آراز نیوز :چگونه می شود سرشت مترقی و
دموکراتیک این جنبش را حفظ کرد؟ چگونه می شود از غلطیدن این جنبش به آغوش
نژادپرستی، سکسیزم، سکتاریسم و لومپنیزم جلوگیری کرد؟ یک مبارزه ضدنژادپرستانه در
چه مرحله ای ماهیت دموکراتیکش را از دست می دهد و از آنتی راسیسم به راسیسم، از
مبارزه برعلیه نژادپرستی به خود نژادپرستی، به پرستش نژاد و قومیت (خودی) تنزل می
کند؟
چنین تنزل نژادپرستانه، چه ضایعات و صدماتی به کل جنبش وارد خواهد کرد؟ چگونه می شود جلو این صدمات را گرفت؟ به نظر من، برای جلوگیری از ضایعات غیر دموکراتیک و لومپنیستی، روشنفکران و متفکران آذربایجانی باید به اصول اساسی زیر وفادار بمانند و آماده پرداخت هزینه برای چنین وفاداری نیز باشند:
1ـ آزادی بی قید و شرط بیان: جریانات لومپنیست، نژادپرست و سکسیست همیشه سعی می کنند تا با بکارگیری ادبیات مستهجن، تحقیرآمیز، توهین آمیز، مردسالارانه و حذف گرایانه، دگراندیشان و آزاداندیشان را از صحنه برکنار کنند. باید هزینه لجن پراکنی آنان را پرداخت و با تمام توان از اصل آزادی بی قید و شرط بیان دفاع نمود.
2ـ اولویت مبارزه با نژادپرستی آریایی: قباحت و ضدانسانی بودن نژادپرستی (از هر شکل و نوعش) باید به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شود و نهادینه گردد. در این راستا، منجمله باید تعاریف روشن و شفاف از اصطلاحات و مفاهیمی مانند ملت، قومیت/اتنیسیتی، نژاد و وطن ملی داشته باشیم. اگر هویت اتنیکی (مثلا ترک، کرد، فارس) طوری تعریف شود که به حوزه هویت های ملی، وطنی، شهروندی و سرزمینی تعرض نماید، به قوم گرایی و نژادپرستی دامن زده خواهد شد.
3ـ اولویت مبارزه با استعمار داخلی: به عنوان روشنفکران و فعالان جنبش آذربایجان، باید بپذیریم که ملت آذربایجان در شرایطی استعماری بسر می برد و از اواسط دهه 1920 به صورت مستعمره مرکز درآمده است. مبارزه بر علیه استعمار (از هر شکل و نوعش) امری است انسانی و دموکراتیک. مبارزه برعلیه لومپنیزم در درون جنبش نباید در مبارزه وسیع تر برعلیه استعمار و نژادپرستی سیستمیک خدشه و خلل وارد کند.
4ـ ضرورت استفاده از ترمینولوژی مترقی: حداقل دو واژه اساسی باید داخل گفتمان مبارزاتی ما بشوند: اتنیک و دیاسپورا. ترک ها، کردها، فارس ها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها و دیگران اتنیک های ساکن ایران هستند. این اتنیک ها اکثریت اعضای ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان، ترکمنستان و غیره را تشکیل می دهند. بعد از تجارب ویرانگر فاشیسم اروپایی و نازیسم هیتلری، کاربرد اصطلاح ملت به مفهوم سرزمینی آن (مثلا ملت آذربایجان، ملت کردستان) انسانی تر و دموکراتیک تر از مفهوم اتنیکی/قومی/نژادی آن (مثلا ملت ترک، ملت کرد) تشخیص داده شده است. بنابراین، درست تر آن است تا در مباحث ملی و اتنیکی، از ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان و ترکمنستان و غیره صحبت شود تا اهمیت از روی عنصر قومی/نژادی گرفته شود و به عنصر سرزمینی/جغرافیایی داده شود. در یک آذربایجان مستقل و یا یک ایران فدراتیو و یا کنفدراتیو، ترک های آذربایجانی ساکن در مناطق ملی فارسستان، کردستان و یا بلوچستان حکم دیاسپورای آذربایجانی در میان ملل فارسستان، کردستان و یا بلوچستان را خواهند داشت- و بالعکس. این شیوه ای است که جهان مدرن و دموکراتیک برای حل مسائل ملی/قومی/نژادی انتخاب کرده است. با انتخاب اینگونه متدها و با استفاده از ترمینولوژی مترقی، ماها نیز خواهیم توانست از طرق دموکراتیک به مسئله ملی نزدیک شویم. همین شیوه های امتحان شده دموکراتیک نیز زهر وسم ویروس نژادپرستی و دعواهای احتمالی قوم گرایانه را به حداقل خواهند رساند.
5ـ درهم تنیدگی حوزه های ستم: انسان ها از طریق حوزه های مختلف مورد ستم و تبعیض قرار می گیرند: قومیت/اتنیسیتی/نژاد، جنسیت، زبان، طبقه اجتماعی، معلولیت، گرایش جنسی، مذهب، شهروندی، محل تولد، محل زندگی و غیره. همه این حوزه ها با هم مرتبط هستند و مبارزه بر علیه یکی از مبارزه بر علیه آن دیگران جدا نیست. ضرورت دارد تا مبارزه انسان ها را بر علیه ظلم و ستم از هر نوع و شکلش ارج نهیم و مبارزه خودمان را جدا از مبارزه دیگران حساب نکنیم. این امر نیاز به اصل همه پذیری (اینکلوسیویتی) در جنبش را مطرح می کند، که اصلی است حیاتی و فوق العاده دموکراتیک. برای حصول این مهم، دروازه های جنبش باید به روی زنان، دانشجویان، کارگران، زحمتکشان، چپ ها و فمینیست ها باز شوند. اگر این امر تحقق نیابد، هیچ جنبشی نمی تواند از چنگ لومپنیزم جان سالم بدر برد.
6ـ وفاداری به اصل حق تعیین سرنوشت:ملت آذربایجان در تعیین سرنوشت ملی خود، حق کامل و بی چون و چرا دارد. حق تعیین سرنوشت حقی است مشخص در حقوق بین الملل با مضامین و پارامترهای شناخته شده. این حق قابل چانه زنی و مذاکره نیست. برای جلوگیری از سوء استفاده عناصر غیردموکراتیک، ضرورت دارد تا روشنفکران ما وفاداریشان به اصل مسلم حق تعیین سرنوشت را به صورت شفاف و بی هیچ دغدغه ای بیان کنند.
چنین تنزل نژادپرستانه، چه ضایعات و صدماتی به کل جنبش وارد خواهد کرد؟ چگونه می شود جلو این صدمات را گرفت؟ به نظر من، برای جلوگیری از ضایعات غیر دموکراتیک و لومپنیستی، روشنفکران و متفکران آذربایجانی باید به اصول اساسی زیر وفادار بمانند و آماده پرداخت هزینه برای چنین وفاداری نیز باشند:
1ـ آزادی بی قید و شرط بیان: جریانات لومپنیست، نژادپرست و سکسیست همیشه سعی می کنند تا با بکارگیری ادبیات مستهجن، تحقیرآمیز، توهین آمیز، مردسالارانه و حذف گرایانه، دگراندیشان و آزاداندیشان را از صحنه برکنار کنند. باید هزینه لجن پراکنی آنان را پرداخت و با تمام توان از اصل آزادی بی قید و شرط بیان دفاع نمود.
2ـ اولویت مبارزه با نژادپرستی آریایی: قباحت و ضدانسانی بودن نژادپرستی (از هر شکل و نوعش) باید به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شود و نهادینه گردد. در این راستا، منجمله باید تعاریف روشن و شفاف از اصطلاحات و مفاهیمی مانند ملت، قومیت/اتنیسیتی، نژاد و وطن ملی داشته باشیم. اگر هویت اتنیکی (مثلا ترک، کرد، فارس) طوری تعریف شود که به حوزه هویت های ملی، وطنی، شهروندی و سرزمینی تعرض نماید، به قوم گرایی و نژادپرستی دامن زده خواهد شد.
3ـ اولویت مبارزه با استعمار داخلی: به عنوان روشنفکران و فعالان جنبش آذربایجان، باید بپذیریم که ملت آذربایجان در شرایطی استعماری بسر می برد و از اواسط دهه 1920 به صورت مستعمره مرکز درآمده است. مبارزه بر علیه استعمار (از هر شکل و نوعش) امری است انسانی و دموکراتیک. مبارزه برعلیه لومپنیزم در درون جنبش نباید در مبارزه وسیع تر برعلیه استعمار و نژادپرستی سیستمیک خدشه و خلل وارد کند.
4ـ ضرورت استفاده از ترمینولوژی مترقی: حداقل دو واژه اساسی باید داخل گفتمان مبارزاتی ما بشوند: اتنیک و دیاسپورا. ترک ها، کردها، فارس ها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها و دیگران اتنیک های ساکن ایران هستند. این اتنیک ها اکثریت اعضای ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان، ترکمنستان و غیره را تشکیل می دهند. بعد از تجارب ویرانگر فاشیسم اروپایی و نازیسم هیتلری، کاربرد اصطلاح ملت به مفهوم سرزمینی آن (مثلا ملت آذربایجان، ملت کردستان) انسانی تر و دموکراتیک تر از مفهوم اتنیکی/قومی/نژادی آن (مثلا ملت ترک، ملت کرد) تشخیص داده شده است. بنابراین، درست تر آن است تا در مباحث ملی و اتنیکی، از ملت های آذربایجان، کردستان، فارسستان، الاحواز/خوزستان/عربستان، بلوچستان و ترکمنستان و غیره صحبت شود تا اهمیت از روی عنصر قومی/نژادی گرفته شود و به عنصر سرزمینی/جغرافیایی داده شود. در یک آذربایجان مستقل و یا یک ایران فدراتیو و یا کنفدراتیو، ترک های آذربایجانی ساکن در مناطق ملی فارسستان، کردستان و یا بلوچستان حکم دیاسپورای آذربایجانی در میان ملل فارسستان، کردستان و یا بلوچستان را خواهند داشت- و بالعکس. این شیوه ای است که جهان مدرن و دموکراتیک برای حل مسائل ملی/قومی/نژادی انتخاب کرده است. با انتخاب اینگونه متدها و با استفاده از ترمینولوژی مترقی، ماها نیز خواهیم توانست از طرق دموکراتیک به مسئله ملی نزدیک شویم. همین شیوه های امتحان شده دموکراتیک نیز زهر وسم ویروس نژادپرستی و دعواهای احتمالی قوم گرایانه را به حداقل خواهند رساند.
5ـ درهم تنیدگی حوزه های ستم: انسان ها از طریق حوزه های مختلف مورد ستم و تبعیض قرار می گیرند: قومیت/اتنیسیتی/نژاد، جنسیت، زبان، طبقه اجتماعی، معلولیت، گرایش جنسی، مذهب، شهروندی، محل تولد، محل زندگی و غیره. همه این حوزه ها با هم مرتبط هستند و مبارزه بر علیه یکی از مبارزه بر علیه آن دیگران جدا نیست. ضرورت دارد تا مبارزه انسان ها را بر علیه ظلم و ستم از هر نوع و شکلش ارج نهیم و مبارزه خودمان را جدا از مبارزه دیگران حساب نکنیم. این امر نیاز به اصل همه پذیری (اینکلوسیویتی) در جنبش را مطرح می کند، که اصلی است حیاتی و فوق العاده دموکراتیک. برای حصول این مهم، دروازه های جنبش باید به روی زنان، دانشجویان، کارگران، زحمتکشان، چپ ها و فمینیست ها باز شوند. اگر این امر تحقق نیابد، هیچ جنبشی نمی تواند از چنگ لومپنیزم جان سالم بدر برد.
6ـ وفاداری به اصل حق تعیین سرنوشت:ملت آذربایجان در تعیین سرنوشت ملی خود، حق کامل و بی چون و چرا دارد. حق تعیین سرنوشت حقی است مشخص در حقوق بین الملل با مضامین و پارامترهای شناخته شده. این حق قابل چانه زنی و مذاکره نیست. برای جلوگیری از سوء استفاده عناصر غیردموکراتیک، ضرورت دارد تا روشنفکران ما وفاداریشان به اصل مسلم حق تعیین سرنوشت را به صورت شفاف و بی هیچ دغدغه ای بیان کنند.
No comments:
Post a Comment