وصله اي ناجور بر پيكر سرزمين ايران و هويت قومي ملل آن
ايران سرزميني است كه نزديك به 50 درصد جمعيت آن اصالتا پارس فارس شده نيستند. اين بدين معني است كه اين كشور داراي ملل مختلفي است كه هر كدام هويت قومي و ملي خاص خود را دارند. اين هويت در كنار ساير ويژگي هاي فرهنگي شامل سمبل هاي ملي نظير شخصيت هاي فرهنگي ، هنري ، بناها ، اسامي و ... مي شود و اين سمبل ها بازتاب هويت وجودي و اصالت سرزميني آنها نيز مي شود.
اصالت سرزميني و هويت ملي يك ملت نه وارداتي است و نه ساختگي ، بلكه حاصل چندين هزار سال مبارزه براي حيات و تمدن آفريني است و نمي شود آن را به راحتي مصادره و با استفاده از يك سري هويت مهندسي شده براي يك ملت خاص ، فرهنگ و سمبل براي ارايه به جهان ، به ارمغان آورد.
هويت ، تمدن و فرهنگي ماندگار مي شود كه ريشه وجودي و سرزميني داشته باشد. بنابراين تلاش براي نشان دادن اينكه يك ملت داراي اين تمدن يا آن فرهنگ است ، مضحك و وصله اي ناجور مي باشد ، زيرا ، ملتي كه داراي چنين تمدن و فرهنگي باشد نياز ندارد با محدود كردن و مانع شدن براي رشد فرهنگ هاي رقيب سرزميني ديگر نظير اعمال ممنوعيت تدريس زبان مادري در مدارس ، نداشتن حق رسانه اي به زبان هاي قومي و ... براي خود تعالي كسب كند و نمايش راه بياندازد. چرا كه رفتار آن ملت به داشتن چنين تمدني نمي ماست.
در سرزمين هاي چند ملي با فرهنگي هاي گوناگون ، هيچ فرهنگي و هويتي بر فرهنگ و هويت ديگري برتري ندارد. مگر تعامل و تلاش براي رشد همديگر. اما رفتارهايي نشان مي دهد كه نوعي تفكر برتري جويي در بين يك ملت نسبت به ساير ملل وجود دارد. رفتارهاي فرهنگي ، منش هاي كرداري و تفكرات زاييده چنين اعمالي بي هيچ چون و چرايي مدلي ارايه مي دهد كه بي شك ، به تنش هويتي و چالش قومي درون سرزميني ختم خواهد شد. تنش و چالشي كه به انواع مسايل در حوزه جغرافياي سياسي يك سرزمين ، نظير ايران ختم خواهد شد و برون رفت از آن هزينه هاي بي شمار و گاهي غيرقابل كنترل را به حيات سرزميني تحميل خواهد كرد.
كمتر سياستمدار ، روشنفكر و محقق در حوزه مسايل جغرافيايي و امنيتي مي تواند خود را به اين حد از عدم درك و فهم برساند كه ايران يك كشور چند مليتي نيست و آن را مي توان صرفا در حوزه يك ملت ، يك فرهنگ و يك زبان تعريف كرد. اشتباهي كه حتي برخي از كشورها در حوزه سياست خارجي خود مرتكب شده و ايران را با چنين هويتي مي شناسند و سرمايه گذاري هاي رسانه اي در جهت پوشش اخبار مسايل سياسي ، فرهنگي و ... را فقط معطوف به آن مي دانند و مي كنند. نظير تلاش براي تاسيس رسانه هاي تلويزيوني ماهواره اي چون فارسي وان ، كانال موسيقي پارسي ( PMC ) و ... غافل از اينكه فقط قسمت هايي از ايران فارسند و داراي چنين زبان و فرهنگي هستند.
حتي در درون ايران نيز برخي از فعالان اجتماعي ، سياسي ، روزنامه نگاران ، برخي نمايندگان مجلس كه رفتاري چون اخطار قانون اساسي در قبال قرائت شعر توركي توسط نمايندگان تورك از خود نشان مي دهند ، و ... به اين حد از شعور و نگاه نرسيده اند. بنابراين هميشه با عناويني كه منعكس كننده كلماتي چون پارسي ، فارسي و ... است ، بازي مي كنند هم چون شعار شاهزادهاي پارسي بر روي اتوبوس تيم ملي فوتبال ايران در بازي هاي آسيايي قطر ، استفاده از كلمات و اسم هايي توسط گزارشگر بازي هاي فوتبال با عناوين شيرها و ستارگان پارسي ، عنوان هايي چون جشنواره وبلاگي فارسي زبانان ، بزرگترين خبرگزاري فارسي زبان دنيا و ... ، كه همگي از عدم آگاهي و متوجه بودن به اين نكته است.
پس دو حالت در اينجا قابل تصور است:
1- آگاهي به آنچه كه انجام مي شود و تلاش براي رسيدن به يك هدف غايي.
2- عدم آگاهي و جهالت به آنچه كه صورت مي گيرد و ابزار شدن جهت پياده كردن نكته 1.
عدم آگاهي به هويت سرزميني حتي در مناطقي كه اقوام مختلف زندگي مي كنند به وفور مشاهده مي شود! اين عدم آگاهي در رفتارهاي اجتماعي ، فرهنگي و ... خانواده ها ، جوانان و ... در استفاده از ابزارها نيز خود را نشان مي دهد؛ وقتي پدر و مادر جواني به كودك خود زباني غير از زبان مادري اش را ياد مي دهد و با او به زبان بيگانه حرف مي زند تنها به اين دليل كه مي خواهيم در مدرسه دچار مشكل نشود! يا جوانان به موسيقي هايي مربوط به هويت سرزميني خويش نيستند و در خيابان و درون ماشين با ولوم بالا گوش مي دهند و يا تلاش مي كنند خود را به زباني غير از زبان مادري مجهز و در محاورات روزمره از آن استفاده كنند ، مويد جهالت و عدم اگاهي به هويت قومي و سرزمين مي باشد. اگر اين روند در رسانه هاي ملي و ... توسط ايشان صورت گيرد نشان از استفاده ابزاري براي رسيدن به يك هدف غايي نظير تحقير ديگران ، تهاجم فرهنگي ، ترويج بي هويتي و ... از درون ، توسط سياست هاي فرهنگي يك دست سازي خواهد بود. نكته دوم از اين لحاظ قابل تامل و تاييد است.
اما فرض اول كه باعث گمان مورد دوم نيز مي شود ، خطرناك و در عين حال همانطوري كه پيشتر گفته شد چالش برانگيز است.
وقتي با استفاده از تمام سرمايه هاي فرهنگي و هويتي متعلق به تمام ملل يك سرزمين به نفع فرهنگ و خواسته هاي ملت ديگر سرمايه گذاري مي شود و تمدن آنها براي هويت بخشي به نفع ملت ديگر مصادره مي گردد ، نشان از يك برنامه و سياست هدفمند براي برتري جويي يك ملت نسبت به ساير ملل دارد؛ و اين زماني خود را آشكار تر و هدفمند تر نشان مي دهد كه رسانه هاي خارجي و بيگانه نيز همسو و در راستاي چنين اهدافي قدم بر مي دارند كه از جمله پوشش خبري اتفاقات سرزميني يك ملت با يك زبان و فرهنگ نسبت به وقايع ساير ملل با زبان و فرهنگ ديگر ، ولي هر دو داخل يك سرزمين ، اما يكي با آب و تاب و ديگري با بي تفاوتي ؛ مويد اين امر است كه ايشان نيز خواستار يك دست سازي و بي هويت كردن ساير اقوام ساكن در يك سرزمين نظير ايران هستند. اما اين قابل تحمل تر است از آنچه كه توسط افرادي كه دسترسي به قدرت دارند؛ اول از طريق رسانه ملي نوروز را به فارس زبانان تبريك مي گويند و بعد مراسماتي چون برگزاري جشن نوروز 90 را در جايي نظير تخت جمشيد تدارك مي بينند كه تنها سمبل و نماد قوم پارس يا فارس است. اين يعني به چالش كشاندن ساير ملل كه نشانگر هويتشان ، نمادهاي پارسيان نيست بلكه نماد و سمبل شان قلعه بابك و ... در آذربايجان است و ساير اقوام نظير كرد ، لر ، بلوچ و ... نيز هم چنين با نماد هاي خاص خودشان.
حال بايد از بانيان چنين برنامه هايي سوال كرد:
آيا چنين برنامه هايي وصله اي ناجور بر پيكر اين سرزمين نيست؟
No comments:
Post a Comment