Sunday, May 27, 2012

اسلام تركي، اسلام مرزي، پاسخي به نقد حيدر شادي


مئهران باهارلي


پاسخ جناب مهران بهاری به انتقادات مطرح شده از سوی آقای حیدر شادی

http://azdemokrasi.blogfa.com/post-52.aspx

در پی انتشار یادداشت جناب حیدر شادی در انتقاد به برخی نکات طرح شده در مصاحبه کانون با پژوهشگر توانا جناب مهران بهاری ، ایشان توضیحات مفصلی در پاسخ با این نقد ارسال نموده اند ، کانون دمکراسی آزربایجان با تشکر از این دو پژوهشگر محترم و با اعلام آمادگی جهت انتشار ادامه این بحث قلمی و سایر دیدگاهها ، در راستای تنویر افکار عمومی پاسخ جناب بهاری را تقدیم می کند:

*********
*********

كانون دمكراسي آزربايجان، اخيرا يادداشتي كوتاه از آقاي حيدر شادي در باره برخي از ديدگاههاي من در موضوع دين كه در مصاحبه با اين كانون مطرح نموده بودم را درج كرده است.

من از حيدر شادي به سبب به چالش كشيدن ديدگاههايم و فراهم نمودن امكان براي آشنائي با برخي از ديدگاههاي ايشان سپاسگذارم. اين امر علاوه بر كمك به ايجاد و نهادينه كردن فرهنگ گفتگو و نقد سازنده، به امر روشنگري در باره موضوع دين و جايگاه آن در نزد خلق ترك نيز ياري مي رساند. همچنين باعث روشن شدن ضعفهاي احتمالي موجود در ديدگاههاي عرضه شده و در نحوه عرضه آنها مي گردد. بي شك موضوع دين در جامعه ترك و آزربايجان، موضوعي گسترده و پيچيده و در عين حال غفلت شده است و بنابر اين جا دارد كه به صورتي جدي و عميق تجزيه و تحليل شود. به سبب درك همين ضرورت بود كه اينجانب سالها قبل به ايجاد وبلاگي در موضوع اسلام تركي اقدام نمودم. اما متاسفانه و به دلائل بسيار تاكنون به تكميل كردن آن موفق نشده ام. با اينهمه، در اينجا فرصت فراهم شده توسط كانون دمكراسي آزربايجان براي انجام مصاحبه و نقد آقاي حيدر شادي بر آن را مغتنم شمرده و به ارائه توضيحاتي به سياق ايشان مختصر و مفيد كفايت مي كنم.

مئهران باهارلي

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
در صحبتهای آقای بهاری در خصوص دین و مسئله آزربايجان نکات مهمی وجود دارد. اشاره بجا به نقش دین در آسیملاسیون ترکهای ایران، شناسایی اسلام ترکی به مثابه یک اسلام میانه رو، تمییز بین سکولاریسم معتدل (جدایی دین از دولت) و سکولاریسم افراطی (جدایی دین از سیاست)، تاکید بر خودمختاری آزربايجان در حوزه دین برای داشتن امکان پرورش قرائت بومی خود از اسلام و تشیع، از جمله این نکات است." (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١-من به دلائلي عملي و جهت آسانسازي مطلب ترجيح مي دهم كه "لائيسيسم" را به عنوان وصف دولت و "سكولاريسم" را به عنوان وصف اجتماع و جامعه بكار برم. به عبارت ديگر من آگاهانه بين دو مفهوم "جامعه سكولار" و پروژه "دولت لائيك" فرق مي گذارم و از "پايان دادن به حاكميت دين در عرصه هاي دولتي، حقوقي و اداري" با تعبير "لائيسيسم" و از "به حاشيه رانده شدن دين از انديشه غالب و تعيين كننده رفتار فرد و حيات جامعه" به عنوان "سكولاريسم" ياد مي كنم. اين تفكيك بويژه بدين سبب ضروري و مفيد است كه در خاورميانه ايجاد "جامعه سكولار" لزوما پيش شرط ايجاد "دولت لائيك" و يا حاكميت دمكراتيك نيست. بنابراين من جدائي نهاد دين از موسسه دولت را نه "سكولاريسم"، بلكه "لائيسيسم" مي نامم.

٢-من در مصاحبه خود عامدا از "خودمختاري" در مساله دين سخن نگفته ام، بلكه از "مديريت مستقل حوزه هاي علميه شيعه" و يا "استقلال" كامل آزربايجان از فارسستان در حوزه دين سخن رانده ام. به گمان راسخ اينجانب، هرگونه وابستگي ديني خلق ترك به فارسستان حتي در شكل "خودمختاري" نادرست و بر عليه منافع ملي آزربايجان است. اعتقاد دارم كه در شرايط مشخص فعلي، مي بايست تركهاي سني آزربايجان جنوبي، ديگر نقاط ايران، جمهوري آزربايجان، عراق و سوريه تحت پوشش ديانت تركيه؛ تركهاي جعفري واحدهاي مذكور تحت پوشش مركز روحاني قفقاز (جهموري آزربايجان) و تركهاي علوي اين مناطق تحت پوشش نهادهاي علويان تركيه قرار گيرند. البته پس از تشكيل دولت آزربايجان جنوبي (در تركيب ايران و يا خارج آن)، معقول است كه تركهاي جعفري واحدهاي فوق تحت پوشش مركز آزربايجان جنوبي قرار گيرند.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
اما برخی از مطالب مطرح شده توسط آقای بهاری دارای ضعف است" (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١-من نيز بر اين امر واقف بودم كه برخي از مطالب مطرح شده توسط من در موضوع دين در مصاحبه مذكور، داراي ضعفهائي است. اما با توجه به بقيه نقد آقاي حيدر شادي و نمونه هاي وي از ضعفهاي مشاهده كرده اش، به اين نتيجه رسيدم كه آنچه كه ايشان به عنوان ضعف در ديدگاههاي من مطرح مي نمايد، در واقع نه ضعفهاي موجود در آنها، بلكه برداشتهاي غيردقيق و احيانا ناصواب وي از گفته ها و ديدگهاي من و استنتاجهاي وي از اينگونه برداشتها است. البته من بروز چنين وضعيتي را بخشا طبيعي قلمداد مي كنم. چرا كه به سبب فرمت محدود كننده يك مصاحبه، مجبور بوده ام صرفا به ذكر نكاتي كه ضرور دانسته ام آنهم با حداكثر ايجاز و اختصار و نه عرضه جامع و مانع مباحث به همراه منابع و ادله اكتفا كنم.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
اساس دیدگاه وی مبتنی بر تمییز بین اسلام مرزی و غیر مرزی (درون سرزمینی؟) ..... است". (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١- بر خلاف برداشت آقاي حيدر شادي، من ديدگاه خود در باره دين تركان و آزربايجانيان را تنها بر اساس متغير" ژئوپوليتيك دين" و يا تمييز بين "اسلام مرزي" (خط تماس، خط جبهه اي، حاشيه اي، Rimland, Frontier)  و "اسلام غير مرزي" (درون سرزميني، Heartland)  بنا نكرده ام. موقعيت دين در جامعه تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي تابع متغيرهاي متعددي است و اسلام مرزي و اسلام درون سرزميني تنها يكي از اين متغيرهاست. اسلام تركي علاوه بر تاثيرپذيري از متغير اسلام مرزي بودن، از متغيرهاي مهم ديگري نيز متاثر مي باشد. مجموعه اين متغيرهاست كه باعث بروز بسياري از ويژگيهاي اسلام تركي مانند تساهل و تسامح نهادينه شده در آن مي گردد. علاوه بر ژئوپوليتيك دو متغير مهم ديگر قابل ذكر، "ائتنيسيته" (سبك زندگي كوچرو تركان قديم، باورهاي باستاني و پيش از اسلام تركان مانند آنيميسم، شامانيسم، گؤك تنگريسم، ويژگيهاي فرهنگي مانند حقوق زنان، مقبوليت موسيقي، رقص و ...) و "توسعه يافتگي اقتصادي و اجتماعي موطن تركان" (شرايط طبيعي و رشد اقتصادي آزربايجان، مركز دولتهاي بيشمار بودن، ...) است. بنابراين ويژگيهاي اسلام تركي رايج در آزربايجان بر اساس اندركنش و برآيند چند متغير مانند اسلام مرزي، ائتنيسيته، توسعه يافتگي موطن، .... تبيين مي گردد و نه صرفا بر مبناي ژئوپوليتيك دين (اسلام مرزي).

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
اساس دیدگاه وی مبتنی بر .... اعتقاد به سمبلیک بودن اسلام برای ملتهای مرزی جهان اسلام مثل از جمله ترکها و عدم امکان رشد بنیادگپرایی دینی در آنها است. اگر چه ممکن است تمییر بین اسلام مرزی با اسلام غیر مرزی به طور عمومی درست باشد و همینطور تفاوتهایی بین این دو باشد، ولی نمی توان گفت با توجه به اینکه اسلام برای ملتهای دارای اسلام مرزی اهمیت سمبلیک دارد نه دینی و آن را برای تعریف هویت ملی خود در مقابل همسایه های غیر مسلمان لازم داشته اند بنابراین بنیادگرایی مطرح نیست" (پايان نقل قول)

توضيح من:

١-من به هيچ وجه ادعا نكرده ام كه در ميان ملتهاي مرزي جهان اسلام، امكان رشد بنيادگرائي ديني وجود ندارد و يا مساله بنيادگرائي براي آنها مطرح نيست. اين برداشت آقاي حيدر شادي از گفته هاي من كاملا ناصواب است. آنچه من گفته ام اين است كه " بنيادگرائي ديني بيگانه با ذات اين نوع اسلام (اسلام تركي به عنوان يك اسلام مرزي) است". بيگانه بودن بنيادگرائي ديني با ذات اسلام تركي، به معني عدم امكان بروز بنيادگرائي ديني در يك جامعه ترك نيست. از قضا به عكس، به معني امكان بروز آن است. آنچه من مي گويم اين است كه بنيادگرائي اسلامي در ميان تركان و ديگر جوامع مرزي مسلمان، عرضي است و نشات گرفته از اسلام درون سرزميني. به عبارت ديگر ظهور بنيادگرائي در جوامع ترك معاصر، بيش از آنكه به "اسلام تركي" و "اسلام به عنوان هويت" مربوط باشد، ناشي از تاثير پذيري از "اسلام غيرتركي" و كاربرد "اسلام به عنوان دين" است كه در اين جوامع تاريخ و گذشته اي ندارد. اما به عنوان مثال، ظهور بنيادگرائي اسلامي در جوامع ايراني زبان (فارسها، پشتونها، ....) كه نمونه هائي از جوامع با اسلام درون سرزميني اند، لزوما امري عرضي و نشات گرفته از خارج نيست.

عكس قضيه نيز صادق است. در حاليكه انديشه عرفيگرايي، جامعه سكولار و دولت لائيك در حيات اجتماعي و انديشه سياسي خلق فارس به عنوان يك جامعه داراي اسلام غيرمرزي انديشه اي وارداتي و غربي به شمار ميرود، در تاريخ سياسي فكري تركهاي آزربايجاني، اين مفاهيم برخاسته از جدال نخبگان سياسي و ديني و بازنگري به مفاهيم دولت، دين و ملت و روابط بين آنها و محصول درك ويژه جوامع تركي از اسلام مطابق با فرهنگ ملي ترك و اسلام مردمي ترك است.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:.

"
حتی ممکن است یکی ادعا کند که در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلا به بنیادگرایی بیشتر است چون آنها استفاده هویتی از آن می کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه های غیر مسلمان خود به سر می برند ..... الان بنیادگرایی اسلامی در نزد ملتهای دارای اسلام مرزی زیادی از پاکستان گرفته تا اندونزی و سومالی و ازبکستان وجود دارد." (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١-اين ادعاي آقاي حيدر شادي كه "در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلاء به بنیادگرایی بیشتر است، چون آنها استفاده هویتی از آن می کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه های غیر مسلمان خود به سر می برند" را داده هاي تاريخي تائيد نمي كند. به عنوان مثال تركان در يك هزار سال گذشته، در آسياي ميانه و آوراسيا، در شبه قاره هندوستان، در جنوب شرق اروپا، ... به عنوان شمشير اسلام هميشه در حال رقابت و كشمكش با همسايه هاي غيرمسلمان خود بوده اند اما اسلام بنيادگرا در بين آنها ديده نشده است. از همين زمره آبدالان روم- كه از پيشگامانشان "ساري سالتوق" (خراسان)، "بابا ايلياس" (خراسان)، "آبدال موسا" (خوي)، "گئييكلي بابا" (خوي)، "شئيخ بوزاغي" (مرند)، "حاجي بكتاش" (خراسان)، اخي ائوره‌ن (خوي) و .... را مي توان نام برد- را داريم كه مهر خود را بر تشكل هويت و فرهنگ تركي آسياي صغير و جنوب شرقي اروپا زده اند. آنها غازيان توركمان- توركي بودند كه در قرون ١١-١٣ از آزربايجان و خراسان با نام "خراسان اره‌نله‌ري" و "خويلولار" و .... به آناتولي روي آورده اند. عمده اين غازيان كه در فتح ممالك بيزانس بدست تركان و گسترش اسلام در آناتولي و بالكان پيشگام بوده و اشتراك داشته اند، منسوب به جريانات متساهل صوفي، آبدال، اخي، درويشان و ... بوده اند.

٢-اين ادعاي حيدر شادي كه "استفاده هويتي از اسلام، احتمال ابتلاء به بنيادگرايي را بيشتر مي كند" داراي تناقض ذاتي است. در يك جامعه با اسلام مرزي تا زمانيكه اسلام صرفا به عنوان هويت مطرح است، امكان بروز بنيادگرائي اسلامي وجود ندارد. بنيادگرائي يعني كاربرد دين به عنوان دين و نه هويت. هنگامي كه در يك جامعه ما شاهد بروز بنيادگرائي اسلامي مي شويم اين به معني كاربرد "اسلام به عنوان يك دين" در آن جامعه است. بنابراين استفاده هويتي از اسلام احتمال ابتلا به بنيادگرائي را بيشتر نمي كند، بلكه استفاده از اسلام به عنوان دين است كه احتمال ابتلا به بنيادگرائي را بيشتر مي كند.

٣- از آنجائيكه كاربرد "اسلام به عنوان دين" با سنن ملي جوامع داراي اسلام مرزي كه بر مبناي "اسلام به عنوان هويت" قرار دارد ناخوان است، لاجرم اين تلقي جديد از اسلام (اسلام به عنوان دين) ناشي از تاثيرپذيري از خارج، از جوامع مسلمان غيرمرزي و يا در مواردي نفوذ مستقيم مجاهدين اين گونه جوامع داراي اسلام درون سرزميني در جامعه مرزي مذكور است. در عصر حاضر نيز، نزديك به همه حركات بنيادگرايانه اسلامي كه در جوامع مسلمان مرزي (بوسنا، كوسووا، چچن، جمهوري آزربايجان، تركيه، كشمير، ازبكستان، سومالي و حتي آزربايجان جنوبي) ديده مي شوند، يا مستقيما از اسلام واردتي جوامع داراي اسلام درون سرزميني (افغانستان، فارسستان، عربستان، يمن، ...) متاثر شده اند و يا با اشتراك عواملي از آنها ايجاد گرديده اند.

٤-نمونه پاكستان را كه خود كشور كثيرالمله اي است نمي توان نمونه اسلام مرزي دانست. اولا در آن سوي مرزهاي اين كشور با هندوستان، هم در شمال و هم در جنوب جوامع اسلامي ساكن اند و بدين سبب اين كشور بيش از آنكه داراي خصلت اسلام مرزي باشد داراي خصلت اسلام درون سرزميني است. ثانيا جريانات بنيادگراي پاكستاني عمدتا مربوط به پاتانها و بلوچها هستند كه جامعه اي كاملا داراي اسلام درون سرزميني و تقسيم شده بين پاكستان و افغانستان اند. ثالثا خصلتهاي اسلام پاكستاني و بويژه بنيادگرائي اسلامي اين كشور بيش از اسلام مرزي، تابع متغيرهاي ديگري از جمله ائتنيسيته (تعلق آنها به جوامع هندي-ايراني) و عدم توسعه اقتصادي و ... مي باشد. رابعا حتي با قبول فرض پاكستان به عنوان يك جامعه داراي اسلام مرزي، نفوذ جريانات اسلام درون سرزميني عربي در جريانات بنيادگراي پاكستاني، اين بنيادگرائي را امري عرضي و وارداتي مي سازد.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"به عبارت دیگر ملی بودن اسلام برای ترکها الزاما به معنی غیر مهم بودن آن برای آن قوم نیست." (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١- من در مصاحبه خود از "اسلام مللي كه در حاشيه جهان اسلام و در تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند" سخن گفته ام. اما متاسفانه به هنگام نشر اين مصاحبه از طرف ناشر، كلمه "مللي" به شكل "ملي" درج و در نتيجه جمله من به صورت نادرست "اسلام ملي كه در حاشيه جهان اسلام و در تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند" در آمده است. كاربرد تعبير "ملي بودن اسلام براي تركها" از سوي آقاي حيدر شادي در من اين شبهه را بوجود مي آورد كه اين تعبير در ارتباط با اشتباه مزبور كه از طرف ناشر مصاحبه رخ داده است باشد. به همه حال، من "ملي بودن اسلام براي تركها" را ادعا نكرده ام. آنچه من گفته ام اين است كه "اسلام به عنوان هويت، بخشي از هويت ملي تركان در مواجهه با ملل غيرمسلمان است". مانند اسلام تركهاي آزربايجاني در مواجهه با ارمنيان و گرجيان، تركهاي آناتولي و بالكان در مواجهه با يونانيان و ...، تاتارها در مواجهه با روسها، اويغورها در مواجهه با چيني ها و ...

٢-بر خلاف برداشت آقاي حيدر شادي، من ادعا نكرده ام كه اسلام براي تركها امري غيرمهم است. آنچه من مي گويم فرق بين "اسلام به عنوان يك دين" و "اسلام به عنوان يك هويت" است. در جوامعي كه اسلام به عنوان يك دين تلقي مي شود به همان عنوان داراي اهميت است و در جوامعي كه اسلام به عنوان يك هويت مطرح است نيز به همان عنوان داراي اهميت مي باشد. سكولار بودن يك جامعه از جمله تركان آزربايجان و ايران به معني بي اهميت بودن اسلام به عنوان هويت در ميان آنها نيست.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
آقای بهاری برای تعریف هویت دینی متمایز برای ترکهای ایران و آزربايجان بیان می کند که ملت آزربايجان یکی از سکولارترین ملتهای خاورمیانه است. ولی آقای بهاری بر ای این ادعا دلیلی ارائه نمی دهد." (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١- به دلائل بسيار من كاربرد تعبير "ملت آزربايجان" در مورد تركان ساكن در آزربايجان جنوبي را نادرست مي دانم. بنابراين موضوع مباحثه من نه سكولار بودن "ملت آزربايجان"، بلكه سكولار بودن كل جامعه تركان ساكن در ايران (ملت ترك) است.

٢-اينكه من در مصاحبه ام دليلي براي اين ادعا كه ملت ترك يكي از سكولارترين ملتهاي خاورميانه است نياورده ام صحيح نيست. براي پي بردن به درجه سكولار بودن يك جامعه مسلمان مي توان به عرصه ها و حيطه هاي گوناگون نگريست. از جمله حقوق و موقعيت زنان، فولكلور و سنن ملي، نخبگان و جريانات روشنفكري و سياسي، شخصيتهاي تاريخي، سنن دولتمداري و ... من تا آنجائيكه وسع مصاحبه اجازه مي داد تيتروار به برخي از اين حيطه ها اشاره كرده ام. از جمله با جملات زير: "در تاريخ هزار ساله ايران تقريبا صد درصد حكمرانان زن داراي مليت ترك بوده اند، حق راي به زنان نخستين بار توسط حكومت ملي آزربايجان اعطاء شده است، بنا به آمار دولتي تا برقراري جمهوري اسلامي رسم صيغه و بويژه چند زني و قتلهاي ناموسي در ميان تركان ايران و آزربايجان پديده اي بسيار نادر بوده است، بيش از ٨٠ در صد سنگسار شوندگان زن در ايران ترك اند، بسياري از زنان پيشگام در عرصه هاي هنري، اجتماعي و سياسي در ايران معاصر نيز اصلا ترك اند (قره العين، تاج السلطنه، گوگوش، عبادي، تهمينه ميلاني، اشرف دهقاني و ....). .... نخبگان و روشنفكران با هويت ملي آن، عموما گرايشات لائيك و غير ديني سياسي دارند. .... عمده شخصيتها و جريانات منسوب به حركت ملي ترك خواستار جدائي مطلق دين از دولت و آزادي دين و مذهب و به عبارت ديگر مدافع لائيسيسم اند. .... انديشه و نهاد دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري توركي و تاريخ آزربايجان است، در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري توركي در تاريخ هيچكدام از آنها تحت سيطره مقامات روحاني و صنف خادمان دين نبوده اند. ..... اسلام نخبگان ترك و اسلام مردمي تركي كه بهترين نمونه آنها را به ترتيب در اسلام شمس تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات ترك شاهسئوه‌ن، قاشقاي، افشار و .... مي توان ديد، همواره بر محور تساهل، تسامح، دوستي و محبت و سنن ملي تركي قرار داشته است". آنچه در اين جملات بر زبان آورده شده اند همه دلائلي مبرهن بر سكولار بودن جامعه ترك ساكن در ايران و آزربايجان است.

٣-البته تابلوي فوق را مي توان تكميلتر كرد: انعكاس حيات سكولار تركان در فرهنگ و سنن ملي آنها، بويژه در سه عرصه حقوق زنان، گستردگي و نهادينگي موسيقي و رقص و بويژه موسيقي آشيق-باخشي در فرهنگ تركي كه هر سه در تضاد با اصول شريعت قرار دارند، همه محصول حيات سكولار اين خلق است. علاوه بر آن، امروزه هيچ جريان فرهنگي و سياسي منسوب به تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي كه بتوان آنرا در طيف بنيادگرائي اسلامي جاي داد (بر عكس گروههاي ايراني زبان فارس، كرد ويا بلوچ منطقه و يا مشابه جريانات ديني فارسي ولايت فقيهي خميني، گفتگوي تمدني خاتمي، ملي مذهبي يزدي و يا مجاهدين خلقي رجوي) ديده نميشود. هر سه جريان فرهنگي سياسي اساسي در ميان توده تركهاي ساكن در آزربايجان و ايران و نخبگان آنها يعني حركت چپ ترك، دينداران ترك، و ناسيوناليسم تركي حركاتي مدرنيست و لائيك ميباشند. در جهان شيعي به روحانيون و يا آيت الله هاي لائيك، ليبرال، سوسيال دمكرات ويا سوسياليست به عنوان يك سنت و جريان تاريخي (خويي، خياباني، زنجاني، شريعتمداري، ...) صرفا در ميان خلق ترك ميتوان برخورد كرد. اساسا پرتستانيسم اسلامي (طاهره قره العين، سيد جمال الدين اسدبادي، مهدي بازرگان، محمد حنيف نژاد، ...)، روشنگري ليبرال (فتحعلي آخوندزاده، مستشار الدوله، اعتماد السطنه، مشيرالدوله، دهخدا، احمد كسروي، ...) و فقاهت ضد ولايت فقيهي (آيت الله ابولقاسم خوئي، آيه الله سيد كاظم شريعتمداري، اراكي، مجتهد شبستري، ...) با نام تركان ايران و آزربايجان گره خورده است. آقايان خوئي، شريعتمداري و اراکي هميشه مخالف دخالت روحانيون در امور حکومتی و سياسي و صراحتا منکر ولايت فقيه بوده اند. در تاريخ معاصر نيز، اسلام بنيادگراي روشنفكران منفرد ترك از مشابهين فارس خود ليبرالتر و دنيوي تر بوده است (سيد جمال الدين، بازرگان، حنيف نژاد، جعفري، مجتهد شبستري، علامه طباطبائي، ..). بين مخالفت روحانيون ترك و روحانيون فارس با مداخله دول خارجي در ايران نيز فرق ماهوي وجود داشته است. در حاليكه روحانيت امامي ترك (جمال الدين اسدآبادي، شيخ محمد خياباني، زنجاني،....) عموما به علت مواضع ضد استعماريشان، مخالف دخالت بريتانيا و آمريكا در مسائل ايران بوده اند، روحانيت فارس به علت كافر و مدرن بودن دول مذكور با آنها (لفظا و ظاهرا) مخالفت مينمايد.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
به نظر نمی رسد که در سکولار و مذهبی بودن تفاوت خاصی بین آزربايجان و مثلا اصفهان باشد". (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١-من در مصاحبه ام بر سكولار بودن ملت ترك تاكيد كرده ام، نه يك جغرافياي خاص مانند آزربايجان. وانگاه اگر قرار باشد مبنا مقايسه جغرافيائي باشد، منطقه ملي آزربايجان را مي بايست با منطقه ملي فارسستان مقايسه كرد و نه با يك شهر خاص واقع در آن.

٢-در ايران مناطق ملي خود داراي هارتلند (Heartland) و ريم لند (Rimland) مي باشند. هنگامي كه از مقايسه مناطق ملي با يكديگر در رابطه با نقش دين در آنها و يا اسلام تركي با اسلام فارسي سخن گفته مي شود، مقصد مقايسه هارت لندهاي آنها است. اما در مورد فارسستان، متروپولهاي حاشيه اي مانند تهران، اصفهان، مشهد و شيراز مبناي مناسبي براي قضاوت در مورد رفتارهاي ديني جامعه فارس و اسلام فارسي نيستند. به چند دليل: اينها در ريم لند فارسستان قرار دارند كه در تماس طولاني هزار ساله با جوامع غير فارس و در راس آنها تركها بوده اند. اين شهرها همه به مدتهاي طولاني پايتختهاي امپراتوريهاي ترك (تهران، اصفهان) و يا دولتهاي محلي تركي (شيراز، مشهد، كرمان) بوده اند. بخش بزرگي از اهالي فارس زبان امروزي اين شهرها تركان فارس شده در قرون اخير اند. در اين شهرها امروز نيز جمعيتهاي قابل ملاحظه ترك ساكن است. به دلائل فوق و دلائل بسيار ديگر، خصلتهاي ديني و مذهبي متروپولهاي حاشيه اي در فارسستان بيش از آنكه منعكس كننده اسلام فارسي (تاجيكي-تاتي) باشد، به شدت صبغه اي تركي دارد.

٣-در جامعه فارس ايران، به لحاظ غلبه دو قرائت جعفري و امامي، هر دو از شيعه متشرعه دوازده امامي، وضعيت دوگانه اي حاكم است. برداشت گروههاي فارس زباني كه تبار تركي دارند و در طي قرون اخير متكلم به زبان فارسي گشته اند، همچنين گروههاي فارس زباني كه در تماس نزديك با تركها بوده اند -مانند اكثر فارسهاي ساكن در شهرهاي بزرگ تهران، اصفهان، مشهد، كرج، شيراز، و نيز سراسر حاشيه شمال و غرب فارسستان، به شيعه تركي جعفري (اسلام به عنوان هويت) نزديكتر است. اين گروه به تقريب حدود يك چهارم تا يك سوم از خلق فارس زبان امروزي در ايران را تشكيل مي دهد. قرائت گروههاي فارسي زبان در مناطق شرقي و جنوبي فارسستان كه تبار نسبتا خالص ايراني، عربي و يا آميخته اي از اين دو دارند و به لحاظ جغرافيائي از مناطق ترك نشين ايزوله بوده اند، به تلقي امامي (اسلام به عنوان دين) نزديكتر است. به عبارت ديگر نزديكي رفتارهاي مذهبي اهالي متروپولي مانند اصفهان به تركان ساكن در آزربايجان، ناقض اين واقعيت كه ملت ترك سكولارترين ملت مسلمان در خاورميانه مي باشد نيست، بلكه به معني تاثيرپذيري اهالي اين متروپل از سنن سكولار جامعه ترك است.

*********
آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
آقای بهاری همچنین با تمییز شیعه امامی (تفسیر فارس) و شیعه جعفری (تفسیر ترکی- آزربايجانی) دومی را متساهلانه تر معرفی کرده و می گوید که مذهب شیعه جعفری (ترکی) بر خلاف اولی به عصمت ائمه اعتقاد ندارد. برای این این ادعا هم دلیل و منبع ذکر نشده است". (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١- من قبول مي كنم كه در اين مصاحبه دليل و منبعي در باره ديدگاه مذهب جعفري تركي به مساله عصمت امامان ذكر نكرده ام. اما من در باره بسياري از ديدگاههاي مطرح شده ديگر در اين مصاحبه نيز منبعي ذكر نكرده ام. زيرا فرمت اين سري از مصاحبه ها بيشتر اعلام نظرات و ديدگاههاي مصاحبه شوندگان است و اجازه ذكر منابع و دلائل در پاسخي فشرده به يك سوال را نمي دهد.

٢-از آنجائيكه قرائت تركي شيعه متشرعه دوازده امامي و يا مذهب جعفري، بر خلاف قرائت فارسي از آن و يا مذهب امامي، از سوي فقها و روحانيون عاليرتبه مدون نشده است (اساسا اين مذهب به موقعيت خاص روحانيون نيز اعتقادي ندارد و از سوي آنها و يا فقها نيز ايجاد نشده است) بنابراين بهترين منبع براي دست يافتن به اصول آن، مراجعه به آراء و عقايد واضع آن يعني نادرشاه افشار مي باشد. با مراجعه به متون تاريخي كه شمار آنها اندك نيز نيست، به سهولت مي توان دريافت كه در نظر وي، به عنوان واضع مذهب جعفري، عصمت ائمه محلي از اعراب نداشته است. به عنوان مثال وي مي گويد: "بايد اين ملت را كه مخالف مذاهب اسلاف كرام عظام نواب همايون ماست، تارك و به مذهب اهل سنت و جماعت سالك شوند. ليكن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذريه رسول اكرم و ممدوح امم و طريقه اهل ايران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت باشند". در اينجا وي مذهب جعفري را صرفا در فروعات با مذاهب اسلاف متفاوت و در رديف مذهب اهل سنت و جماعت تعريف مي كند. در مذهب اهل سنت و جماعت ائمه داراي عصمت نيستند. باز او در اكتبر ١٧٤٣ در شهر نجف عراق مجمعي از روحانيون بلند پايه كشورهاي مختلف فراهم آورده و آنها را ملزم به امضاي وثيقه اي معروف به "وثيقه نجف" جهت اتحاد مذاهب اسلامي كرده است. در اين وثيقه كه به امضاء خادمان ديني از عراق، ايران، افغانستان و تركستان و ساير بلاد توران رسيد و در گنجينه حرم حضرت علي در نجف به وديعه گذارده شد، تأييد ميشد كه: "اهل ايران چون از عقايد سابقه ]شيعه امامي[ نكول و مذهب جعفري را كه از مذاهب حقه است قبول نموده، قضات و علما و افنديان كرام روم اذعان كرده آن را خامس مذاهب بشمارند." و نيز "عقايد اسلاميه داعيان به نهج مسطور است: خلفاي راشدين – رضوان الله عليهم اجمعين- را به ترتيب خليفه علي التحقيق حضرت سيد المرسلين مي دانيم و شك و شبهه اي نداريم و از رفض و تبرا، تبرا مي جوئيم. به نحوي كه قدوه العلماء الاعلام شيخ الاسلام و افنديان عظام دولت عليه عثمانيه تصديق مذهب جعفري كرده اند، مقلد طريقه آن حضرت و بر اين عقيده راسخ و ثابت مي باشيم." در گزارش هلنيها آمده است كه نادرشاه در مخالفت با عزاداري براي امام حسين ميگويد: "اگر اين مردم به واسطه اعتقاد به اين دو تن كه به زحمت در دوران خودشان كاري انجام داده اند، آماده اند سرهاي خود را خونين و بدنهايشان را آزرده سازند، و كارهايي از اين دست كنند، من ميترسم كه اگر بميرم براي خاطر اين همه كاري كه برايشان كرده ام خودكشي كنند." اين گفته ها همه انكار عصمت امامان شيعه است.

*********

آقاي حيدر شادي مي گويد:

"
البته همانطور که در اول نوشته اشاره شد؛ در ادبیات دین پژوهی اصطلاح "اسلام ترکی" وجود دارد که یکی از ویژگی های آن هم میانه روی و مداراست، ولی این بیشتر به سنت ریشه دار تصوف در میان ترکها، که عامل اصلی ترویج اسلام در بین آنها نیز بوده، برگردانده می شود. ولی من در دوام این سنت در بین ترکهای ایران تردید دارم. به نظر می رسد که اسلام شیعی در آزربايجان متاثر از تجربه تاریخی طولانی مدت مشترک با قوم فارس مخصوصا بعد از دوره صفویه بیشتر صبغه ایرانی-عقلی-شیعی دارد تا ترکی-تصوفی-سنی." (پايان نقل قول)

توضيحات من:

١-برداشتي كه آقاي حيدر شادي از مقوله اسلام تركي در گفته هاي من كرده مقرون به حقيقت نيست و نتيجه گيريهائي كه از اين برداشت خود نموده نيز با ديدگاههاي من ارتباطي ندارد. همانگونه كه در مصاحبه ام صريحا ذكر كرده ام "اسلام تركي، جوهر درك جوامع گوناگون مسلمان ترك ساكن در ايران و آزربايجان، چه معتقد به انواع اسلام اورتودوكس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوكس، چه سني، چه شيعي، چه علوي، ... از دين و عامل تعيين كننده در شكل گيري رفتارهاي ديني آنها است". همانگونه كه ديده مي شود من در اينجا صراحتا مي گويم كه در باره هر نوع اسلام، چه شيعي، چه سني، چه متصوفه، چه متشرعه، چه اورتودوكس، چه هترودوكس مي توان از قرائت تركي آن سخن راند. به عبارت ديگر اسلام تركي منحصر به اسلام سني و ريشه گرفته از سنت تصوف نيست. علاوه بر آن، اين قرائت تركي همواره از قرائت ايراني آن متساهلتر است. يعني همواره وئرشين تركي اسلام سني (تركهاي آناتولي و بالكان) از وئرشين غير تركي اسلام سني (مثلا اعراب سني عراق و سوريه) متساهلتر، وئرشين تركي اسلام شيعي (تركهاي جعفري) از وئرشين غير تركي اسلام شيعي (مثلا فارسهاي امامي) متساهلتر، وئرشين تركي اسلام هترودوكس (غلات علوي ترك) از وئرشين غير تركي اسلام هترودوكس (غلات اهل حق كرد) متساهلتر، وئرشين تركي اسلام شيخيه (شيخيه آزربايجان) از وئرشين غير تركي اسلام شيخيه (شيخيه فارسستان-كرمان، شيخيه كويت) متساهلتر است و قس عليهذا.

٢-مخلص كلام آنكه اسلام در دنياي تركي چهره اي متفاوت از اسلام در جوامع اسلامي ديگرمانند جوامع ايراني زبان- دارد. عمده ترين فرق بين اين دو آن است كه عنصر تساهل و تسامح ديني در نتيجه سنن و ويژگيهاي ائتنيك (متغير "ائتنيسيته")، تعامل جوامع ترك با اقوام و ملل ديگر به ويژه كشورهاي مسيحي و اروپايي (متغير "ژئوپوليتيك دين" و يا "اسلام مرزي")، توسعه يافتگي اجتماعي و اقتصادي موطن هاي تركان (متغير "توسعه يافتگي")، ... به شكل نهادينه در آمده و تبديل به ركن درك اسلامي در جهان تركي شده است. اين تفاوت در تمام لايه ها وجود دارد. يعني همانگونه كه بين اسلام سني جوامع ترك با اسلام سني جوامع عرب و يا ايراني فرق ماهوي وجود دارد، بين اسلام شيعي جوامع ترك (مانند جمهوري آزربايجان) با اسلام شيعي جوامع فارس (فارسستان) و بين اسلام غلات شيعي جوامع ترك (قزلباشي-بكتاشي) با اسلام غلات شيعي جوامع ايراني (اهل حق كرد) نيز فرقي ماهوي موجود است.

پايان

*********
*********

نکاتی در مورد دیدگاههای جناب بهاری در موضوع دین

انتشار مصاحبه مفصل کانون دمکراسی آزربايجان با آقای مهران بهاری مدير و مولف سري وبلاگهاي سؤزوموز مورد استقبال گسترده نیروهای سیاسی و فعالین ترک ، به ویژه محافل دانشجویی آزربايجان قرار گرفت که موجب دلگرمی فراوان ما در تداوم گفتگو با چهره های سیاسی و فکری می باشد. حیدر شادی دانش آموخته فلسفه و از فعالان سابق دانشجویی با ارسال یادداشتی نکاتی را درباره دیدگاههای جناب بهاری در موضوع دین طرح کرده است که با تشکر از ایشان و در راستای تعهد کانون به ایجاد فضای گفتگو و تضارب آرا و اندیشه ها درج می گردد :

________________________________________

نکاتی درباره موضوع دین در مصاحبه آقای مهران بهاری با آزربايجان دموکراسی اوجاغی

تقدیم به سعید متین پور ، دوست فرهیخته زندانی ام حیدر شادی

1-
در صحبتهای آقای بهاری در خصوص دین و مسئله آزربايجان نکات مهمی وجود دارد. اشاره بجا به نقش دین در آسیملاسیون ترکهای ایران ، شناسایی اسلام ترکی به مثابه یک اسلام میانه رو ، تمییز بین سکولاریسم معتدل (جدایی دین از دولت) و سکولاریسم افراطی (جدایی دین از سیاست) ، تاکید بر خودمختاری آزربايجان در حوزه دین برای داشتن امکان پرورش قرائت بومی خود از اسلام و تشیع، از جمله این نکات است.

2-
اما برخی از مطالب مطرح شده توسط آقای بهاری دارای ضعف است ، اساس دیدگاه وی مبتنی بر تمییز بین اسلام مرزی و غیر مرزی( درون سرزمینی؟)، اعتقاد به سمبلیک بودن اسلام برای ملتهای مرزی جهان اسلام مثل از جمله ترکها و عدم امکان رشد بنیادگپرایی دینی در آنها است.

3-
اگر چه ممکن است تمییر بین اسلام مرزی با اسلام غیر مرزی به طور عمومی درست باشد و همینطور تفاوتهایی بین این دو باشد ولی نمی توان گفت با توجه به اینکه اسلام برای ملتهای دارای اسلام مرزی اهمیت سمبلیک دارد نه دینی و آن را برای تعریف هویت ملی خود در مقابل همسایه های غیر مسلمان لازم داشته اند بنابراین بنیادگرایی مطرح نیست. چون الان بنیادگرایی اسلامی در نزد ملتهای دارای اسلام مرزی زیادی از پاکستان گرفته تا اندونزی و سومالی و ازبکستان وجود دارد. حتی ممکن است یکی ادعا کند که در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلا به بینادگرایی بیشتر است چون آنها استفاده هویتی از آن می کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه های غیر مسلمان خود به سر می برند. به عبارت دیگر ملی بودن اسلام برای ترکها الزاما به معنی غیر مهم بودن آن برای آن قوم نیست.

4-
آقای بهاری برای تعریف هویت دینی متمایز برای ترکهای ایران و آزربايجان بیان می کند که ملت آزربايجان یکی از سکولارترین ملتهای خاورمیانه است. ولی آقای بهاری بر ای این ادعا دلیلی ارائه نمی دهد. به نظر نمی رسد که در سکولار و مذهبی بودن تفاوت خاصی بین آزربايجان و مثلا اصفهان باشد.

5-
آقای بهاری همچنین با تمییز شیعه امامی (تفسیر فارس) و شیعه جعفری (تفسیر ترکی- آزربايجانی) دومی را متساهلانه تر معرفی کرده و می گوید که مذهب شیعه جعفری (ترکی) بر خلاف اولی به عصمت ائمه اعتقاد ندارد. برای این این ادعا هم دلیل و منبع ذکر نشده است.

6-
البته همانطور که در اول نوشته اشاره شد؛ در ادبیات دین پژوهی اصطلاح "اسلام ترکی" وجود دارد که یکی از ویژگی های آن هم میانه روی و مداراست ولی این بیشتر به سنت ریشه دار تصوف در میان ترکها، که عامل اصلی ترویج اسلام در بین آنها نیز بوده، برگردانده می شود. ولی من در دوام این سنت در بین ترکهای ایران تردید دارم. به نظر می رسد که اسلام شیعی در آزربايجان متاثر از تجربه تاریخی طولانی مدت مشترک با قوم فارس مخصوصا بعد از دوره صفویه بیشتر صبغه ایرانی-عقلی-شیعی دارد تا ترکی-تصوفی-سنی.

-
دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آزربايجان ) - گفتگو با مهران بهاری ( بخش سوم )

-------------------------------------------------

نکاتی در مورد دیدگاههای جناب بهاری در موضوع دین ( حیدر شادی )
http://azdemokrasi.blogfa.com/post-49.aspx

-
دین و تاریخ و جایگاه آنها در حرکت ملی- دمکراتیک ترک ( آزربايجان ) - گفتگو با مهران بهاری ( بخش سوم )

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment