Sunday, November 7, 2010

حقایقی از فرهنگ و تمدن پارسیان از میان ابیات شاهنامه فردوسی

طوایف پارسی چند قرن پس از ورود به فلات ایران بر ماننایان و مادی ها که مدتها پیش از آنان تمدنی متعالی در این منطقه پدید آورده بودند غلبه کرده و دستاوردهای فرهنگی آنها را تصاحب نمودند.لیکن مرور زمان پرده از روی حقایق گشود.بخش های نخست شاهنامه فردوسی مربوط به شاهان سلسله پیشدادی –که از سلسله های افسانه ای پارسیان است-می باشد.این سلسله افسانه ای مربوط به دوران نخستین ورود پارسیان به فلات ایران است. دانسته است که پارسیان به تقریب دو قرن پس از ورود به فلات ایران در قرن نهم ق.م(از ساکنان محلی منطقه) خط و کتابت آموخته و نخست به زبان ایلامی و سپس در دوران امپراتوری ماد به زبان خود کتیبه نقر کردند.در افسانه های مزبور شاهان پارسی در عهد پیشدادیان خواندن و نوشتن می آموزند.بنابر این دوران بر آمدن سلسله پیشدادیان سده نهم تا هفتم ق.م بوده است.حال ببینیم که شاهان پیشدادی در شاهنامه چگونه ترسیم شده اند؟ کیومرث نخستین شاه پیشدادی در کوه مسکن می گزیند و پوست پلنگ می پوشد:
کیومرث شد بر جهان کد خدای-- نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سر بخت و تختش بر آمد بکوه-- پلنگینه پوشید خود با گـــروه
کیومرث برای خود و قومش در کوه مامنی می گزیند و همه پوست پلنگ می پوشندچرا که هنوز تربیت نیافته اند یعنی هنوز نمی دانند که خوراک و پوشاک رسمی چیست؟
از او اندر آمد همی پرورش-- که پوشیدنی نو بود و نو خورش[1]
کیومرث در جهان دشمنی نداشت ، مگر اهریمن بد ذات و حیله گر ،این اهریمن ، دیو بچه ای داشت.
به گیتی نبودش کسی دشمنا-- مگر بد کنش ریمن آهرمنا
یگی بچه بودش چو گرگ سترگ-- دلاور شده با سپاه بزرگ
سپه کرد و نزدیک او راه جست-- همی تخت و دیهیم کی شاه جست[2]
کیومرث جز این اهریمن بد ذات وحیله گر دشمنی نداشت. این اهریمن بچه ای داشت چون گرگ سترگ که شلحشور و دلاور بود و سپاهی بزرگ داشت.او لشکری آراست و در صدد بدست آوردن تاج و تخت کیومرث برآمد.کیومرث با مشاهده اوضاع به فکر چاره می افتد،موضوع به گوش سیامک پسر کیومرث می رصد و سیامک برای نبرد با دیو مهیا می گردد.لیکن در اینجا اوضاع غیر طبیعی و عجیبی وجود دارد ، چرا که دیو وحشی همه چیز لازم برای دولت و حکومت اععم از لشکر منتظم،سلاح لباس رزم و ... را دارد ولی کیومرث شاه هیچ یک از این ها را ندارد.سیامک بدن خود را با پوست پلنگ می پوشاند و با تن برهنه با دیو می جنگد.

بپوشید تن را به چرم پنگ-- که جوشن نبود و نه آیین جنگ
پذیره شدش دیو را جنگ جوی --سپه را چو روی اندر آمد به روی
سیامک بیامد برهنه تنا -- بر آویخت با پور آهرمنا [3]

(
سیامک بدن خود را با پوست پلنگ پوشاند،زیرا جوشن برای رزم نداشت.او اصول و قواعد جنگی را نمی دانست.سیامک چون با سپاه دشمن روبرو شد برهنه به میدان آمد و با پسر اهریمن در آویخت.)اوضاعی بسیار عجیب و متناقض ترسیم می شود.شاه و پسرش ،نه لباس ،نه سلاح و نه جوشن(لباس رزم) دارند!لیکن دیو وحشی همه این ها را داراست.!این چگونه شاهی است و آن چگونه دیوی ؟؟؟؟؟
اقوامی که از سده های نهم تا هفتم ق.م ، در مجاورت طوایف پارسی در نواحی پارس و کرمان می زیستند و کم و بیش با آنان ارتباط داشتند.عبارت بودند از ایلامیان،گوتیان-لولوبیان و ماننایان . بنابر این اهریمنی که دشمن کیومرث بود و نیز دیوی که سیامک با او پیکار می کند، در واقع همان اقوام اخیرالذکر بوده اند که از چند هزار سال پیش از آن دولت ،سپاه هنر ،تکنولوژی و فرهنگی پیشرفته داشته اند.بنابر این در افسانه پارسیان ، حقیقت به کلی واژگونه انعکاس یافته و آنان ایلامیان و ماننایان و ... را "دیو" و طوایف بدوی و عقب مانده خود را حاکم قلمداد نموده اند.سومریان،ایلامیان،گوتیان،ل ولوبیان و ... از چند هزاره پیش از در آمدن پارسیان به فلات ایران آتش را می شناختند و از آن استفاده می کردند.حتی از هزاره دوم ق.م نطفه های زرتشتی گری که با آتش مرتبط بود در میان ماننایان بوجود آمده است.لیکن،هوشنگ پسر سیامک گویا از جرقه که از برخورد دو سنگ چخماق ایجاد می شود،آتش را کشف می کند و در واقع پارسیان آتش را نیز بوسیله ایلامیان و گوتیان و لولوبیان شناخته اند و بدین سان در زمان کیومرث با استفاده از آتش "نو خورش" یعنی غذای جدید درست کرده اند.

برآمد بسنگ گران سنگ خرد-- همان و همین سنگ بشکست گرد.
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ-- دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پیش جهان آفرین-- نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد-- همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی-- پرستید باید اگر بخردی[4]

(
سنگ کوچکی به سنگ بزرگی برخورد،هردو سنگ بشکست و جرقه ای پدید آمد که دل سنگ از روشنایی آن به رنگ آتش در آمد... شاه در برابر جهان آفرین که چنین آتشی را به او هدیه داده بود.،نیایش نمود،سپس همین آتش را قبله گاه ساخت و آن را نور ایزدی خواند که باید پرستیده شود. )هوشنگ همچنین برای قوم خود که لباس نمی شناسد، از پوست حیوانات گوناگون لباس و پوشش درست می کند:

ز پویندگان هرچه مویش نکوست-- بکشت و بریشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم ،چو سنجاب نرم --چهارم سموراست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان-- بپوشید بالای گویندگان[5]

(
از چارپایانی که دارای موهای زیبا بودند بکشت،پوستشان را کند و بدین ترتیب برای کسانی که از پوست این حیوانات صحبت می کردند لباس فراهم ساخته و بر آنان پوشاند.)تمام اشیاء و لوازمی که برای یک فرهنگ متعالی ضروری بود چندین هزاره پیش از دوران مورد بحث، بوسیله اقوام التصاقی زبان سومری ،ایلامی ، هوری و... پدید آمده و در سرتا سر شرق نزدیک و حتی مصر منتشر شده و از طریق جزیره کرت به اوروپا راه یافته بود.گرچه فردوسی کشفیات مورد اشاره را به شاهان افسانه ای پیشدادی منصوب می کند.،لیکن دانسته است که در دوران ورود طوایف پارسی به این منطقه ،همه این لوازم وجود داشت و نو رسیدگان آنها را از ساکنان محلی اخذ کرده اند.طهمورث گویا کارهای نیکی انجام می داد و دیو ها از او خوششان نمی آمد به همین دلیل نیز آنها حرف شاه را گوش نمی دادند.طهمورث با آنان پیکار کرده و اسیرشان ساخته و در صدد کشتن آنها بر می آید.دیو ها امان طلبیده و چنین می گویند که :-ما را نکش تا آنچه را که نمی دانی به تو بیاموزیم.شاه آنان را امان می دهد و آنها خواندن و نوشتن به شاه می آموزند و قلب تاریک او را به نور دانش روشن می سازند.فردوسی در واقع آشکارا می نویسد که شاه نوشتن نمی دانست و بی سواد و بی دانش بود.و دیوان او را سواد آموخته اند.

یکایک بیاراست با دیو جنگ-- نبد جنگشان را فراوان درنگ
کشیدندشان خسته و بسته خوار-- بجان خواستند آن زمان زینهار
که مارا مکش تا یکی نو هنر-- بیاموزی از ما کت آید ببر
کی نامور دادشان زینهار-- بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او-- بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند --دلش را به دانش بر افروختند.[6]
دیوها به این شاه بی سواد که تنها زور دارد خواندن و نوشتن آنهم نه فقط در یک زبان بلکه به سی(30) زبان می آموزند.بنابراین دیو ها ،کسانی دانشمند،دانا و بسیار مترقی تر و هنر مند تر از شاه و قوم وی بودند.و بالعکس شاه (و همچنین قومش) فردی بوده بی سواد و عقب مانده و بی فرهنگ.دیو ها نه فقط خواندن و نوشتن به زبان خود را بلکه به زبان سی ملت دیگر را هم می دانند،در حالی که شاه حتی خواندن و نوشتن به زبان خود را هم بلد نیست.

نبشتن یکی نه که نزدیک سی-- چه رومی ،چه تازی و چه پارسی
چه سغدی ،چه چینی و چه پهلوی-- زهر گونه کان همی بشنوی
جمشید که پس از طهمورث شاه شد سلاح جنگ اختراع می کند وی به مردم پشم ریسی و پارچه بافی ،زراعت و پیشه های گوناگون دیگرمی آموزد،برای آنان حمام می سازد و خانه ساختن را به آنان می آموزد و برای خود کاخی بر می آورد.(لازم به توضیح است که همه این پیشرفتها پس از آموزش دیدن پارسیان نزد ""دیو"ها به وقوع پیوسته است!!!)خلاصه اینکه وی قواعد و اصول عادی زندگی را از همسایگان خود ایلامیان و ماننایان می آموزد و به قوم خود یاد می دهد.(بر گرفته از کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران-پروفسور زهتابی-ترجمه احمدیان سرای)
--------------------------------
[1]
شاهنامه ج1-مسکو1960- ص21

[2]
همانجا

[3]
همان کتاب ،ص30

[4]
همان کتاب،ص34

[5]
همان ،ص35

[6]
همان کتاب ،ص38

No comments:

Post a Comment