ایران کشوری است کثیرالمله که در آن ملتهای مختلفی زندگی میکنند. در این سرزمین هر ملتی برای خود دارای زبان، فرهنگ و تاریخ است که به ان فخر و مباهات میکند. تورکهای آذربایجان نیز یکی از این ملتهاست که اکنون در ترکیب ایران قرار دارد.
در ایران کنونی مشکلی که تمام ملل با آن دست به گریبان هستند و اکنون به شدت برای آن مبارزه می کنند، مسئله ملی است که چند سالی است با شدت تمام دامنه این مبارزات در سطح نقاط مختلف کشورگسترش پیدا کرده است.
در تاریخ یکصد سال اخیر این مبارزات در صحنه سیاسی ایران نقش بزرگی را به خود اختصاص داده است. اگر چه حاکمیتهای موجود همیشه درصدد نفی آن برآمدهاند، اما کماکان این مبارزات ادامه داشته و دارد. مبارزات مردم بلوچ دربلوچستان، عربها در اهواز، کردها در کردستان و تورکها در آذربایجان با شدت و ضعف تمام در صحنه سیاسی ایران به پیش میتازد. آذربایجان نیز در این دایره قرار گرفته و همین مشکلی که تمام ملل در ایران با ان مواجه هستند، مواجه بوده و میباشد. اما چیزی که در خصوص آذربایجان میتوان گفت، موقعیت جغرافیایی و توانمندیهای اقتصادی، جمعیتی و مدیریتی آن ایالت در صحنه سیاسی ایران بوده است و همین امر مهم امتیاز خاصی به آن داده است. همچنین دومین چیزی که در خصوص آذربایجان وجود دارد این است که آذربایجان در عرصه مبارزاتی ایران همیشه مهد انقلابها بوده و در گذر زمان حتی نقش رهبری را نیز داشته است.
این امر در ذهن، سوالی را بوجود میآورد که آذربایجان این همه توانمندیهای انقلابی را از کجا کسب می کرده ومیکند؟ آذربایجان مانند دیگر ملل ایران مردمی غیور، جنگجو و انقلابی داشته است و آنها در برابر ظلمهایی که بر آذربایجان می شده است، روحیهای عصیانگر داشتهاند. در روند تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران این امر بوضوح مشاهده میشود. اکثر تاریخ شاهان ایران، مختص به تورک تباران بوده است، این امر آن را نشان می دهدکه تورکها چقدر به مسایل سیاسی علاقمند بوده اند. البته با انقراض حکومت قاجار در ایران طومار نظام شاهنشاهی تورکان نیز در ایران بسته میشود.
در دوران قاجار حادثه بسیار مهمی در آذربایجان اتفاق افتاد و آن اینکه آذربایجان با انعقاد قرارداد ترکمانچای به دو قسمت تقسیم شد. شمال آن به روسیه تزار و جنوب آن در ترکیب ایران باقی ماند. با توجه به اینکه حاکمیت قاجار توجهی به عمران و آبادی و ترقی ایران نداشته در نتیچه قسمت جنوبی آذربایجان نیز در فقر و فلاکت و عقبماندگی بوده است. اما قسمت شمال آن که در ترکیب روسیه تزار بوده، نسبتا پیشرفتهای داشته است. مخصوصا شهر باکو که با اکتشاف نفت مورد توجه قرار گرفته بود، این شهر را به یک شهر صنعتی و کارگری تبدیل کرده بود. اما فقرحاکم بر قسمت جنوبی آذربایجان اهالی آن خطه را وادار به مهاجرت به آن سوی ارس می کرده است. مردم فقیر فوج فوج به شمال جهت یافتن کار در چاههای نفت به باکو پناه میآوردند. اواخر قرن ١٨ با توجه به تجمع کارگران در چاههای نفت باکو بود که هستههای مبارز کارگری با اندیشههای متمایل به چپ در میان کارگران چاههای نفت بوجود میآید و در میان خود تشکلهایی را برای مبارزات طبقاتی بوجود میآورند. آن زمان براساس خاطرات مرحوم پیشهوری در شهر باکو ٢۰هزار خانواده ایرانی که اغلب آنها از آذربایجان جنوبی بوده و در آنجا مشغول به کار بودهاند ، وجود داشته است. گروهی از همین کارگران بشدت تحت تاثیر این تشکلهای کارگری قرار گرفته و با آنها به فعالیت وهمکاری میپردازند. بطوریکه این تشکلها در انقلاب مشروطیت هم نقش بسیار مهمی را ایفا کرده و حتی رهبران مشروطیت در شهر تبریز که مرکز انقلاب بشمار میرفت، تحت تاثیر انقلابیون آنسوی ارس، یعنی آذربایجان شمالی بودهاند. ستارخان که از رهبران انقلاب مشروطیت بود، تحت تاثیر همین افراد عمل می کرده است. اين انقلابيون در تاریخ مشهور به سوسیال دمکراتهای قفقازمیباشند. سوسیال دمکراتهای قفقاز بازوی فکری و نظامی انقلاب مشروطیت در آذربایجان بودهاند. تاثیرات اجتماعی سوسیال دمکراتهای قفقاز در جامعه تبریز در آن دوره تا به حال قابل ملاحظه بوده و اکنون نیز می باشد. حتی آنها درمورد نارساییهای اجتماعی به اظهار نظر نيز پرداخته اند. به طوریکه در رمان مشهوردومانلی تبریز(تبریز مه الود) که محمد سعید اردوبادی با قلم شیوای خویش درباره انقلاب مشروطیت به رشته تحریر در آورده است، قابل رويت است. این کتاب نخستین کتابی است که عدم توجه حاکمیت مرکزی ایران به آموزش زبان تورکی در مدارس آذربایجان را مورد اشاره قرار میدهد.اما شرایط انقلابی آن زمان و جو التهاب حاکم، این امکان را بر آنها نمیدهد تا به این امر پرداخته شود. مجله ملانصرالدین نیز از تغذیه فکری انقلاب مشروطیت تبریز بوده که میرزا جلیل محمد قلیزاده آنرا در تفلیس منتشر میکرده است. اغلب صفحات آنرا افکار و اندیشههای ترقیخواهانه و موضوعات انقلاب مشروطیت تشکیل میداده است.
آنچه که می توان گفت این است که چاههای نفت باکو به منزله یک مرکز کادرسازی، برای آذربایجان جنوبی نقش ایفا میکرده است. همچنين در خود باکو هم اهالی آذربایجان جنوبی به یک جریان تاثیرگذار در مسایل سیاسی تبدیل گردیده بودند و این تاثیر را در انقلاب اکتبر شوروی نیز میبینیم که این افراد کارهای بزرگي را انجام دادهاند. آنها حتی تا عضویت در کمیتههای رهبری شوروی نیز صعود کردهاند. این مبارزان در فرایند حرکتهای بعدی، چه در ایران و چه در شمال و جنوب آذربایجان تاثیرات بسزایی داشتهاند. تقریبا از آن دوران تمام حوادثی که در آذربایجان جنوبی اتفاق افتاده با شمال آن ارتباط ارگانيك داشته است. یعنی آذربایجان جنوبی چه از نظر تئوریک مبارزاتی و چه به لحاظ مبارزات عملی تحت تاثیر آذربايجان شمالي بوده است. در شمال افکار و اندیشههای انقلابی موجود به جنوب انتقال می یافته است. این امر علتهای مختلفی داشته که اهم آنها را میتوان چنین جمعبندی کرد:
1. وجود مهاجرین آذربایجان جنوبی در شمال
2. شرایط زندگی مناسب در آن جامعه نسبت به جنوب
3. فضای نسبتا باز سیاسی که مهاجرین میتوانستند در شمال داشته باشند.
4. وجود جو انقلابی در محیط کارگری
۵. داشتن احساس وطن پرستی و شعور انقلابی که کارگران را به تشکلهای کارگری میکشاند. اين احساس آنها را برای مبارزه با ظلم و ستم موجود در آذربایجان جنوبی آماده میساخت. به جرات مي توان گفت كه اغلب حرکتهای انقلابی جنوب از چنین جوی متاثر شده است.
با وقوع جنگ جهانی اول صفوف و قطب بندی جهانی شکل حادتری به خود گرفته و با سرعت جایگاه خود را در جهان تثبیت میکرد. التهاب انقلاب در روسیه با شروع جنگ داخلی بیشتر شده و انقلاب هم شکل موفقیتآمیزتری به خود میگیرد. حق تعین سرنوشت ملتها در ایدلوژی انقلابی روسیه نيز از طرف رهبران آن بصورت تئوری انقلابی مطرح شده بود و به آن تاثیر میکرد. این امر موجب شده بود که اتحاد و پیوستگی ملل موجود روسیه در آن حرکت انقلابي شکل جدیتری به خود گرفته و مهاجرین جنوبی موجود در آذربایجان شمالی نیز همگام با آنان در بطن جریانات انقلاب حضور چشمگیری داشته باشند. حضور مردم آذربایجان جنوبی در جریانهای شمال داوطلبانه بوده و جنوب و شمال در تمام جریانات خود را جدا از یکدیگر نمیدانستند. این پیوستگی و همبستگیها ناشی از گرایشات ملی بوده که همدیگر را خودی تصور می کردند.( در جهان شرق این گرایشات ملي بیش از ایدلوژی تاثیرگذار می باشد.). همچنين ایدلوژی چپ که خود را حامی طبقه کارگر معرفی میکرده مزید بر این علت بود و این همبستگی را نه تنها عمیقتر میکرد حتي به آن شکل انقلابی نیز میداد. اين فضاي انقلابي کادرهای انقلابی اذربایجان جنوبی نیز را تربیت کرده وبراي مبارزه آماده میساخت. مهاجرین با چنین افکار و اندیشهای به صحنه سیاسی آذربایجان جنوبی و ایران میآمدند. تاثیر مبارزات آنها این بود که انقلابهای پی در پی را در آذربایجان جنوبی بسترسازی میکرد.
چنانكه شیخ محمد خیابانی نیز تاثیرات خود را از آن سوی ارس کسب کرده بود. شیخ سالهای زیادی در اذربایجان شمالی و محیط جغرافیایی آن زیسته، با انقلابیون آن دیار افت و خیز داشته و در نتیجه تجدد خواهی را با نگرشی دیگراز آن سوی ارس به ارمغان آورده بود. تکوین فکری شیخ همانطوری که ذکر شد درنوجوانی متأثر از انقلابیون روسیه بوده است. با وجود نگرشهای دینی كه در شیخ مي بينيم، اما اين تأثير انقلابي موجب گشته كه افکار و اندیشه او با دیگر متحجران و ملایان تبریز فرسنگها فاصله داشته باشد. در افکار خياباني عشق به مردم و عدالت خواهی جایگاه خاصی داشته است و همین امراو را در میان تودههای زحمتکش مردم به رهبری توانمند و مقدس مبدل ساخته بود. گرچه حیله و خدنگ حاکمیت مرکزی نگذاشت كه حرکت او به پیروزی نایل آيد، اما وي رهبری بوده که دارای پایگاه مردمی داشته است. در نهایت آن چیزی که از نهضت انقلابي شيخ محمد خياباني میتوان گفت، آن جنبشي بود ملی و انقلابی که تاثیرات فکری خود را از ان سوی ارس کسب کرده بود.
شروع جنگ جهانی دوم در تاریخ حرکتهای آذربایجان نقطه عطفی میباشد. ورود ارتش متفقین به ایران و همچنین ارتش سرخ شوروی به آذربایجان باعث شد كه حکومت ایران عملا تضعيف گردد و اينهم فضای سیاسی بازی را به جامعه ایران به ارمغان آورد. روزنامههای مختلفی در تهران و ایالات به نشر پرداختند.
اهالی آذربایجان جنوبی نیز در چنین فضایی که در تصرف ارتش شوروی بوده بشترین بهره ها را میبرد. در ارتش شوروی نقش روشنفکران آذربایجان شمالی کاملا مشخص بود و عدهای از روشنفکران آن خطه به همراه ارتش سرخ وارد تبریز شده بودند. تقریبا ابتکار عمل ارتش در دست این افراد متمرکز شده بود و همین افراد به نشر مطبوعات به زبان آذربایجانی میپردازند که با استقبال بینظیر مردمی در تبریز و شهرستانها مواجه میشود. . نشر روزنامه وطن يولوندا به زبان آذربايجاني را مي توان نمونه بارز اين مطبوعات به حساب آورد. دراین مسئله آن چیزی که مطرح است آمادگي زمینه فکری مردم برای استقبال از این نشریات بود. ودر غير اين صورت چگونه با زور و چماق ارتش میتوانست به مردم تبریز و آذربایجان این نشریات را بقبولاند. یک ارتش متجاوز وارد سرزمین آنها شده بود و میبایست بدید بیگانه به آنها نگریسته شود، ونشر آنها نباید مورد پذیرش آنها بوده باشد. اما مسئله و فاکتورهای زیادی بود که مردم آذربایجان آنها را بدید بیگانه نگاه نمیکردند. يكي از اين عوامل وجود سربازان و افرادی که از خود آنها بودند و به زبان آنها تکلم میکردند. درست است که قرارداد ترکمانچای یک سرحد سیاسی در میان آنها ایجاد کرده بود. اما هیچوقت موفق نشده بود پیوند دینی و فرهنگی و ملي و خویشاوندی را از میان برده و به نابودی پیوند آنها به انجامد.
ورود ارتش سرخ و ایجاد فضای باز سیاسی در آذربایجان و سایر مناطق ایران که به پدید آمدن احزاب سیاسی مختلفی سبب شد. در نتيجه افکار و اندیشههای زیادی را به صحنه سیاسی ایران آورد.
فرقه دموکرات آذربایجان با انگیزههای ملی به رهبری پیشهوری در آذربايجان تاسیس گردید. پیشهوری شخصيتي بود که تحصیلات خود را در باکو به پایان رسانده بود و در میان کارگران نفت باکو بزرگ شده بود، با افکار و اندیشههای انقلابی بیگانه نبود و در نویسندگی هم صاحب قلمی توانا بود که در تهران به روزنامهنگاری پرداخته و يكي از رهبران مبارز آذربايجاني بود كه ده سال را هم در زندانهای رضاشاه بسر برده بود. او در زندان با اغلب بزرگان جنبش چپ آشنا شده بود. از جمله بزرگ علوی- تقی ارانی و گروه مشهور به 53 نفر نيز هم بند بوده است. وي كه در دوره 14 مجلس شورای ملی از تبریز به نمایندگی مجلس کاندید شده و با کسب اکثریت آرا به نمایندگی انتخابت شده بود. اما در مجلس صلاحیت او مورد تایید قرار نگرفته و از نمایندگی محروم می شود. در اين رابطه سخنرانی دکتر مصدق بسیار جالب توجه است که در بررسی صلاحیت پیشه وری در مجلس ایراد کرده و گفته؛ اگر ایراد به نحوه رای گیری است، چرا دیگر نمایندگان تبریز به مجلس راه مییابند و رد صلاحیت نمیشوند، اما آقای پیشهوری رد صلاحیت میشود. اگر وابستگی به عوامل خارجی است، آیا ایشان بدنامتر از سیدضیا است که تایید نمیشوند.(نقل به مضمون).
پیشهوری شخصيتي بود با بينش چپ كه هم توان تشكيلاتي و هم سياستمدار كهنه كار كه در كوران مبارزه پخته و مجرب شده بود. شخصيتي بود كه مي توانست كشور پهناور ايران را اداره كند. اين شخصيت با شناخت دقيق از وضعيت آذربايجان در اندك مدت توانست احزاب و جمعيتهاي مختلف سياسي و اجتماعي را حول محور فرقه دمكرات گرد آورد. انتخاب نام فرقه نيز تصادفي نبود. اين نام براي اهالي آذربايجان نامي بود آشنا و ملي. يعني حكومت آزادیستان شيخ محمد خياباني نيز با رهبري اين حزب به پيروزي نائل شده بود. اين است بينش مجرب و سياسي كه شخص پيشهوري داشت.
در نهایت فرقه دمکرات آذربایجان به حمایت اکثریت مردم به پیروزی دست مییابد و حکومت ملی تشکیل میشود، در مدت یکسال حکومت فرقه کارهای بزرگی انجام داد. آموزش به زبان تورکی، تاسیس دانشگاه، تاسیس فلارمونیا، ايجاد مرکز تئاتر و نمایش و رادیو تبریز و دهها موسسات دیگر که حکومت پهلوی از بدوحاکمیت تا آن زمان چنین پروژههای مهمی را انجام نداده بود.
حكومت ملي آذربايجان با اینکه با دولت مرکزی به مذاکره پرداخت و قرارداد پانزده مادهاي نیز با دولت مرکزی بست، اما قوامالسلطنه با دسیسه وحیله، سرانجام با قدرتهای بزرگ جهانی به توافق رسید، در نتيجه حکومت فرقه هم قربانی سیاست بند و بستهای قدرتهای بزرگ جهانی شد. دولت مركزي با اعزام نيرو به آذربايجان ، حكومت ملي آذربايجان را سركوب نمود. در اين فاجعه هزاران مبارز آذربايجاني شهيد شده و هزاران نفر در شكنجهگاههاي رژيم زير شديدترين شكنجه ها قرار گرفتند. به اين ترتيب حكومت فرقه دمكرات آذربايجان شکست خورد. بعد از فرقه عدهای از بازماندگان آن اقدام به بازسازی آن كردند و بر علیه شاه به مبارزه پرداختند. اما با شناسایی ساواک تشكيلات آنها نيزلو رفته و اغلب آنها دستگیر شدند. در اين حادثه بیش از پانصد نفر از آنها باز تحت شکنجههای وحشیانه رژیم پهلوی قرار گرفتند. عدهای به اعدام و عدهای دیگر به زندانهای طویل المدت و تعدادی نیز از زندان آزاد شدند. آن چیزی که در حركت این مبارزان مشاهده مي گردد، اعتقاد راسخ آنها به تفکرات ملی با گرایشات چپی بوده است.
البته عدهای از دوستان معتقد هستند که این حرکت سرآغاز تاسیس سازمان چریکهای فدایی خلق میباشد، یعنی استراتژی آنها همان استراتژی سازمان فدائیان بوده است. با تاسیس سازمان فداییان شاخه تبریز مسئله ملی یکی از مسائلی بوده که در داخل سازمان مورد بحث بوده است. و مسئله ملی نوشته علیرضا نابدل نمونه عینی آن میباشد. در حقیقت فدائیان در داخل ایران اولین تشکیلات سیاسی و مرکزگرای ایران بوده که حساسیت این موضوع را در آن مقطع تشخیص داده و توانسته مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. گرچه نگرش آنان شاید با متون و ادیبات فعلی سازگار نباشد. اما در آن شرایط سخت و غیرطاقت فرسا ی مبارزه که سازمان از هر طرف مورد تهاجم بوده است پرداختن به این موضوع و درک حساسیت آن در سرنوشت آینده ایران واقعا قابل تقدیر است. اغلب اعضای شاخه تبریز دارای گرایشات ملی بودهاند که از جمله مرضیه احمدی اسکویی،علیرضا نابدل، بهروز دهقانی و .. آثار این شهیدان که اکنون در دست میباشد، نشانگر این موضوع است که این شهدا چقدر به موضوع ملی علاقه مند بوده اند.
و در نهایت آن چیزی که قابل ذکر است حقایق تاریخی را نبايد به غرض و کین آلوده ساخت. اگر افکار و اندیشهای را ما قبول نمیکنیم، حق نداریم حقایق تاریخی را کتمان کنیم. چطور میتوانیم به تاریخ گذشته خود پا بزنیم. تاریخ با هر افکار و اندیشهای آیينه گذشتگان است و اکنون ما میتوانیم خوبیها و بدیهای خود را در آن ببینیم.
بهرحال آن چیزی که قابل تأمل است حرکت ملی آذربایجان در قرن حاضر گام به گام با جنبش چپ در ایران رشد نموده و به صحنه سیاسی ما به ارث رسیده است، ما ناچار هستیم این واقعیت تاریخی را قبول کنیم ولو اینکه با افکار و اندیشههای ما سازگار هم نباشد.
سويل سليمانی
No comments:
Post a Comment