسی با رژیم شاه مماشات می کرد وبه خاطر کادر سازی این امر را ناچار میدانست. باید از آنها پرسید که این کادر سازی درست 12 سال قبل از انقلاب به چه منظوری بوده است. بعضی از صاحب نظران معتقد هستند که از طرف سازمانهای جاسوسی کشورهای اروپائی به آنها توصیه شده بود، که برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در کشور خود را آماده کرده و برای این منظور کادرهایی تربیت کنند. احتمالا این امر  دور از واقعیت هم نیز نباشد، چون در یکی از نطق های مهندس بازرگان بعد از انقلاب در مجلس شورای اسلامی نمایندگان طرفدار حاکمیت بر علیه مهندس بازرگان شعار مرگ بر آمریکا میدهند مهندس بازرگان  با تمسخر به آنها میگویند:" مرگ بر انگلیس." نمی دانم چرا اینها از مرگ بر انگلیس می ترسند.
در سال 1350 در گیریهای شدید فکری در مدرسه حقانی رخ میدهد. همانطوریکه در بالا ذکر آن رفت که ساواک به زیر مجموعه های خود توصیه کرده بود که از روحانیون طرفدار انجمن برای کوبیدن مذهبی های رادیکال چه روحانی و جه افراد غیر روحانی اقدام کنند.  مصباح یزدی بر علیه حسینه ارشاد و دکتر علی شریعتی سخنرانی میکند که در مدرسه موجب مباحثاتی بین طرفداران دو گروه شده و با واکنش شدید طرفداران شریعتی و آیت الله بهشتی مواجه می شود ومصباح یزدی ناچار به ترک مدرسه می شوند. مساعدتهای ساواک که با مدیریت آن  در  رابطه بود، با کمک مدرسین همفکرشان مصباح یزدی را بار دیگر به مدرسه فرا  میخوانند.  این  بار  آیت الله بهشتی  با اینکه از اعضای هئیت موسسین مدرسه بوده اند، ناچار میشوند، مدرسه را ترک کنند. انجمن به قدری در جامعه دینی  کسب قدرت میکند که مراجع دینی در برابر آن عقب نشینی کرده و به آنها اجازه میدهند که از وجوهات شرعیه مانند خمس و زکات ... که از طرف مردم  به آنها داده میشد، اجازه دریافت داشته باشند، حتی آیت الله خمینی نیز به آنها چنین اجازه ای را صادر میکند. بنا به اظهار آقای جنتی قبل از انقلاب انجمن 30 هزار عضو داشته است. بعد از انقلاب عده کثیری از مدرسین و دانش آموختگان این مدرسه  که طرفدار به اصطلاح رادیکالیسم دینی بوده اند، به انقلاب میپیوندند. در این میان عده زیادی از شاگردان و مریدان مصباح یزدی نیز جهت کسب قدرت و اعمال افکار خود در جمهوری اسلامی به آن می پیوندند، چون آقای بهشتی علنا با آنها مخالف بود و افکار واندیشه های آنها را بر علیه حاکمیت جمهوری اسلامی میدانست. با اینکه آقای حلبی بعد از انقلاب به آقای خمینی از طریق جنتی پیام میدهند که حاضر هستند، تمام نیروهای انجمن را در اختیار انقلاب اسلامی قرار دهند. اما آقای خمینی با این امر شدیدا مخالفت میکنند. اینها با پدیده انقلاب شدیدا مخالف بوده و برعلیه آن کارشکنی کرده که  حتی کار  را به جایی میرسانند که آیت الله خمینی در سخنرانی 21 تیر ماه 1362 خطاب به آنها میگوید: " یک دسته دیگر که تزشان این است که بگذارید معصیت زیاد شود تا حضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب برای چی میاید؟ حضرت صاحب میاید معصیت را بردارد، این اعوجات را بردارید." بعد از این سخنرانی ظاهرا آقای حلبی طی اعلامیه ای تمام فعالعیت های انجمن را تعطیل اعلام میکند. تا زمانی که آقای خمینی در قید حیات بودند، به آنها اجازه نداد در صحنه های سیاسی قدرت نمائی کنند. در صورتی که  عده ای از مهره های کلیدی آنها در سمت های مهمی مانند شورای نگهبان و قوه قضائیه و وزارت اطلاعات،  به پنهان و آشکار نفوذ کرده بودند، اما هیچوقت نمی توانتستند علنا از این تشکیلات دفاع کنند.
انجمن حجتیه تشکیلاتی کاملا مخفی است که از بدو تاسیس تاکنون کاملا مخفیانه فعالیت داشته است وحتی جزوه های آموزشی آن محرمانه نگه داشته میشود . تا کنون سعی گردیده که افراد موثر  و مخصوصا تشکیلاتی در آن افشا نشوند. در این مورد تلاش زیادی میکنند. کمیته تحقیق آن که قبل از انقلاب تشکیل شده، بر کلیه فعالیتهای سازمانی آن نظارت دارد. این کمیته زیر نظر شورای 3 نفره اداره میشد. اعضاء این شورا عبارت بودند از 1- جواد مادر شاهی مشاور امنیتی دوران ریاست جمهوری خامنه ای 2- علی اصغر نهاوندیان سفیر سابق جمهوری اسلامی در باکو 3- فردی با نام گلزاری که با نام مستعار محمودی فعالیت میکرده است. فعالیتهای انجمن زیر نظر یک هئیت اداره میشد که آقای حلبی به عنوان رئیس هئیت مدیره و آقایان سید حسن افتخاری سبزواری، اصغر صادقی، جواد مادرشاهی و حسین سجادی اعضای آن بودند. سید حسن افتخارزاده چندین بار در دوران آیت الله خمینی به اتهام سخنرانی بر علیه جنگ و جبهه ها و جانباختگان آن کرده بود و از طرف وزارت اطلاعات دستگیر شده، بعد از مدتی به طور نامعلومی آزاد شده بود، ایشان از دوستان قدیمی  خامنه ای می باشند که به صورت مداوم  با او جلسات هفتگی برگزار میکند.
آیت الله شیخ محمود حلبی در سال 1367 در سن 80 سالگی فوت کرده و توسط آقای سروش برای وی نماز  میت خوانده شده و در قبرستان ابن بویه دفن می کنند. قبل از فوت ، آقای حلبی به دوستان خود  در انجمن توصیه  می کنند  که بعد از فوت ایشان آقای سید حسن افتخارزاده سبزواری به جانشینی او انتخاب شوند ، چهار نفر دیگر نیز ترکیب هئیت مدیره که سه نفر آن عبارتند از آقایان اصغر صادقی، جواد مادرشاهی، حسین سجادی را نیز به عنوان شورای رهبری تشکیلات انتخاب می کنند. نفر چهارم از سال فوت آقای حلبی در سال 1367 تا به حال مخفی مانده است. عده ای معتقد هستند، که نفر چهارم این ترکیب احتمالا خامنه ای است که از ترس واکنش طرفداران آیت الله خمینی این امر مخفی نگه داشته می شود، و ارتباط  دوستی او با فرد اول انجمن حجتیه آقای سید حسن افتخارزاده و جلسات هفتگی با او، و نزدیکیهای اخیر ایشان به انجمن  نیز بر این ابهام ها می افزاید.
همانطوریکه قبلا ذکرشد، آیت الله خمینی تا زمانیکه در قید حیات بودند، طرفداران انجمن از هرگونه تظاهر در ادارات محروم بودند. بعد از فوت ایشان تحت بنیادهایی دو باره به فعالیتهای چمشگیری روی آوردند که غدیر با مدیریت آقای خزعلی و موسسه بنیاد و نشر افکار و اندیشه های امام خمینی به سرپرستی مصباح یزدی اداره می شوندبه فعالیت روی آوردند.  بعد از انقلاب اصلی ترین  استراتژی انجمن حجتیه آن بود که به ارگانهای حکومت اسلامی نفوذ کرده و آن را به تصرف خود در آورد. برای نیل به این هدف شخصیت هایی در درون این نظام بودند که آنها قبل از انقلاب در برابر هم ایستاده بودند و این افراد مانع بزرگی در برابر آنها محسوب میشدند. بنابراین آنها به طور مستقیم وغیر مستقیم و با استفاده از روابط  و تشکیلات مخفی خود به نفوذ در ارگانهای جمهوری اسلامی پرداختند. در این چالش حجتیه در کلیه تشکیلات اداری، سیاسی، اقتصادی  به مرور زمان و آهسته افراد مخفی خود را نفوذ داده و ارگانهای اصلی نظام را یکی پس از دیگری به دست گرفتند، از جمله ارگانهای امنیتی و  نظامی مانند اطلاعات، سپاه و قوه قضائیه بطور کامل به تصرف آنها در آمد.
آقای جواد مادرشاهی مسئول تحقیق و اطلاعات انجمن حجتیه در زمان دولت موقت به طور غیر منتظره به ریاست مرکز نگهداری اسناد ساواک برگزیده میشود. هنوز که بیش از 30 سال از آن زمان میگذرد، کسی این مسئولیت را به عهده نگرفته ، آقای جواد مادرشاهی چگونه به این مسئولیت برگزیده شده است؟ آقای مادرشاهی با استفاده از فرصت پیش آمده تمام اسناد و مدارکی که در خصوص انجمن حجتیه و روحانیون  مربوط  به آنها  بوده، سر به  نیست می کند.  آقای عربشاهی از زندانیان سرشناس سیاسی در دوران پهلوی در این باره در خاطرات خویش مینویسند: " اسناد و مدارک ساواک در جائی بنام مرکز اسناد نگه داشته میشد و فردی بنام جواد مادرشاهی را به مسئولیت آن گماشته بودند، مادرشاهی از اعضای انجمن حجتیه بود، وجود مادرشاهی این فرصت را به آنها داد تا مدارک مربوط به خودشان را از میان پرونده ها بیرون بکشند."( تهران انتشارات سوره مهر سال 1366 ص 488 به کوشش محمود کاظمی)
اخیرا نشریه انقلاب اسلامی در هجرت نیز که آن را آقای بنی صدر  رئیس جمهور سابق ایران در خارج از کشور آن را منتشر می کنند در مقاله ای که در تاریخ جون 2011 نشر یافته به نکته بسیار جالبی اشاره میکنند: " پرونده های  همکاری خامنه ای  با ساواک را که آقای جواد مادرشاهی دراختیار داشته طرفداران احمدی نژاد و مشائی  با ایجاد ارتباط با مادرشاهی آن را دریافت کرده اند و  از طریق آن میخواهند  به خامنه ای ضربه وارد کنند." البته ادعای نشریه انقلاب اسلامی در هجرت آقای بنی صدر به احتمال زیاد می تواند واقعیت داشته باشد.
از دوران ریاست جمهوری خامنه ای، آن چیزی که معلوم می شود،  آقای مادرشاهی مشاور امنیتی خامنه ای بوده که در تشکیل وزارت اطلاعات با اقای سعید حجاریان به نمایندگی از طرف وی با او دیدار و گفتگو کرده است. آقای حجاریان در خاطرات خویش در مورخه 1384/6/15 آن حادثه را چنین بیان می کنند: " جواد مادرشاهی از طرف خامنه ای آمده بود که از قدرت استدلال و نطق بالائی برخوردار بود، تمام سرویسهای اطلاعات کشورهای مختلف را بررسی کرده و نمودار می آورد و چارت آنها را بر روی تخته می کشید و برای اثبات استدلال معرکه می گرفت، او معتقد بود که دو ارگان باید زیر نظر رئیس جمهور باشد یکی سازمان برنامه و بودجه و دیگری وزارت اطلاعات تا  رئیس جمهور قدرت اجرائی بیشتری داشته باشد."
خامنه ای دردورانی که در مشهد بوده اند، ضمن ارتباطات خود با سازمان مجاهدین خلق با انجمن حجتیه نیز در ارتباط بوده است. آقای لطف الله میثمی در خاطراتی از خامنه ای در نشریه راه مجاهد نقل می کنند: " خامنه ای را دیدم  ایشان به من گفتند، آقای میثمی گنجی به دستم رسیده، نمی دانید چقدر خود را خوشبخت حس میکنم . پرسیدم حاجی آقا این گنج چی هست. او با خوشحالی گفت تحلیل سازمان."  احتمالا  آقای خامنه ای از طریق شوهر خواهر خود شیخ  علی تهرانی در  رابطه با سازمان قرار گرفته بود. نشریه راه مجاهد بعد از نشر این مطلب توقیف شد وهرگز روی نشر ندیدند.  آقای جواد مادرشاهی به اتفاق عسگراولادی در سال 1361 از طرف خامنه ای در مقام مشاور امنیتی رئیس جمهور به پاکستان رفته و اسناد منسوب به ولادیمیر کوریجکین مامور اطلاعاتی شوروی در ایران که در 12 خرداد به بریتانیا پناهنده شده بود، مدارک مربوط به فعالیت حزب توده ایران و فعالیتهای جاسوسی شوروی در ایران را، از نمایندگان سرویس اطلاعاتی بریتانیا دریافت می کنند. ( بر گرفته از خاطرات هاشمی رفسنجانی ص 262) 
در دوران  آیت الله خمینی  که اعضای موثر انجمن حجتیه و مدرسه حقانی و افراد وابسته به آنها که حق ورود به حاکمیت را نداشتند، بعد از فوت او به یکباره آیت الله مصباح یزدی از نظریه پردازان حجتیه و مدرسه حقانی به یکباره به عنوان نظریه پرداز مبارزه قهر آمیز با مخالفان خامنه ای ابراز وجود میکند و این نظریه توسط شاگردان و هواداران مصباح یزدی به مرحله اجرا در می آید که تعدادی از اسامی آنها بیان میشود:
1-جنتی رئیس شورای نگهبان 2- علی رازینی رئیس دادگستری خراسان و قاضی و رئیس سابق دادگستری تهران و...3- خزعلی عضو شورای نگهبان و ... ..... .... 4- رئیسی  معاون قوه قضائیه 5- نیری قاضی دادگاه انقلاب واز رؤسای شعب دیوانعالی کشور 6-علی فلاحیان وزیر سابق اطلاعات و نماینده خمینی در دادستانی و.... 7- روح الله حسینیان از عاملین قتلهای زنجیره ای در وزارت اطلاعات با نام مستعار خسرو و از دوستان نزدیک سعید امامی و نماینده فعلی مجلس و.... 8- علیزاده رئیس سابق دادگستری تهران و ... 9- میر حجازی  از اعضای بیت رهبری 10- مصطفی پور محمدی معاون سابق وزیر اطلاعات و رئیس  کنونی سازمان بازرسی کل کشور 11- حجت الاسلام مبشری دادستان دادگاه ویژه روحانیت 12- ری شهری وزیر سابق اطلاعات  و از عاملین کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 و .... 13- نیازی دادستان ارتش و  از مسئولین رسیدگی به قتلهای زنجیره ای 14- مجتبی ذوالنور فرمانده تیپ مستقل 83 قم عامل اصلی حمله به بیت آقای منتظری و نماینده خامنه ای در سپاه که چند روز قبل بازنشسته شد.   احمد بهشتی، احمد خاتمی، محمدتقی عبدوست، فلسفی، ایزد پناه  و  ذاکر محمدی عراقی داماد مصباح یزدی و  مروی  داماد خزعلی از معاونان قوه قضائیه که در باند اقتصادی قوه قضائیه سر به زیر انداخته و به چاپیدن مشغول است و کمتر به مسائل سیاسی می پردازد و محمدی گیلانی مشهور به قصاب زندان اوین و از عاملین مستقیم زندانیان سیاسی در سال 1367 و عباس سلیمی نمین  ظاهرا مدیر مسئول کیهان هوائی و حسین شریعتمداری سپاهی سابق و از بازجویان وزارت اطلاعات و بازجوی نویسنده مشهور فرج سرکوهی و از نظریه پردازان بیت رهبری و از عاملین قتلهای زنجیری و دستیاران سعید امامی و مدیر مسئول کیهان از اعضای مهم این تشکیلات هستند اینها از کسانی هستند که در ظاهر امر به خدمت در ارگان های نظام مشغول هستند و این زنجیره بیش از آنچه ذکر شد میباشد. همچنین کسانی که در سپاه پاسداران علنا خود را به این جریان منتسب می نمایند، عبارتند از سردار نقدی، سرلشکر ذوالقدر، سردار الله کرم هستند،  هر یک از این افراد در ایران افراد ناشناخته ای نیستند و در سرکوب اعتراضهای مردمی  وکشتار انسانهای بی گناه نامی آشنا در جامعه ایران می باشند.
انجمن حجتیه به قدری در حاکمیت ایران برای خود جا باز کرده  که هر کسی به نحوی میخواهد جای پائی  در رژیم،  داشته باشد، ناچار است که به نوعی با آنها ساخت و پاخت کند از بخشداران ساده گرفته تا فرماندهان ارشد سپاه و استانداران و وزرا هر یک به نحوی به این جریان وابسته هستند. واقعیتی که قابل انکار نیست و اسناد و قرائن موجود آن را به اثبات می رساند تمام حوادثی که در سه دهه عمر جمهوری اسلامی روی داده است، این طیف به نحوی در آن دست داشته اند. بعضی اعتقاد دارند که انفجار حزب چمهوری اسلامی که بیش از 100 تن از مقامات ارشد حکومت از جمله مغز متفکر آن آقای بهشتی در آن حادثه جان باخته اند با این تشکیلات در ارتباط است، چون بعد از این انفجار پی گیری پرونده آن بنا به اظهار مقامات مسئول حکومتی به طور مشکوکی برای آن، منع پیگرد صادر میشود.
آقای لطف الله میثمی از بخش انشعابی سازمان مجاهدین خلق که در نشریه چشم انداز خود تحلیل های بسیار جامعی در این خصوص ارائه داده و معتقد است که این انفجار  کار سازمان مجاهدین نبود. گر چه سازمان این موضوع را منتسب به خود کرد، اما در واقع اینها کاری که انجام نداده بودند به گردن گرفتند.
آقای بهشتی و افراد رادیکال حکومتی که حزب جمهوری اسلامی را رهبری میکردند قریب به اتفاق از مخالفان فکری انجمن بودند. آنها می دانستند تا زمانیکه بهشتی و سران حزب جمهوری هستند،  آنها نمی توانند در حاکمیت جمهوری اسلامی جایشض داشته باشند. یکی از دلایل این امر آن می باشد که طبق اخباری که  از طریق خود عوامل چمهوری اسلامی به بیرون درز کرده، حاکی از آن است که لاجوردی در سال 1360 بنام مجاهدین خلق تیم های ترور تشکیل می دهد که این تیم ها حتی در سطح گسترده ای در تهران دست  به  انفجار و ترور -  می زده اند هدف از این کار دست آویزی برای قتل وعام زندانیان سیاسی از جمله سازمان مجاهدین خلق  را داشته باشند. کجوئی در داخل زندان ترور می شود دهها نفر از زندانیان به این اتهام محاکمه و اعدام شدند. در حالیکه بعدها معلوم می شود که این ترور یک تسویه حساب شخصی با لاجوردی بوده است. رهبران گروه فرقان که دستگیر شده بوده اند، به طرز نامعلومی بدون اینکه مورد بازجوئی قرار گیرند، در زندان سر به نیست می شوند. افراد وابسته به گروه فرقان، کسانی بوده اند که از آن حوزه های  دینی بر خواسته  بودند  و حتی  ترور آیت الله شمس آبادی را که قبل از انقلاب در اصفهان روی داده بود و مهدی هاشمی ازاعضای دفتر آقای منتظری به همین اتهام در دادگاه ویژه روحانیت  محکمه واعدام شد، با فتوای مصباح یزدی و عوامل او این حادثه رخ داده است. اگر ملاحظه شود از کسانی مانند لاجوردی، حسن آیت و هاشمی نژاد و ... که در اوایل رادیو و تلویزیون رژیم آنها را به عنوان شهید تقدیم میکردند، اکنون تمام رسانه ها در مقابل  به اصطلاح شهادت آنها سکوت کرده و هیچ نامی از آنها برده نمی شود و حتی  در دوره ریاست جمهوری خاتمی نام آنها از لیست شهدا حذف گردید. قتل عام  زندانیان سیاسی  که در سال 1367 اتفاق افتاد اگر ملاحظه شود، همه دست اندرکاران  آن و حتی آقای موسوی اردبیلی که رئیس قوه قضائیه وقت بود به نوعی از موضوع طرفه میروند. آیت الله موسوی اردبیلی اخیرا طی مصاحبه ای مدعی گردید که از موضوع بی اطلاع بوده و تلویحا اظهار داشته که قدرتهائی دست اندرکار بودند که این قتل عام ها توسط آنها انجام گرفته است.
ما در صدد تطهیر این افراد نیستیم اما باید واقعیت را بپذیریم که مافیائی بر این حاکمیت حکم می راند هدف از این نوشته نیز معرفی آن به جامعه مان می باشد که در پشت صحنه قدرت در جمهوری اسلامی چه میگذرد. قتلهای معروف به زنجیره ای نیز یکی از این  پروژه هایی   است که با فتوای مصباح یزدی  عده زیادی از رجال سیاسی و حتی سران اقلیت های دینی و قومی ایران مورد قتل عام قرار گرفت. سید احمد خمینی فرزند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز یکی از این قربانیان می باشند که در دوره حاکمیت دولت اصلاحات مشروح آن به تفصیل هم اگر نباشد، نوشته شد. عدم پی گیری این قتل از طرف حاکمیت حاکی از قدرت فوق العاده آنها در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران است. فشارها  به قدری بود که حتی خانواده خمینی نتوانتستند، موضوع را  نه تنها پی گیری ،   بلکه حنی مطرح نمایند. عده ای از کارمندان وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی  به همین اتهام دستگیر شدند، که گویا با خودکشی سعید امامی موضوع به باد فراموشی سپرده شد و هیچوقت قوه قضائیه نسبت به نحوه رسیدگی و اجرای حکم توضیحی به افکار عمومی جامعه نداد. دوستان سعید امامی از جمله روح الله حسینیان که در مجلس ترحیم سعید امامی گفت که او خودکشی نکرده، بلکه حاکمیت او را کشته است. پرونده این قتل ها هم اکنون نیز در هاله ای از ابهام قرار دارد وحتی وکلای خانواده قربانیان  نیزنتوانستند به پرونده های آنها دسترسی داشته باشند. بعد از مدتی خود این وکلا دستگیر و به اتهام پیگیری این پرونده ها زندانی شدند.
انجمن حجتیه و مدرسه حقانی از دوران قبل  و بعد از انقلاب برای تکمیل کادرهای خود، اقدام به اعزام دانشجو به خارج  کشور کرده و می کنند. افرادی مانند کامران دانشجو وزیر علوم و محمدعلی رامین از چهره های جنجالی در وزارت ارشاد ومحمد نهاوندیان که در دوره دبیری علی لاریجانی معاون وی بود است. ( چندین بار گویا برای مذاکره با مسئولین وزارت امور خارجه آمریکا به این کشور سفر میکند، البته موضوع از سوی دولت آمریکا تکذیب می شود و دولت احمدی نژاد نیز از این مذاکرات اظهار بی اطلاعی می نماید.) وی اکنون رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران (یکی از گلوگاههای سود ده کشور) و عضو ستاد ویژه اصل 44 قانون اساسی است که دانش آموخته مدرسه علوی ( ازمراکز اصلی حجتیه) و دارای تحصیلات حوزه­وی و دانشگاهی بوده که در امریکا فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته اقتصاد به پایان رسانیده و دارای گرین کارت از کشور امریکاست.
·        رئیس جمهور فعلی، احمدی نژاد نیز توسط این گروه به ریاست جمهوری برگزیده شده است. طبق اطلاعات افشا شده اخیر از داخل نظام، بوسیله یکی از سرداران سپاه بر شورای اسلامی شهر تهران تحمیل میشود تا وی شهردار تهران شود. اکنون این موضوع از بحث هائی است که احمدی نژاد با وجود داشتن پرونده های متعددی از جمله حیف و میل شرکت سرمایه گذاری سبلان سبز استان اردبیل و دهها سوء استفاده مالی دیگر چگونه از وزارت اطلاعات برای تصدی در شهرداری تهران و همچنین کاندیداتوری ریاست جمهوری تائیدیه گرفته است؟ مگر جز این است که دستهای پنهان این کار را برای او کرده اند؟ بعد از بر گزیده  شدن احمدی نژاد به شهرداری تهران، بودجه شهرداری در بست در اختیار انجمن حجتیه و مدرسه حقانی قرار میگیرد و آقای مصباح یزدی و فرمانده هان سپاه مسلح او در خدمت او قرار میگیرند و به پاس این خدمات، احمدی نژاد در دوره اول انتخابات  ریاست جمهوری  با سرنیزه های سپاهیان برگزیده میشود. بطوریکه این تخلفات را آقای رفسنجانی به رهبر معظم انقلاب طی نامه ای  متذکر شده و میگوید برای دادرسی به خدا پناه میبرم. معنی این بیان جز این نیست که در نظام جمهوری اسلامی به تظلمات رسیدگی نمیشود. این را فردی میگوید که خود از ارکان حکومتی به شمار می آمد. این موضوع نشانگر آن است که دست های قدرتمند پشت صحنه "مرد بحران" نظام جمهوری اسلامی را نیز به حاشیه رانده است. در دوره  دوم انتخابات ریاست جمهوری نیروهای پشت صحنه  وقتی  رقیب  احمدی نژاد را  قدرتمند  و  او را  بازنده  میدان  می بینند، به بازوی مسلح خویش دستور میدهند که شمشیرهای خود را از روی بسته  و با تمام چنگ و دندان به  قلع و قمع رقبای او بپردازند. برای نیل به این هدف نیروهای مسلح سپاه، شورای نگهبان، رهبری، وزارت اطلاعات و تمام ارگانهای رسمی دولتی بسیج شده و احمدی نژاد را فاتح میدان اعلام می کنند. در صورتی که صندوق هایی که بعدا  مورد شمارش قرار گرفت، حتی خودشان بر آن اعتراف کردند که تقلباتی انجام گرفته است.  اما باز با وجود آن احمدی نژاد برنده انتخابات اعلام می شود.
بعد از فوت خمینی، آرم انجمن حجتیه  برای اولین باردر سخنرانی احمدی نژاد که از تلویزیون پخش میشد در معرض دید عموم قرارگرفت. در پی این سیاست او مدعی ارتباط با امام زمان و حضور وی را در اجلاس  هئیت دولت پیش می کشد و رسما در مراسمات جمکران شرکت می کند. حتی کاررا  به جائی  می رسانند که آقای حسین سجادی از شاگردان اولیه آقای حلبی و عضو شورای رهبری فعلی انجمن حجتیه  کتاب "دهه ظهور نزدیک است" را  در اول خرداد 1389 توسط انتشارات هاتف مشهد منتشر کرده و در آن احمدی نژاد را همان شعیب بن صالح  ذکر کرده است. (در روایات شیعه آمده که شعیب از یاران فرمانده لشکر امام مهدی است که در هنگام ظهور  همراه وی خواهد بود که فرماندهی لشکر را عهده دار خواهد بود. )  و خامنه ای  را نیز همان سید خراسانی  قلمداد کرده است. در پی آن در سطح وسیعی در کشور میلیونها سی دی از روی متن این کتاب تهیه و پخش گردید که با اعتراض شدید مراجع قم و رهبران دینی مواجه گردید. اما جالب این است که خامنه ای تا به حال در مورد این حرکت هیچ واکنشی از خود نشان نداده و کاملا در مقابل آن سکوت کرده است.
 همانطوریکه مشخص است انجمن هیچگونه عقیده ای به حکومت اسلامی نداشته و حتی راضی به ثبات و امنیت این مملکت  نیز نمی باشند. انجمن از یک طرف از طریق سید حسن افتخارزاده با برگزاری جلسه های  هفتگی خود را به خامنه ای بند کرده و از طرف دیگر محمود احمدی نژاد را به قدرت رسانیده و او را در برابر خامنه ای تحریک میکند و همچنین از طریق نشر کتاب "دهه ظهور نزدیک است" نوشته سید حسین سجادی که در مدح احمدی نژاد و رابطه وی با امام زمان سخن گفته و تز پایان ولایت را طرح ساخته و  تبلیغ می کنند.  چون احمدی نژاد با امام زمان رابطه دارد، پس چه نیازی به ولایت فقیه هست. بدین طریق به ضدیت احمدی نژاد با خامنه ای  دامن میزنند و هدف از طرح این موضوع  به راه انداختن جنگ داخلی و بر چیدن جمهوری اسلامی  است . ما نباید به حاشیه برویم. حقیقت این است، انجمن نفوذی که در کلیه ارکان نظام دارد، آن را از درون نابود کرده و یک حکومت متحجر نوپائی  را در کشور میخواهد ایجاد کند که از جمهوری اسلامی فعلی نیز قدارتر باشدو در صدد آن است که این بار کار را یکسره نماید ، با این روندی که پیش می رود این اتفاق به زودی خواهد افتاد.
متأسفانه در این مرحله بحرانی جائی برای نیروهای دمکراتیک نخواهد بود. نباید فراموش کرد که دستهای پنهان قدرتهای خارجی و همچنین بازیگران داخلی آن به خوبی ابتکار عمل را در دست دارند.
علی سلمیانی

No comments:

Post a Comment