Wednesday, December 21, 2011

جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومي والي آزربايجان جنوبي نيمه مستقل- تحت الحمايه امپراتوري عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸)


مئهران باهارلي


بخش اول: جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومي والي آزربايجان جنوبي نيمه مستقل- تحت الحمايه امپراتوري عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸)
http://sozumuz.blogspot.com/2011/12/blog-post_17.html

بخش دوم: مجدالسلطنه افشار اورومي از نخستين نمايندگان جنبش خود آگاهي ملي ترك در آغاز قرن بيستم
http://sozumuz.blogspot.com/2011/12/blog-post_5561.html

بخش سوم: مجدالسلطنه و آذرآبادگان در مقاله "اللغه التركیه فی ایران" كسروي
http://sozumuz.blogspot.com/2011/12/blog-post_8936.html

سؤزوموز

يكي از رهبران سياسي و نظامي ترك و شخصيتهاي برجسته تاريخ معاصر آزربايجان كه توسط تاريخ نگاري فارسگرا و روس پرست از صحنه تاريخ و حافظه تاريخي خلق ترك بالكل حذف شده است، مجدالسلطنه افشار اورومي مي باشد. در اين مقاله سعي ميشود تصويري كلي از حيات اين شخصيت برجسته ترك با استفاده از معلومات پراكنده و گاها متناقضي كه در باره وي در اينجا و آنجا ذكر شده ترسيم گردد. اميد است كه در صورت وجود، كاستيها و اشتباهات محتمل اين گام اول به سبب ضيق منابع و كمبود داده هاي لازم، توسط محققين، خوانندگان و علاقه منداني كه دسترسي به منابع و داده هاي موثق و بيشتري دارند تصحيح و تكميل گردند. مئهران باهارلي

موضع پان ايرانيستها و روس پرستها نسبت به مجد السلطنه افشار اورومي

اندك معلوماتي كه در منابع پان ايرانيستي در باره مجدالسلطنه داده مي شود كليشه هائي مانند اين است: او "هوادار زبان تركي"، "از زعماي دعوت تركها در آزربايجان"، "معروف به طرفداري از عثمانيها" و "عبد و عبيد، زرخريد عثمانيها" بود:

يك-كسروي پان ايرانيست ترك ستيز و ترك تبار مشهور، در باره مجدالسلطنه افشار اورومي چنين مي گويد: ("چون جنگ جهانگير سال ١٩١٤ برخاست، كم كم دامنه آن تا به ايران و آزربايجان رسيد. در سال ١٣٣٦ [١٩١٨] سپاه عثماني به آزربايجان آمده مجدالسلطنه افشار را كه با خود آورده بودند از سوي خود والي گردانيدند. اين مجدالسلطنه هوادار زبان تركي بود").

دو-در بند سوم اعلاميه جناح پان ايرانيست فرقه دمكرات آزربايجان به سال ١٩١٨ در باره اخراج تقي رفعت از فرقه دمكرات آزربايجان به جرم تركي نويسي و نويسندگي در روزنامه آذرآبادگان، از مجدالسلطنه به صورت "عبد و عبيد، يعني زرخريد عثمانيها" ياد مي شود. اين اعلاميه محتملا به قلم احمد كسروي است: (بند سوم "تصميمات سه گانه دموكراتها: .... ٣- ميرزا تقي خان [رفعت] سردبير جريده تجدد كه بدوا ناشر افكار جمعيت و اخيرا از نقطه نظر منفعت پرستي با مجدالسلطنه، عبد و عبيد يعني زرخريد عثمانيها، نويسندگي روزنامه توركيزم را پيشه خود كرده و مروج تبليغات بر ضد وطن خود شده بود، از عضويت جمعيت دموكرات اخراج نموده اند.")

سه-در كتاب سرزمين سرزتشت (دهقان)، مجدالسلطنه هوادار جدي عثمانيها ناميده مي شود: ("پس از ورود عثمانيها به آزربايجان حاج محتشم السلطنه از سمت والي آزربايجان بركنار گرديده، عثمانیان به جاي وي جمشید خان مجدالسلطنه اورومي را از سوی خود بوالی‌گری برگماردند. مجدالسلطنه از طرفداران جدي عثماني ها بود و در سال ١٢٩٣ [١٩١٤] موقع عقب نشيني خليل پاشا با وي رفته بود و حالا در اين ايام با چند تن از فدائيان ايران كه به اسلامبول مهاجرت نموده بودند از آنجا حركت كرده به تبريز وارد شده، با آرتش عثمانيها به ايران مراجعت كرده و به سمت والي آزربايجان منصوب شد".

اينك تبريز و تمامي آزربايجان، تحت الحمايه امپراتوري عثماني است

در سالهاي آغازين جنگ جهاني اول، غرب آزربايجان زير چكمه هاي اردوي اشغالگر روسيه تزاري و متحدان مسيحي او ارمنيان و آسوريان كه در ضمن مورد حمايت فعال انگلستان، آمريكا و فرانسه نيز بودند قرار داشت. توده پريشان ترك عملا نمي توانست كوچكترين دفاعي از خود بكند. تنها اميد او اردوي عثماني و تنها كاري كه از دست وي ساخته بود برآوردن فرياد امدادخواهي از دولت عثماني و طلب كمك از او بود. اين كار را نيز كرد: "مردم آزربايجان، علما و سادات، تجار و اعيان و اشراف كه از تهران و دولت مركز مايوس و نااميد بودند از خليفه عثماني و فرماندهي قشون ترك كمك الامان و الغياث خواستند" (ميرزا فتاح خال گرمرودي سرابي، سفرنامه ممسني. به كوشش فتح الدين فتاحي).

دولت و اردوي عثماني نه تنها اميد مردم غرب آزربايجان، بلكه تنها ملجاء مردم در پايتخت آزربايجان، تبريز تحت اشغال روسيه نيز بود. به تصريح ويلهلم ليتن، سركنسول آلمان در آن ايام نه تنها تمام اتباع آلمان در تبريز تحت حمايت عثماني در آمده بودند، بلكه اهالي شهر نيز پرچم عثماني را بر فراز خانه هاي خود به اهتزاز در آورده بودند: "بر فراز كنسولگري آلمان در يك طرف پرچم آلمان و در طرف ديگر پرچم عثماني به اهتزاز در آمد. ... آلمانيها و كليه ايرانيان هوادار آلمان نيز پرچم عثماني را بر فراز خانه هاي خود به اهتزاز در آوردند. نظر به اينكه چنين كاري در مواقع بحراني و خطرناك مسري بود و شايعات عجيبي نيز پخش مي شد، در آن شهر تحت اشغال نظاميان روسي، تقريبا از هر دو خانه يكي به پرچم عثماني مزين گرديد" (خاطرات ليتن، سركنسول آلمان در تبريز در اثناي جنگ جهاني اول. ترجمه دكتر پرويز صدري). به نظر عاطيف بيگ، سركنسول عثماني در تبريز "این کار (افراشته شدن پرچم عثمانی بر فراز خانه هاي تبريز) این معنی را می دهد که اینک تبریز و اصولا تمامی آزربایجان تحت حمایت عثمانی است".

تا آغاز سال ١٩١٥ وضع بدين منوال گذشت. دو ماه و یک هفته پس از درگیری رسمی عثمانی در جنگ جهاني اول در اواخر ماه اكتبر سال ١٩١٤، اردوي نجات بخش عثمانی به فرماندهی احمد مختار شمخال روز ۹ ژانویه (۲۰ دی) سال ١٩١٥وارد شهر تبريز شد و با مناطق مرزي آزربايجان شمالي همسايه گرديد. حضور قوای عثمانی در سال ۱۹۱٥ در تبریز، مرکز سیاسی آزربايجان کمتر از سه هفته ادامه يافت. تمايلات و احساسات توده ترك و مردم آزربايجان به نسبت به عثماني و اردوي عثماني آنچنان مثبت، همگاني، عميق و نيرومند بود كه وارت خارجه ايران نيز با صدور بخشنامه اي ضمن تاكيد بر بي طرفي ايران، از ورود اردوي عثماني به آزربايجان استقبال تلويحي كرد. در بخشنامه مذكور چنين گفته مي شد ("اگر كسي بر ضد اين دولت (عثماني) اسلحه بردارد و بي طرفي را نقض كند به شدت مجازات خواهد شد. دولت ما اموالش را مصادره و خود او را به مرگ با دار محكوم خواهد كرد").

هنگامي كه عثمانيان خواستند براي آزادسازي آزربايجان جنوبي به ایران نيروي نظامي اعزام کنند بعضی از آزادیخواهان و مجاهدان ترك آزربايجان جنوبي كه به عثماني مهاجرت كرده و يا بدان پناهنده شده بودند را تشویق کردند که به ایران برگشته، به اتفاق آنان براي آزادسازي آزربايجان جنوبي با سربازان روس وارد جنگ شوند. بالاخره این نظر تأیید و عملی شد و در گرماگرم نبرد ساری قامیش، که بخشی از نیروهای روسی مستقر در آزربايجان جنوبي به آن حدود انتقال داده شده بودند، نیروهای عثمانی به همراه گروهی از مجاهدان ترك آزربايجان جنوبي و گروه های انبوهی از کردان قلمرو عثماني از غرب آزربايجان به سوی شرق آن و در قالب دو ستون پیشروی كردند.

با نزديك شدن قواي متحد آزربايجان جنوبي-عثمانی، گروههایی از مردم تبریز به پيشواز نيروهاي آزاديبخش در سردري (سردورد) رفتند. قوای متحد آزربايجان جنوبي-عثمانی به فرماندهی احمد مختار شمخال، شامل عده ای از مبارزان ترك آزربايجان جنوبي و از آن جمله زنده يادان حاجي میرزا آقا بلوری سركرده گروه اول و حسین آقا فشنگچی سركرده گروه دوم در روز ۹ ژانویه ١٩١٥ (۲۰ دی) وارد شهر تبريز شدند و در اینجا نیز مورد استقبال پرشور توده مردم ترك قرار گرفتند. کسروی مورخ پان ايرانيست ضد ترك که در آن روزها خود در تبریز حضور داشته، احوال شهر تبريز و شوق زايد الوصف ساکنان آن را چنین توصیف کرده است : "شهر، حال بس شگفتی داشت و پس از پنج سال اندوه و خواری نخستین بار بود که یک شور و شادی در مردم دیده می شد. سپاه روس و بیرون رفتن از تبریز چیزی بود که هیچگاه گمان نرفتی، و چون در این هنگام مجاهدان تبریز و دسته های کرد و عثمانی از مراغه بیرون آمده و آهنگ شهر کرده بودند و مردم آن را شنیده و گریختن روسیان را از رهگذر آن می شماردند و از انگیزه درست آگاهی در میان نبود از اینرو روسیان را برای همیشه رفته می پنداشتند و گمان بازگشت نمی بردند، و همچون کسانی که از زندان بیرون آمده باشند، بهمدیگر مژده داده ، شادمانی می نمودند".

مجدالسلطنه به همراه خليل پاشا در مصاف اردوي اشغالگر روسيه و آزادسازي ديلمقان

در فروردين ماه اين سال يك لشگر عظيم و كامل عثماني به فرماندهي خليل پاشا از استانبول براي نجات تركان غرب آزربايجان فرستاده شد. قبل از ورود قواي منظم عثماني، گروهي از داوطلبان ترك آزربايجان جنوبي كه از مدتها قبل به اردوي عثماني پيوسته بودند به عنوان پيش قراول وارد آزربايجان شدند. از جمله حيدرخان عموغلو كه خود اهل سلماس بود، با جمعي از مبارزين ترك آزربايجاني عضو ارتش عثماني، در ٧ مارس ١٩١٥ وارد اورميه شد. و اما لشكر بزرگ عثماني به فرماندهي خليل پاشا در ١٧ مارس ١٩١٥ به شهر اورميه رسيد. ورود كامل لشكر خليل پاشا و مهمات و ساز و برگ آنها به شهر اورميه چند شبانه روز طول كشيد. دسته اي از عساكر اردوي عثماني نيز در حوالي اورميه در باش قالا مستقر شد. با ورود اردوي نجات بخش عثماني به اورميه دوباره آرامش در شهر برقرار گرديد. خليل پاشا كشت و كشتار و غارت اكراد و اشرار را گرفت و مردم موقتا آسوده و راحت گرديدند.

خليل پاشا پس از چندي كه در شهر مستقر بود، به كارها سرو ساماني داد، نظم و امنيت را برقرار و دفاع شهر را مستحكم نمود و پس از آن خود براي جنگ با قواي روسيه از شهر بيرون شده به سوي سلماس كه در اشغال قواي روس بود، رفت. در اين سفر مجدالسلطنه و مجاهدان داوطلب ترك آزربايجاني او را همراهي كردند. عده اي از اهالي بومي شهر نيز بنا به حكم جهاد صادره از طرف ميرزا فضل الله از علماي اورميه به هم پيوسته و به پشتيباني قواي متحد ترك (داوطلبان آزربايجان جنوبي به فرماندهي مجدالسلطنه و اردوي عثماني به فرماندهي خليل پاشا) به نيروهاي روسي حمله بردند. در جنگي كه رخ داد بر روسها پيروز شدند، بار ديگر ديلمقان را از آنها پس گرفتند و در آنجا اردوگاه ايجاد كردند. دهم ارديبهشت ماه بود كه روسها حملات متقابل را شروع كردند. در اواخر ارديبهشت، در نتيجه پيش آمدهاي جبهه هاي اصلي جنگ عثماني و روسيه، خليل پاشا سپاه متحد ترك را برداشته عقب نشست، سپس شهر اورميه را تخليه نموده به سمت مرز عقب نشيني كرد.

موقع عقب نشيني خليل پاشا، مجدالسلطنه و بسياري ديگر از مبارزين ترك، به واسطه فشار و تضييقات روسها مجبور به ترك شهر اورميه و رهسپار شدن به حيات تبعيد گرديدند. او در معيت اردوي خليل پاشا و همراه با همسر و فرزندانش، آزربايجان را ترك و به استانبول پايتخت امپراتوري عثماني مهاجرت نمود و چند سالي در آن شهر زيست.

بازگشت به وطن در تركيب قواي متحد ترك (آزربايجان جنوبي- عثماني) و آزادسازي تبريز

در سالهاي پيش از جنگ جهاني اول، بخش شمالي آزربايجان جنوبي تحت اشغال اردوهاي روسيه تزاري و بخش جنوبي آن تحت اشغال نيروهاي انگليس بود. در اين دوره آزربايجان به صورت غير رسمي از ايران دوره قاجار جدا شده بود. (آزربايجان از سال ١٩١٠ تحت اشغال روسيه تزاري بود و شجاع الدوله تحت امر روسها از سال ١٩١٢ تا دو ماه پس از آغاز جنگ جهاني اول بدون تبعيت از دولت مركزي تهران در آزربايجان حكومت مي كرد. وي حتي مانع انتخابات مجلس سوم در آزربايجان شد. آزربايجان در جنگ جهاني اول. ملكزاده ديلمقاني. ص ١٣). نيروهاي عثماني در قرن بيستم دو بار به نجات و آزادسازي تبريز مركز سياسي آزربايجان جنوبي اقدام كرده اند. بار نخست از اوائل ژانويه ١٩١٥ تا آخر همان ماه به مدت سه هفته و بار دوم از اوائل ژوئن سال ١٩١٨ تا اوائل ماه نوامبر همان سال به مدت چهار ماه و سه هفته. در اوائل ژوئن ١٩١٨نيروهاي متحده ترك (داوطلبان آزربايجان جنوبي-اردوي عثماني) براي دومين بار به آزادسازي آزربايجان جنوبي اقدام كردند. بار دوم نیز نيروهاي متحده ترك از اردوي نجات بخش عثمانی به علاوه گروهی از مجاهدان ترك آزربايجان جنوبي چون بلوری و میرزا غفارخان زنوزی كه در عثماني بوده و در آنجا به اردوي امپراتوري پيوسته بودند تشكيل مي يافت. مجدالسلطنه افشار اورومي نيز كه در سال ١٩١٥ به هنگام عقب نشيني خليل پاشا، به واسطه فشار روسها از اورميه مهاجرت كرده و در استانبول مي زيست، در ميان نيروهاي متحده ترك و فاتحان تبريز وارد این شهر شد. خبر پيشروي قوای متحد ترك (آزربايجاني-عثماني) كه به طرف شرق آزربايجان در حرکت بودند و بويژه انتشار خبر آزادسازي خوی به دست آنها باعث هيجان و به غليان آمدن مردم تبريز گرديده بود:

"سرتيپ علي احسان پاشا مامور شد با ١٥٠٠٠ نفر سرباز زبده به كمك زنها و اطفال مسلمان آزربايجان بيايد و در عين حال قسمتي از جبهه شرقي اردوهاي عثماني را از افتادن بدست روس و انگليس و گول خورده هاي آنها ارمني ها و آسورها محفوظ بدارد. نفرات علي احسان پاشا از تخت سنگها و تيغه هاي كوههاي سر به فلك كشيده با دست و ناخن بالا آمدند، آزوقه كافي نتوانستند بردارند، مقداري گندم بو داده (قوورقا) هر سربازي به جيب ريخته بود. تعدادي از آنها در كوهها پرت شده و يا از خستگي و گرسنگي مردند. جمعي نزديك به ١٠٠٠٠ نفر بيست روز زودتر از آنچه روسها و مارشيمون تصور مي كردند، به تبريز رسيدند و من با چشم خود در كوچه هاي تبريز ديدم كه سربازان دلير و با ايمان علي احسان پاشا كفش در پا نداشتند، سنگهاي تيز و تيغ هاي برنده كوهها كفشها را دريده و از بين برده بود. از پاهاي برهنه آنان خون مي چكيد. لباس تنشان همه پاره پاره شده، دست و بازو و چهره و صورت اغلب مجروح بوده و رنگ به چهره نداشتند. لبها و گونه ها از خستگي، تشنه كامي و گرسنگي پژمرده گرديده ولي چشمها پر از نور ايمان و قلبها، دلها مالامال از شجاعت و اميد بود. تبريز غرق در شادي شده و به سينه هاي افسرده و مايوس مردم مژده زندگاني باز آمده همه از زن و مرد به كوچه ها ريختند و سربازان علي احسان پاشا اين فرشته هاي نجات خود را چون جان شيرين در آغوش كشيدند. آنها از جوان و مرد، سربازان علي احسان پاشا همه با شرف و عفيف بودند. طفلها، بچه ها، كودكها، دختران، زنها، جوانها و مردهاي تبريز .... و آنها را غرق بوسه و اشك شوق ساختند و آنان از شرم و عفاف از سويي و خستگي و گرسنگي از سوي ديگر ديده بر زمين دوخته بودند. ..... فردا صبح خورشيد ندرخشيده، آفتاب نتابيده علي احسان پاشا و نفرات سلحشور او هنوز از خستگي راه نيارميده بلافاصله بعد از اداي فريضه نماز صبح از تبريز رفته بودند. علي احسان پاشا با نفرات اندك و خسته خود يك شب نيامده رفت و در دشتهاي نزديك خوي بطور ناگهاني و در لحظاتي كه هرگز انتظار نمي رفت و تصور نمي شد، به مارشيمون حمله و كوچه ايلغار و اردوي او برخورد و به معني واقعي و كامل كلمه آنها را معدوم كرد. ...."

مجدالسلطنه: ترك گراي دمكراتيك، والي منصوب عثمانيان بر آزربايجان نيمه مستقل- تحت الحمايه عثماني

پس از ورود عثمانيها به آزربايجان حاج محتشم السلطنه از سمت والي آزربايجان بركنار گرديده، عثمانیان به جاي وي جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومي را از سوی خود بوالی‌گری برگماردند. حاج محتشم السلطنه والي سابق آزربايجان، در هنگام كشتار تركان در غرب آزربايجان توسط نيروهاي مسيحي داشناك و جيلو، و بويژه قتل عامهاي انجام شده توسط مسيحيان در اورميه، در مقابل آن همه شكايات اهالي اين شهر كوچكترين كمكي به آنان ننموده بود. در صورتي كه قبلا حكومت اين شهر را داشت و همچنين مدتي رئيس كميسيون سرحدي با عثمانيان در اين شهر بوده و با مردم و شرايط منطقه نيز آشنائي كافي داشت. ولي در مقابل آن همه فجايعي كه جلوها مرتكب شدند به فرستادن هيات مصالحه اكتفا نموده كار مثبتي انجام نداده بود. زيرا مانند بسياري از نخبگان ايران گرا و مقامات دولتي وقت، بالكل از شعور ملي ترك و غريزه صيانت و حفاظت از ملت ترك و وطن آزربايجاني بي بهره بود.

با تصدي مقام واليگري از سوي مجدالسلطنه افشار اورومي، حيات كوتاه مدت آزربايجان جنوبي نيمه مستقل و تحت الحمايه عثماني و منفصل از ايران، به رهبري مجدالسلطنه افشار اورومي آغاز گرديد. مجدالسلطنه افشار اورومي شخصيتي با شعور ملي ترك بسيار برجسته بود. او با درايت و سررشته داري فرصت طلائي حضور نظامي، سياسي و فرهنگي ابرقدرت عثماني در آزربايجان جنوبي را غنيمت شمرد و هوشمندانه از آن براي تسريع روند ملت شوندگي توده ترك و احقاق حقوق ملي وي استفاده حداكثر را نمود و سپس با ظهور دولت مساوات در آزربايجان شمالي به حمايت از آن پرداخت. بي مناسبت نخواهد بود اگر گفته شود كه حاكميت مجدالسلطنه افشار اورومي بر آزربايجان جنوبي تحت الحمايه عثماني، در حقيقت و به اعتباري معادل حركت مساوات در آزربايجان جنوبي است. بازگشت به و ادراك هويت تركي، تركي گرائي دمكراتيك و انتشار نشريات تركي و استفاده از فرصتهاي منطقه اي و بين المللي در جهت منافع ملي خلق ترك، يعني همان كاري كه مجدالسلطنه و تقي رفعت و محسن رفعت و ابوالفتح علوي و بلوري و ديگران انجام دادند، آن دورانديشي و حركت بجاي سياسي بود كه در آن مقطع و هر مقطع ديگري در طول يك صد و پنجاه سال گذشته مي بايست انجام مي شد، نه هزينه دادنهاي پي در پي آزربايجان براي نجات ايران، حركتهاي سياسي بي هويت و قيامهاي كور و در پيش گرفتن روشهاي ماجراجويانه و تروريستي، دشمني با نيروهاي آزاديبخش عثماني و دولتي كه توسط آنها در شمال آزربايجان بوجود آمد (جمهوري خلق آزربايجان-مساوات) و همسوئي با داشناكها، آنهم بر اساس فارسگرائي و ايران پرستي و ... اينها خيالاتي است كه به جز خسران چيزي براي خلق ترك و آزربايجان جنوبي به ارمغان نياورده اند و نخواهند آورد.

دلائل انتخاب مجدالسلطنه اورومي براي واليگري از سوي عثمانيان

١-مجدالسلطنه يك دولت مرد با تجربه بود. وي سابقه حكومت بر دو منطقه بسيار استراتژيك آزربايجان (نائب الحكومه قبلي اورميه و حاكم اسبق خوي) را داشت.

٢-مجدالسلطنه يك نظامي قاطع و استراتژيست نظامي كاردان بود. آزربايجان جنوبي در آن برهه تاريخي، يعني سالهاي جنگ جهاني و در معرض اشغال مكرر اردوي روسيه تزاري و نيروهاي انگليس، حملات بلاانقطاع دستجات اشرار و متجاوزان داشناك-ارمني و جيلو-آسوري و سيميتقو-كرد قرار داشتن، محتاج به رهبري مطلع از امور نظامي بود.

٣-مجدالسلطنه داراي شعور ملي ترك بود. خصلتي كه در آن دوره (بين انقلاب مشروطيت تا تاسيس سلصنت پهلوي) در بسياري از نخبگان و سياسيون شرق و مركز آزربايجان مطلقا وجود نداشت. به لحاظ هويتي -بر عكس غرب آزربايجان كه هويت ملي خود را ترك، نه يك حرف كم و نه يك حرف بيش تعريف مي كرد- در آن ايام بسياري از سياسيون تبريز و شرق آزربايجان هويت ملي خود را ايراني مي دانستند.

٤-در آن روزگار جريانات سياسي ايرانگرا و پان ايرانيست در مركز آزربايجان يعني تبريز قدرتمند بودند. اما جريان ملي تركي گرا بر خلاف غرب آزربايجان كه جرياني مسلط و حتي تنها جريان سياسي و هويتي بود- جرياني نسبتا حاشيه اي بشمار مي رفت. حتي در حزب دمكرات آزربايجان به رهبري خياباني نيز جناح پان ايرانيست-فارس گرا (سيد احمد كسروي، آقا سيد جليل اردبيلي، زين العابدين ايرانشهر، ..) در اكثريت بود. جناح ايرانگرا-ضد انگليس (شيخ محمد خياباني، ميرزا اسمعيل نوبري، اسماعيل اميرخيزي، ...) و جناح ترك گرايان دمكراتيك (ميرزا تقي خان رفعت، ميرزا محسن خان رفعت، ميرزا ابوالفتح خان علوي خلخالي، حاجي ميرزا آقا بلوري،..) هر دو در اقليت بودند. در حاليكه غرب آزربايجان خود را به همه لحاظ ادامه طبيعي آناتولي و به لحاظ احساسي و هويتي پاره اي از عثماني مي دانست، شرق آزربايجان خود را سر ايران مي شمرد. دغدغه اين دسته دوم، نجات ايران و سپر بلا كردن آزربايجان براي ايران بود. (جالب آنكه هنوز پس از يك صد سال، بسياري از نخبگان و سياسيون ترك كه داراي همچو خيالات و فانتزيهائي هستند، باز از شرق آزربايجان و يا تبريز اند).

٥-در آن سالها اكثريت نخبگان و سياسيون تبريز نوعا از مسائل راهبردي آزربايجان بي خبر بودند. از مسائلي مانند تحول هويتي دولت ايران بعد از انقلاب مشروطيت به دولتي فارسي و آغاز سياست ترك ستيزي و ترك زدائي از ايران و آزربايجان؛ لزوم اتحاد استراتژيك با عثماني و بعدها جمهوري مساوات؛ وجود سياستي مبني بر الحاق مناطق غربي آزربايجان به جمهوري در حال تاسيس مسيحي در آن ناحيه توسط دول اروپائي روسيه، فرانسه، انگلستان و آمريكا؛ ضرورت مبارزه با قتل عامها و كشتارهاي انجام شده توسط ارمنيان و آسوريان و كردان و...

بدين سبب نيز نيروهاي نجات بخش عثماني ترجيح مي دادند كه سرنوشت آزربايجان جنوبي در آن موقعيت حساس بين المللي را بدست شخصيتي آگاه به مسائل استراتژيك آزربايجان، داراي شعور ملي ترك و مطلع بر امور نظامي بسپارند. نخبگان سياسي و اجتماعي غرب آزربايجان در آن مقطع زماني نوعا داراي اين اوصاف و خصائل بودند. جمشيد خان مجدالسلطنه افشار اورومي نيز نامي كاملا مناسب براي اين منصب به شمار مي رفت.

دستاوردهاي حاكميت مجدالسلطنه بر آزربايجان جنوبي

در طول مدت حاكميت مجدالسلطنه افشار اورومي بر آزربايجان جنوبي تحت الحمايه عثماني، توده مردم ترك به طور گسترده اي در سرتاسر آزربايجان از جان و دل با حاكميت جديد همكاري مي نمودند. در تبريز و شرق آزربايجان اين همكاري و دلبستگي توده هاي ترك به حاكميت جديد و نيروهاي نجات بخش عثماني، بيشتر به جهت اخراج سالداتها و قزاقها و دراگونها از شهر و پايان دادن به ظلم و ستم اشغالگران روسي و در غرب آزربايجان عمدتا به سبب پايان دادن به كشت و كشتار توده بي دفاع ترك توسط دستجات مسلح ارمني و آسوري، و در هر دو بخش به سبب شكوفا شدن غرور و فرهنگ ملي ترك توسط حاكميت جديد بود. دوره حاكميت كوتاه مدت مجدالسلطنه در آزربايجان جنوبي تحت الحمايه عثماني، همچنين دوران رستاخيز فرهنگي-ملي تركي در آزربايجان جنوبي است. اين حاكميت پيشگام و آغاز كننده خودآگاهي ملي ترك و روند ملت شوندگي به معني مدرن در ميان تركان ساكن در آزربايجان جنوبي، نيز پيشاهنگ اقدامات عملي براي تشكيل هسته اوليه دولت ملي ترك در آزربايجان جنوبي است. از جمله اقداماتي كه در دوره حاكميت نيمه مستقل آزربايجان جنوبي تحت الحمايه عثماني انجام شد:

-ايجاد هسته ها و نيروي مسلح ترك در آزربايجان جنوبي براي دفاع از توده ترك در مقابله با متجاوزين و توسعه طلبان ارمني، آسوري و كرد؛
-طراحي نخستين پرچم ملي در تاريخ براي آزربايجان جنوبي؛
-تاسيس مدارس مدرن تركي زبان در آزربايجان جنوبي؛
-انتشار نشريات مدرن و ملي منحصرا تركي زبان در آزربايجان جنوبي؛
-پايان دادن عملي به اختلاف شيعه-سني و در نتيجه از بين بردن مهمترين ابزار فارسسازي تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي يعني وابستگي به مذهب فارسي شيعه امامي؛
-به زير سوال بردن تاريخ رسمي فارس محور دولت ايران؛ ...

در مصاف فارسها: خيالات مجدالسلطنه در باره آزربايجان و خواست وي براي تجزيه آزربايجان

مجدالسلطنه افشار اورومي والي آزربايجان نيمه مستقل –تحت الحمايه عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸) است. اين حكومت به اعتباري معادل حكومت جمهوري خلق آزربايجان-مساوات تاسيس شده در همان سال در آزربايجان شمالي به ياري نيروهاي عثماني و در عين حال نخستين تشبت آگاهانه براي استقلال آزربايجان جنوبي از ايران در تاريخ اين كشور است. برداشت بسياري از مقامات دولتي ايران از دوره كوتاه مدت رهائي آزربايجان جنوبي توسط نيروهاي عثماني به صورت "تجزيه" آزربايجان از ايران نيز، مويد واقعيت انفصال و وضعيت نيمه مستقل آزربايجان جنوبي در اين مدت از ايران است. چنانچه هفت سال بعد از آن، طي بحتهاي مجلس شوراي ملي به سال ١٩٢٥ (١٣٠٤) در باره پرداخت شهريه از سوي وزارت ماليه به جمشيد خان افشار مجدالسطنه اورومي– والي آزربايجان منصوب شده از سوي عثمانيان بر آزربايجان جنوبي- عده اي از نمايندگان فارس علنا از "خيالات ايشان در باره آزربايجان و خواست وي براي تجزيه آزربايجان" صحبت كردند و مجدالسلطنه در اين مذاكرات تلويحا به "تجزيه طلبي و خيانت" متهم شد: ("رضوی ـ‌بنده کار به اینکه ایشان چکار کرده اند و چه خیالاتی در باره آزربايجان داشته اند و خدمت کرده اند یا خیانت کرده اند ندارم. یا اینکه تجزیه آزربايجان را میخواسته اند به اینها کار ندارم، ....". خیر کمیسیون بودجه راجع به شهریه مجد السلطنه افشار در جلسه ۱۷۱ دوره ۵.)

(ماده واحده: وزارت مالیه مجاز است از اول فروردین ١٣٠٤ ماهی دویست تومان شهریه در باره آقای مجدالسلطنه افشار از محل اعتبار شهریه و مستمریات پرداخت نماید. ماده واحده تصويب شده نهائي: قانون اجازه پرداخت شصت تومان بقيه شهريه جمشيدخان افشار از فروردين ١٣٠٤. مصوب ٨ آذر ماه ١٣٠٤ شمسي- وزارت ماليه مجاز است مبلغ شصت تومان كه از دويست تومان شهريه جمشيد خان افشار (‌مجدالسلطنه) كسر شده از فروردين ١٣٠٤ به مشاراليه پرداخت نمايد. اين قانون كه مشتمل بر يك ماده است در جلسه هشتم آذر ماه يك هزار و سيصد و چهار شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. رييس مجلس شوراي ملي - سيد محمد تدين).

گرچه‌يه هو

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment