مئهران باهارلي
ائلگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Elgün, Boz Ayı, Sığır İli
شنبه، ٦ فوريه- ٢٠٠٩
سؤزوموز
دولت عثماني و تركهاي ساكن ايران در اوائل قرن بيستم
در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم، دولت عثماني كه قدرتي
منطقه اي و جهاني بود، عمدتا سياستهاي بسيار درست و واقع گرايانه اي را در مقابل
تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي و در دو محور دولت تركي-آزربايجاني قاجار و
توده مردم تركزبان ساكن در ايران اتخاذ كرده بود. مولفه هاي اساسي اين سياستها
عبارت بودند از:
١-كوشش براي ايجاد شعور ملي و سرعت دادن به تشكل ملي دو
گروه تركزبانان پراكنده در سراسر ايران (شامل شمال غرب، جنوب و شمال شرق آن) و
تركمن زبانان ساكن در شمال شرق آن به طور جداگانه؛ سعي براي ايجاد مفاهيم
"ملت ترك" از تركزبانان آزربايجاني پراكنده در ايران و قفقاز، و
"وطن آزربايجاني" در ميان تركان ساكن در شمال غرب ايران،
٢-سعي در بهبود و تعميق روابط همه جانبه بين دولتين
عثماني و قاجاري به عنوان دو آخرين دولت بازمانده ترك در تاريخ. قابل ذكر است كه
هر دو اين دولتها در سراسر قرن نوزده و آغاز قرن بيستم معروض به سياستهاي توسعه
طلبانه و تجاوزات نظامي فزاينده دول امپرياليستي اروپائي-مسيحي بريتانيا، روسيه و
... بوده اند،
٣-سعي در گسترش آزاديهاي اجتماعي، جريان دمكراسي خواهي و
عدالت طلبي در ايران از طريق حمايت مستقيم از رفرمهاي اجتماعي و سياسي دولت قاجاري
و حمايت غير مستقيم از حركت مشروطه خواهي با اقداماتي از قبيل اعطاي پناهندگي و
دادن مامن به سيل روشنفكران و ناراضيان مهاجر و فراري ايراني اعم از فارس و ترك،
دادن مجوز به نشريات مشروطه خواه متعدد در خاك عثماني از قبيل اختر (ميرزا طاهر
تبريزي)، مشاركت عملي دسته جات مسلح مجاهدين عثماني در حركت مشروطه از طريق
آموزش نظامي مجاهدين ترك آزربايجاني و بعضا شركت مستقيم در برخي از نبردها،
٤-سعي در جهت از بين بردن خرافات اسلامي و در راس آنها
تفرقه و دشمني سني-شيعي، كوشش براي بوجود آوردن اتحاد و جبهه واحد مسلمانان از هر
فرقه و مذهب در مقابل اتحاد دولتهاي استعماري مسيحي اروپائي-غربي و در اين راستا
بكار بردن دكترين "اتحاد اسلام" و حمايت از تئوريسين برجسته آن سيد جمال
الدين افغاني (اصلا از تركهاي آزربايجان جنوبي، بلوك افشار اسدآباد واقع در استان
همدان فعلي)،
٥-كوشش براي بسيج توده هاي ترك در آزربايجان جنوبي و
ايجاد روحيه مقاومت در آنها براي مقابله مسلحانه با دستجات و شبه نظاميان
ارمني-آسوري كه در دهه دوم قرن بيستم در مناطق غربي آزربايجان جنوبي دست به كشت و
كشتار وسيع تركان و غصب و الحاق سرزمينهاي تركي-آزربايجاني زده بودند، و در مواردي
آزادسازي شهرهاي اشغال شده آزربايجان جنوبي مانند اورميه، ديلمقان، خوي، .... از
اشغالگران روس-ارمني-آسوري توسط ارتش عثماني (در شهرهاي متعدد آزربايجان غربي
مزارهاي عساكر عثماني شهيد شده در اين عملياتها موجودند).
پس از فروپاشي دولت عثماني و سقوط دولت قاجاري توسط
كودتاي بريتانيائي، اتحاد استراتژيك در حال شكل گيري نخبگان سياسي و نظامي عثماني
با تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي نيز از هم گسست. با روي كار آمدن آتاترك
و ايجاد جمهوري تركيه، دولت جديد اين كشور تلاشي ناكام براي بازگرداندن احمد شاه
قاجار به تخت سلطنت را آزمود. اما پس از آن و با مبنا گرفته شدن "ميثاق
ملي" در سياست خارجي اين كشور، آنكارا تدريجا تغيير موضع داده و به متحد
حاكميت قوم غاضب فارس در ايران يعني رژيم پهلوي تبديل گرديد (در شمال ارس نيز به
اتحاد با اشغالگران بلشويك-روس پرداخت). اين اتحاد در دوره جنگ سرد و قرار گرفتن
تركيه و ايران در يك جبهه بر عليه بلوك شرق و ايجاد پيمان سنتو مستحكمتر شد.
همسوئي و همكاري ايجاد شده بين اين دو، بعدها پس از تاسيس جمهوري اسلامي و وارد
شدن مساله كرد در تركيه به فاز مسلحانه تعميق شد، و بدنبال اقتدار جريانات منسوب
به اسلام سياسي در اين كشور به اتحادي استراتژيك بين دولت تركيه و بنيادگرايان
فارس حاكم بر ايران تبديل گرديد.
كج فهمي و اپيدمي خودزني نخبگان ترك آزربايجان-ايران
در دهه هاي آخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم مديريت
ماهرانه حمايتهاي سياسي و نظامي عثماني از سوي رهبران سياستمدار، پراگماتيك و مدبر
شمال آزربايجان و در راس آنها محمد امين رسولزاده، منجر به ايجاد جمهوري خلق
آزربايجان در قفقاز شد. اما در جنوب ارس، عكس اين حادثه رخ داد. اپيدمي از
خودبيگانگي و خودزني در مقياس كلي و نبود مطلق آگاهي ملي و درايت سياسي در ميان
رهبران، نخبگان و روشنفكران ترك ايران و آزربايجان جنوبي كه در جنبش مشروطه به اوج
خود رسيده بود در كوتاه مدت منجر به ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار و خارج شدن
حاكميت يك هزار ساله ايران از دست تركان و تبديل ملت ترك به ملتي اسير و وطن
آزربايجاني به سرزميني مستعمره فارسستان گرديد.
حادثه كج فهمي مواضع مترقي و مثبت دولت عثماني نسبت به
تركان ساكن در ايران و آزربايجان، پي نبردن به اهميت استراتژيك آن براي آزربايجان
جنوبي، بي كفايتي و عجز در بكار بردن اين فرصت تاريخي طلائي و نادر بدست آمده در
راستاي منافع ملي تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي از سوي رهبران، نخبگان و
روشنفكران ترك و آزربايجاني و حركت آنها به سوي دشمني با عثماني و دولت جمهوري خلق
آزربايجان (مساوات) و ترك گريزي و ترك ستيزيشان، همه در همين زمينه و به عنوان
بخشي از اپيدمي از خودبيگانگي و خودزني قابل توضيح اند. ترك ستيزي و دشمني با
عثماني و حكومت مساوات علاوه بر افراطيون فارس و ارمني آن دوره، در ميان بسياري از
شخصيتهاي امروز مقبول شمرده شده ترك و آزربايجاني نيز مشاهده مي شود.
آزادستان در دام تركي ستيزي و خودزني
شيخ محمد خياباني و حركت تحت رهبري وي آزادستان (جناح
اكثريت-پان ايرانيست و جناح مياني-ايرانگرا-روسگرا) نيز به دام اپيدمي خودزني
گرفتار آمده اند. شيخ محمد خياباني، روحاني اي لائيك با تمايلات چپ و آزاديخواهانه
و مبارزي بيباك و صريح اللهجه بر عليه استبداد داخلي و استعمار انگليس بود كه
مانند هزاران سياسي ديگر در تاريخ معاصر ايران و آزربايجان، جان خود را در راه
تحقق آرمانهايش باخت. حركت خياباني- آزادستان در مجموع حركتي آزاديخواهانه و بيش
از آن، حركتي بلشويك گرايانه-روسگرايانه و بر ضد انگليس بود. اما بر اساس منابع،
مدارك و شواهد موجود خياباني و سران حركت تحت رهبريش (جناح اكثريت-پان ايرانيست و
جناح مياني-ايرانگرا-روسگرا)، اساسا قائل به وجود ملتي به نام ترك در ايران و وطني
بنام آزربايجان نبوده و طبيعتا تعريفي از منافع ملي ملت ترك و وطن آزربايجاني نيز
نداشته اند. از آنجائيكه آنها در صدد استفاده از حق تعيين سرنوشت براي تركان ساكن
در ايران و آزربايجان و ايجاد دولتي ملي نبوده اند، لاجرم از درك ارزش تاريخي
سياستها و حمايتهاي عثماني در آن برهه زماني براي وصول به اين آمال نيز عاجز بوده
اند. در نتيجه اين زيرساخت ذهني غيرملي و ايران محورانه و بلشويك
گرايانه-روسگرايانه است كه رهبران اين حركت (جناح اكثريت-پان ايرانيست و جناح
مياني-ايرانگرا-روسگرا) به همراه خود آن، گام به گام به دامان سياستهاي ضد تركي و
ضد آزربايجاني در غلطيده و به عرصه تركي ستيزي و خودزني علني كشانيده شدند. در
ادامه اين روند، آنها به دشمني با بخش مستقل شده آزربايجان در شمال ارس و رو در
روئي با نيروهاي آزاديبخش عثماني كه در آن مقِطع زماني در همسوئي مطلق با منافع
ملي ملت ترك و وطن آزربايجاني عمل كرده و در حال جنگ با دو دولت استعماري بريتانيا
و روسيه و همچنين شبه نظاميان ارمني و آسوري در آزربايجان جنوبي و شمال غرب ايران
بودند پرداختند.
دمكراتهاي تبريز (جناح اكثريت-پان ايرانيست و جناح
مياني-ايرانگرا-روسگرا) در جريان كشتار تركان غرب آزربايجان توسط ارمنيان و
آسوريها، در خبطي تاريخي جانب دسته دوم را گرفته و بر عليه توده ترك مقاومت كننده
شهرهاي اورمو (اورميه) و خوي و سالماس (سلماس) و ... و ارتش رهائي بخش عثماني
موضعگيري كردند. آنها
آذرآبادگان روزنامه تركي زبان عثمانيان در تبريز را توقيف و تقي رفعت
بنيانگذار اين نشريه را از حزب اخراج نمودند. روزنامه آذرآبادگان شعار ترك بودن
آزربايجان را مي داد، به ايجاد سنت تركي نويسي در آزربايجان جنوبي اهتمام مي
ورزيد، بر عليه سياستهاي استعماري بريتانيا و روسيه افشاگري مي كرد، خواستار پايان
دادن به كشمكش سني و شيعه بود و از اتحاد و مقاومت تركان آزربايجان بر عليه توسعه
طلبي و قتل عامهاي ارمنيان مدافعه مي نمود. كسروي در اين
باره مي گويد: "ميرزا تقي خان رفعت كه به هنگام در آمدن عثمانيها به
آذربايجان به پيش آنها رفته و سپس با دستور آنها روزنامه آذرآبادگان را به تركي
بنياد نهاده، .... دموكراتها در يكي از نشستهاي همگاني خود او را بدخواه و نادرست
خوانده و از حزب بيرونش كردند" (احمد كسروي). اين و ديگر اقدامات اشتباه، باعث تبعيد
گرديدن چند تن از رهبران اين حركت (خياباني، نوبري، بادامچي) از طرف عثماني ها به
شهر قارس در آزربايجان تركيه و هجو خياباني در كاريكاتورهاي نشريه ملانصرالدين چاپ
باكو شد. رهبران حركت
آزادستان بدين نيز اكتفا ننموده به اتحاد با شائوميان ارمني صدر حكومت اشغالگر
بلشويك باكو و متفق داشناكها و نيز اتخاذ سياستهاي دشمنانه با دولت تازه تاسيس
جمهوري خلق آزربايجان در قفقاز جنوبي اقدام نمودند و در نهايت با كوته بيني تمام،
نام آزربايجان را با كلمه فارسي-ارمني آزاديستان (به سياق هاياستان) عوض كردند. لوك بورانيان ارمني در باره نام دولت
آزادستان به رهبري خياباني مي نويسد: "آزادستان (در فارسي) به معني سرزمين
آزاد است. -ستان پسوندي با ريشه هند و ايراني است كه به زبانهاي بسيار توركي وارد
شده است. اين كلمه در زبان ارمني در نام هاياستان (به معني ارمنستان) نيز وجود
دارد. آزاد در زبان ارمني نيز به معني آزاد فارسي است".
دمكراتهاي تبريز (جناح اكثريت-پان ايرانيست و جناح
مياني-ايرانگرا-روسگرا) كه اعلاميه هاي خود را صرفا به فارسي و يا فارسي-فرانسه
صادر و مصرانه از تركي نويسي اجتناب مي كردند در ادامه سنت انحرافي و ضدملي رهبران
فارسگرا و فارسزده انجمن غيبي تبريز، در نشستي داوطلبانه تصميم به رسمي نمودن
كاربرد زبان بيگانه و استعماري فارسي در مكاتبات و بيانيه هاي خود گرفتند. كسروي
در اين باره مي گويد: "... اينها را ديدند و بنام علاقه اي كه به ايران و
آزربايجان داشتند، دورانديشانه به چاره پرداختند و در يك نشستي كه دموكراتها
(دموكراتهاي آن روزي) در اداره تجدد برپا گردانيده بودند، تصميم گرفتند كه تا توانند
به رواج زبان فارسي در آزربايجان كوشند. كه نه تنها درسها در دبستانها و
دبيرستانها جز به فارسي نباشد، در اداره ها نيز، تا پيشرفت دارد گفتگوها با فارسي
باشد". (از كتابچه "سرنوشت ايران چه خواهد بود"، احمد كسروي). اين
اقدام اخير در هر دوره و در هر شرايطي و با هر بهانه اي، چه در اعتراض به عثماني و
چه به نيت دشمني با مساواتيان و چه ابتدائا، عملي خيانت آميز است. به همه حال،
مجموعه اين موضعگيريها صرفا در راستاي ايرانيگري كلاسيك، تركي ستيزي صرف و اپيدمي
خودزني قابل توجيه اند.
پديده نخبگان ترك و آزربايجاني نژادپرست و از خود بيگانه
شيخ محمد خياباني، خود و جنبش تحت رهبريش خصلتي دوگانه
دارند. زيرا علي رغم تمايلات ايرانگرايانه و ضد تركي خياباني و اغلب رهبران جنبش
آزادستان (جناح اكثريت-پان ايرانيست و جناح مياني-ايرانگرا-روسگرا)، در عمل حركتي
كه آنها ايجاد نمودند به درجه معيني و ناخواسته نقشي مثبت در روند ملت شوندگي خلق
ترك و وطن شوندگي آزربايجان جنوبي داشته است. اما بر خلاف خياباني-جنبش آزادستان،
در پايان قرن نوزده و آغاز قرن بيستم، دسته ديگري از شخصيتهاي آزربايجاني وجود
دارند كه حتي اگر شده به شكلي ناخواسته نيز كوچكترين نقش مثبتي در روند ملت شوندگي
تركان و وطن شدن آزربايجان نداشته اند. علاوه بر آن بسياري از اين نخبگان كه
آگاهانه بر عليه ملت ترك و وطن آزربايجاني حركت نموده اند، نقشي كليدي در ايجاد و
نهادينه شدن نژادپرستي آريائي، شونيسم، برتري طلبي، استعمار و توسعه طلبي فارسي
داشته اند. حقيقت آن است آنچه در
ايران شونيسم فارسي، راسيسم آريائي و دكترين پان ايرانيسم ناميده ميشود، ساخته و
پرداخته مشترك دو گروه نخبگان فارس و نخبگان ترك ميباشد. (شايد از همينروست كه در
ميان ملل ايراني، ملت ترك، تا اين اواخر و بدرستي به شكل ملتي شناخته مي شد كه بيش
از همه ملل ديگر و اكثرا داوطلبانه آسيميله شده، تسليم زبان و فرهنگ و اقتدار
سياسي قوم فارس گرديده، اكثريت مطلق نخبگانش هويت ملي خويش را از دست داده و فاقد
شعور ملي است). اين افراد باعث گرديده اند كه از يك سو ناسيوناليسم
فارسي از همان آغاز خصلتي ضد ترك و ضد آزربايجاني، ديگرستيز، استمعاري، توسعه
طلبانه و نژادپرستانه داشته باشد و از سوي ديگر در عرصه سياست فارسي، هم راست
فارس، هم چپ فارس و هم نيروهاي سياسي ديني-مذهبي فارس شديدا به بيماري توسعه
طلبي-استعمار فارسي و نژادپرستي آريائي آلوده گردند.
ميرزا فتحعلي آخوندزاده، جلال الدين ميرزا قاجار، سيد
حسن تقي زاده (كاوه- برلين)، حسين كاظم زاده (ايرانشهر-برلين)، محمد قزويني، محمود
افشار (آينده)، سيد احمد كسروي تبريزي (پرچم، پيمان)، ميرزا رضاخان افشار بكشلو،
صادق رضازاده شفق، جواد غني زاده سلماسي، تقي اراني (فرنگستان، دنيا)، بعدها
سرلشكر احمد نخجوان، صادق هدايت، ابوالقاسم آزاد مراغه اي، علي اكبر داور،
عبدالحسين خان تيمورتاش نرديني، عيسي صديق شاملو، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي،
جواد شيخ الاسلامي، يحيي ذكاء، بابك اميرخسروي قاجار و .... همه از اين خيل اند.
("آخوندزاده" به سبب نوگرائي، مبارزه با خرافات ديني، كوشش براي تغيير
الفبا و نوشتن نمايشنامه هائي به زبان تركي آزربايجاني داراي جايگاه ويژه اي در
فرهنگ و تاريخ زبان و ادبيات تركي است، "تقي زاده" در اواخر عمر پشيماني
خود از برخي از عقايد نژادپرستانه دوران جواني اش را بيان كرده است، نام
"عارف قزويني" نژادپرست معروف نيز آورده نشد، زيرا وي علي رغم
آزربايجاني بودن به لحاظ مليت ترك نبوده، تات مي باشد). اينگونه افراد اصلا ترك و
اكثرا آزربايجاني، به سبب نقششان در ايجاد نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي، نه تنها
دشمن ملت و وطن خود، بلكه بدخواه همه ملل و سرزمينهاي ملي در ايران و خاورميانه
بوده و هستند و به طور مشخص مسئوليتي انكار ناپذير و گناهي غير قابل بخشش در تيره
روزي و بدبختي ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران امروز دارند. در اين رابطه مي
بايست بويژه نامهاي "احمد كسروي" الهام بخش راست فارس و "تقي
اراني" الهام بخش چپ فارس در ايده هاي نژادپرستانه آريائي، برتري طلبانه و
تهاجمي بر عليه تركان و آزربايجان تاكيد شوند.
قابل ذكر است كه پديده خيل نخبگان ترك آزربايجاني هويت
زدائي شده و نژادپرست آريائي در سراسر دو قرن نوزده و بيست، پديده اي منحصر به فرد
بوده و مشابه آن به لحاظ گستردگي و استمرار در هيچ كدام از ملل معروض به ستم ملي
در خاورميانه از جمله كردها ديده نمي شود. وجود دهها و صدها شخصيت مدافع شونيسم
فارسي، راسيسم آريائي و پان ايرانيسم آشكار و نهان در ميان نخبگان و روشنفكران ترك
ايراني، خود مساله اي بسيار قابل تامل و در عين حال ننگي تاريخي براي اين گروه
است. با اين همه، اين پديده تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني يا
كلا انكار گرديده، يا ناديده گرفته شده و يا در بهترين حالت به صورت نمونه هاي
منفرد و شخصي پذيرفته شده و به صورت جرياني ريشه دار و الگوئي منحرف در ميان
نخبگان از خود بيگانه ترك و آزربايجاني و به عنوان عارضه جانبي سياست موفقيت آميز
مستعمره سازي آزربايجان و روند به بار نشسته آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران،
بررسي، آسيب شناسي، نقد و چاره يابي نشده است. حال آنكه مانع اصلي در روند ملت
شوندگي و احقاق حقوق ملي خلق ترك و آزربايجان در ايران، نه شونيسم فارسي، بلكه
همين نخبگان ترك و آزربايجاني هويت زدائي شده چپ و راست و مذهبي-ديني ايران محور و
فارسگرا است. همچنين تاكنون از سوي روشنفكران ترك و آزربايجاني هيچگونه عذرخواهي
از ديگر ملل مسلمان غيرفارس ساكن در ايران بابت نقش تركان آزربايجاني هويت زدائي
شده در اشاعه نژادپرستي آريائي و شونيسم فارسي و استقرار و استمرار ستم ملي در اين
كشور انجام نگرفته است.
گرچهيه هو!!!
Sozumuz,
a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south
azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
No comments:
Post a Comment