Wednesday, August 3, 2011

آذربایجان نخستین خاستگاه سومریان و موسیقی اوزانی - مرحوم عادل ارشادی فر


موسیقی از نخستین پگاه تاریخ جزئی از پیکره فرهنگ بشری بوده و در صحنه زندگی اجتماعی ملل باستان و از جمله ایرانیان جایگاه ویژه‌ای داشته است . در سال 2250 قبل از میلاد پادشاه ایلام » کوتیک اینشوشیناک «به نوازنده‌ها حقوق می‌داد تا صبح و شب در مقابل در ورودی معبدی که به خدای اینشوشیناک در شوش اختصاص داده شده بود برای او بنوازند (دنیای گم شده ایلام ، 68 ) . تقریبا صد سال بعد از او (حدود 2150 ق . م ) و زمانی که کوتی‌ها در بین‌النهرین حاکمیت داشتند یکی از پادشاهان سومری زیردست آن‌ها به نام »گوده‌آ«پاتسی دولت ـ شهر لاگاش به سرپرست موسیقی پرستشگاه اینانا (الهه سومری) دستور می‌دهد که : با مراقبت تام نواختن نی را ترویج کند و حیاط پیشین پرستشگاه اینانا (= نانا ، ننه ) را پر از نوای شادی سازد (تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر جلد اول بخش دوم ، 861) .


از این دو روایت مکتوب ایلامی و سومری معلوم می‌شود که موسیقی از نخستین ادوار تاریخ هنری بوده است که احساسات دینی مردم را ترنم می‌کرده و عبادت و اعمال مذهبی همراه با موسیقی بوده است .
موسیقی اوزانی یعنی شاخص‌ترین هنر موسیقی آذربایجان در هزاره‌های قبل از میلاد در میان سومری‌ها و ایلامی‌ها رواج داشته است و نشانه‌هایی از وجود این نوع موسیقی در هزاره اول قبل از میلاد نیز به ترتیب درمیان مانناها و کانقاها و سپس اشکانیان به دست آمده است .
نکته بسیار مهم و در خور اهمیتی که در ریشه‌یابی موسیقی اوزانی باید بدان پرداخت این است که این نوع موسیقی در گذشته‌های دور تاریخی در میان مللی رواج داشته است که زبان اغلب آن‌ها از لحاظ گونه‌شناسی (تیپولوژی) با زبان امروزی آذربایجان قرابت و خویشاوندی داشته و در میان زبان‌شناسان جهان به نام خانواده زبان‌های پیوندی (1) یا التصاقی یا آگلوتیناتیو نامگذاری شده است . (رجوع کنید به تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر «، جلد اول بخش دوم 558).
به نظر می‌رسد که خاستگاه اصلی و اولیه موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر بوده است زیرا مللی که این نوع موسیقی در میانشان رواج داشته و ما بیشتر ذکری از نام آن‌ها کردیم از این حوزه برخاسته‌اند و در خور توجه است که هم اینک نیز موسیقی اوزانی در میان ساکنان کرانه‌های شرقی و غربی این دریا و در قلمرو ایران در حدود آذربایجان ، گرگان ، ترکمن صحرا و شمال خراسان به حیات خود ادامه می‌دهد .
بر اساس مدارک موجود سومریان نخستین قومی بوده‌اند که موسیقی اوزانی در میان آن‌ها رایج بوده و گواه آن کشف پیکره اوزانی است که در کاوش‌های باستان‌شناسی بین النهرین به دست آمده است . سومری‌ها به تصدیق روایاتشان از کوه‌های شمالی و شرقی بین‌النهرین به این سرزمین در‌ آمده‌اند. آن‌ها برای کوه‌های شمالی و شرقی بین‌النهرین لفظ ایم کورا (
imkmrra) را به کار برده‌اند که» ایم« به معنی شمال یا شرق (2) و کوره به معنی کوه است . لفظ ایم کوره شامل غرب و شمال غرب ایران یعنی آذربایجان و کردستان‌می‌شود که قبل از درآمدن سومری‌ها به بین‌النهرین اقامتگاه نخستین (یا ثانویه آن‌ها ) بوده است . در کتاب تورات (سر پیدایش ، فصل یازدهم) نیز موضوع مهاجرت سومری‌ها از جانب مشرق یعنی از ایران غربی به سرزمین‌ شنعار (= سومر) مورد تصدیق قرار گرفته است . (تاریخ صنایع ایران ، 4)
بر اساس این دو روایات (روایت سومری و تورات ) که یافته‌های باستان شناختی نیز آنرا تایید و تکمیل می‌کنند ، امروزه اغلب متخصصان تاریخ جهان باستان موضوع اسکان و اقامت سومریان در حدود کرانه‌های دریای خزر به ویژه کرانه‌های غربی( قفقاز و آذربایجان) را به مدت زمانی نامعلوم اصلی شناخته شده می‌دانند.
به عنوان مثال» ساموئل نوح کریمر« که کار استنتاج ، قرائت و ترجمه بخش عمده‌ای از الواح سومری‌ را مدیون وی هستیم ، معتقد است که » سومریان بدوی از آن سوی قفقاز و دریای خزر به سمت نواحی غربی ایران سرازیر شده‌اند« . دانشمند چک » هورزنی« نیز که برای نخستین بار موفق به قرائت و ترجمه الواح »هیتی« شده است . جنوب غربی دریای خرز یعنی آذربایجان و گیلان را اقامتگاه ثانویه سومری‌ها دانسته است .(رک . الواح سومری 258 ، جامعه بزرگ شرق ، 161).
به غیر از دانشمندان یاد شده ، »هنری فیلد« ،» ساموئل هوک« و »رنه گروسته « نیز حوزه دریای خزر و کوهستان‌های شمالی و شرقی بین‌النهرین (یعنی غرب و شمال غربی ایران) را اقامتگاه سومریان قبل ازآمدن به بین‌النهرین دانسته‌اند . هنری فیلد در اثر خود به نام »مردم شناسی ایران « صحفه 175 امکان سکونت سومری‌ها درکرانه‌های جنوبی دریای خزر را مطرح کرده است . ساموئل هوک نویسنده کتاب تاریخ اوسانه درخاورمیانه ریشه‌ نژادی سومریان را به مردم کوهپایه‌نشین کوهستان‌های خاوری بین‌النهرین یعنی کردستان ، آذربایجان و گیلان همگن دانسته و می‌گوید:» افسانه‌های کهن این مردم (= سومریان ) اشاره به کوچ آنان از فراز‌های سخت (کوهستان‌های بلند ) به آبرفت‌های زندگی بخش بین‌النهرین می‌کند« .(رجوع کنید به» کتاب گیلان« ، جلد 2 ، ص 20) .
رنه گروسه نیز معتقد است :»سومریان تمدن خودشان را بدون شک از مردم کوهستان‌های شمالی یا شمال شرق (بین النهرین) کسب کرده بودند « .(تاریخ آسیا ،12)
این عبارت» گروسه« دقیقا بیانگر این نکته است که سومری‌ها مدت زیادی نامعلوم در کوهستان‌های شمال غربی ایران یا به عبارتی دیگر در آذربایجان و کردستان رحل اقامت افکنده‌اند . و این منطقه می‌تواند همان کشور »حایلی« در غرب ایران باشد که به عقیده پروفسور ساموئل نوح کریمر سومریان قبل از در آمدن به بین‌النهرین آن را تصرف کرده بودند و از این کشور »حایل« بود که آنان امپراتوری ما قبل سومری بین‌النهرین را منقرض کرده و بر جنوب بین النهرین چیره شده‌اند .« (رجوع کنید به »الواح سومری«. 258 ) به دریافت‌ ما این »حایل« که کریمر نامی برای آن قائل نشده ، همان کشور» آراتا« است که ساکنانش در هزاره‌‌های پنجم و چهارم قبل از میلاد از رگ و ریشه سومری بوده و دولت آنان به عنوان دولتی همزاد سومر در کوهستان‌های شمال غربی ایران آذربایجان و کردستان برپا بوده است.
کشور» آرتا«بر خلاف پندار باستان شناسان ایرانی آقایان یوسف مجید‌زاده و میرعابدین کابلی در شهداد کرمان و هم چنین برخلاف حدس مؤلف کتاب تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر« منطبق با سرزمین ایلام نبوده ، بلکه بر اساس اطلاعات جغرافیایی موجود در دو منطومه ادبی ـ تاریخی سومری به نام‌های »قیل‌قمیش«و انمرکار و سرور» آراتا « منطبق با سرزمین آذربایجان است و این انطباق را نام های جغرافیایی» کوههای هوروم « و» کوههای ماشو« و» کوههای اشنان « قطعی می‌کند زیرا کوههای هورم ، منطبق است با قره باغ کوهستانی و شهر باستانی »بردع (3) « و کوههای ماشو (یاماسیس ) منطبق است با کوههای میشو و در اطراف مرند و کوههای اشنان منطبق با »کوههای اشنو« یا اشنویه امروزی است . به روایت قرآن مجید کشتی نوح (ع) در کوه‌های »جودی« (= ماشوی الواح آشوری یا ماسیس و آرارات ارامنه‌و آغری داغ ترکان ) فرود آمده است و نه در ایلام و شهداد کرمان !‌(رجوع کنید به »جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی« ، 196 ـ 101) موضوع اقامت سومریان در آذربایجان مورد تصدیق پروفسور محمدتقی زهتابی و دکتر محمد تقی سیاهپوش نیز بوده است .
مولفان مذکور دلایل و شواهدی کافی در تالیفات خود ذکر کرده‌اند که اقامت سومریان درآذربایجان را گواهی می‌کند . از جمله دکتر محمدتقی سیاهپوش درکتاب ارزشمند خود» پیدایش تمدن در آذربایجان « (صفحات 305 ـ 304 ) می‌نویسد: »سومریان روایتی داشتند که از یک سرزمین کوهستانی که در آنجا کشتیرانی امکان پذیر بوده ، آمده‌‌اند . آنها وقتی به موطن جدید خود (یعنی بین‌النهرین) رسیدند کاملاً با فلز مجهز بودند و فلزات آن‌ها نه تنها شامل مس و طلا بود بلکه شامل مفرغ حقیقی نیز بود . اجداد آنها در جایی مجهول یاد گرفته بودند که مس و قلع را با هم ذوب کرده و مفرغ به دست آورند چون در سومر چیزی جز گل وجود ندارد. . . در مورد فرهنگ سومری نیز این واقعیت که آنان از یک سرزمین کوهستانی آمده بودند که در آن جا امکان کشتیرانی امکان پذیر بوده با »آذربایجان« سازگار است . ضمنا در مورد ارتباط سومریان با منطقه مزبور ارتباط صنعت سفال سازی آنان را با حدود ارمنستان نیز داریم « .
به این دریافت هوشمندانه دکتر سیاهپوش باید این نکته مهم و اساسی را اضافه کنیم که تنها منطقه‌ای که سومریان قبل از در آمدن به بین النهرین می‌توانسته‌اند اصول فلز کاری را در آن جا آموخته باشند تنها و تنها ناحیه قفقاز و آذربایجان می‌تواند بوده باشد زیرا تنها این قسمت از جهان است که نخستین پایگاه فلزکاری و گاهواره این صنعت شناخته شده است . علمای بزرگی مانند »گوردون چایلد« و »هانری فرانکفورت « پس از بررسی دقیق شواهد از منطقه اژه آناتولی و شمال ایران از این عقیده حمایت کرده‌اند که ماورای قفقاز (یعنی دامنه‌های جنوبی آن (4) ) به منزله گاهواره فلز کاری بوده است و قلع که از ملزومات اصلی درساخت مفرغ به شمار می‌رود ـ‌ در شهر گنجه جمهوری آذربایجان استخراج می‌شده است (رجوع کنید به »گرجی‌ها « . 41 ـ 40 ) .
عقیده‌ای که گوردوم چایلد و هانری فرانکفورت از آن حمایت کرده‌اند امروزه به عنوان اصلی شناخته شده مورد قبول همگان قرار گرفته است . بطوری که در »کتاب تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر « که زیر نظر سازمان یونسکو منتشر شده است بر این اصل صحه گذاشته شده است . در این کتاب در تعیین نخستین خاستگاه اصلی فلزکاری جهان ـ که بالطبع سومریان فقط می‌توانسته‌اند از آبشخور این خاستگاه فلزکاری بهره‌مند شده باشد ـ گفته شده : » تقریبا چنین مسلم می‌نماید که آن خاستگاه در نقطه‌ای واقع بر رشته جبال بزرگی که از مشرق آسیای صغیر تا ارمنستان و قفقاز ادامه می‌یابد و از سواحل جنوبی دریای خزر می‌گذرد تا به خراسان و بخارا منتهی می‌شود قرار داشته است و این مسیر حاوی غنی‌ترین رگه‌های معدنی دنیای کهن است ، و تصادف مساعد این که در دامنه‌های پوشیده از جنگل آن نیز چوب به هر مقدار لازم برای تأمین سوخت کوره‌های ذوب وجود می‌داشت . تقریباً عقیده عموم صاحب نظران بر این است که این منطقه شمالی نجد ایران پرورشگاه فلزکاری واقعی بوده است . « (همان ماخذ ، جلد اول بخش دوم قسمت اول ، 373)
مطلبی که باید در اینجا به مطالب فوق علاوه شود این است که تجزیه و تحلیل شیمیایی فلزات طبقه (
K) گوئی تپه (5) در نزدیکی ارومیه نشان می دهد که در آنها از ترکیب مس و ارسنیک استفاده شده است که از این فلز اخیر(= ارسنیک ) تاکنون در هیچ جای ایران به غیر از آذربایجان و کول تپه نخجوان در جمهوری آذربایجان )نشانه‌ای بدست نیامده و این مورد نشان می دهد که » ارسنیک « نیز که در ساختن مفرغ استفاده می‌شده است تنها درآذربایجان استخراج می‌شده است و در حدود اوایل هزاره دوم قبل از میلاد استفاده از ارسنیک در ایران از بین رفته و جای آن را آلیاژ مس و قلع گرفته است (6) (1981 و edwards) (رجوع کنید به باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل از میلاد« ، 9)
دکتر»ج ، کریستی ویلسن ) از دیگر متخصصان غربی است که » آذربایجان « را قدیمی‌ترین مرکز صنایع ایران و فلات ایران را نیز دارای صنعتی قدیمی‌تر از مصر و بابل (= سومر) می‌شناسد .‌وی در کتاب ارزشمند خود » تاریخ صنایع ایران « در همین باره می‌نویسد:» حفاری‌های اخیر نشان می‌دهد که ایران بایستی دارای صنعتی قدیمی‌تر از مصر و بابل باشد ، نقاطی که در شوش ، تخت جمشید و دامغان حفاری‌شده تاریخ صنعتی ایران را تا شش هزار سال قبل می‌رساند . اکنون باید دید تمدنی از این قدیمی‌تر بوده یا نه ؟ از شباهت تامی که کشفیات و اشیاء نقاط ایران بوده است . مدارک و علاماتی در دست است که این مرکز را در آذربایجان نشان می‌دهد . در اطراف دریاچه ارومیه تپه‌هایی پیدا شده است که متعلق به عصر حجر است . در این حدود هنوز حفاری‌های علمی نشده و اگر کاوش‌های علمی در این منطقه بشود ممکن است تمدنی ابتدائی‌تر و قدیمی‌تر از آنچه بر باستان شناسان درنقاط ایران مشهود گشته بدست آید .« همان صفحه ماخذ ، 9ـ 7)
» کریستی ویلسن« هم چنین با استناد به اکتشافات باستان شناسی سال‌های اخیر در ایران و روایت تورات (آیه دوم باب یازدهم سفر پیدایش ) درباره کوچ سومریان از جانب مشرق ایران ) به جلگه عراق و تاکید بر این روایت سومری که » آنان عقیده داشتند قبل از آنکه به جلگه عراق بیایند خود دارای تمدن و از فلاحت (کشاورزی) و ساختمان و تغییر شکل فلزات و خط بهره‌مند بوده و این اطلاعات را با خود به عراق آورده‌اند.« به این نتیجه‌گیری رسیده است که تمدن از فلات ایران رو به مغرب و جلگه بین‌النهرین قدم نهاده و ایران مهد قدیمی‌ترین تمدن دنیا بوده است .(همان ماخذ ، 4)
مطالبی که ارائه شد به نحو مقتضی اقامت سومریان به مدت زمانی طولانی ولی نامعلوم در ناحیه آذربایجان و حوزه دریای خزر را تأیید می‌کنند و از همین شواهد می‌توان استنتاج کرد که هنر موسیقی اوزانی نیز از این حوزه به بین‌النهرین رسیده است .
وجود موسیقی اوزانی درمیان ایلام‌ها با تصویری که از یکی از اوزان ایلامی به دست ما رسیده است به ثبوت رسیده است . رواج این نوع موسیقی در میان ایلامی‌ها نیز این دریافت ما را که خاستگاه موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر بوده تقویت می‌کند ، زیرا ایلامی‌ها نیز به عقیده عده‌ای از صاحب‌نظران یا از کرانه‌های شرقی دریای خزر (نواحی آنو در ترکمنستان‌ و تورنگ تپه گرگان و دره‌گز خراسان ) به سرزمین ایلام کوچیده‌اند و یا تمدن ایلامی در این نواحی انتشار یافته و این نواحی تحت نفوذ تمدن ایلام بوده است . (رجوع کنید به » تاریخ ایران باستان« ، جلد 1 ، 133)
ایلامی‌ها چه از حوزه دریای خزر به سرزمین ایلام کوچیده باشند و چه تمدن آن‌ها در این حوزه منتشر شده باشد در هر حال با موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر سرو کار داشته‌اند . شباهت ظروف سفالی منطقه شوش (پایتخت ایلام) با ظروف سفالی (آنو) و تورنگ تپه و دره‌گز در حوزه دریای خزر ضمن گواهی ارتباط فرهنگی این دو حوزه ، این معنی را نیز گواهی می‌کند که موسیقی اوزانی حلقه اتصال دو حوزه خزر و ایلام بوده است .
رواج موسیقی اوزانی در میان کانقاهای ساکن در حوالی خوارزم در نیمه دوم از هزاره اول قبل از میلاد نشان می‌دهد که این نوع موسیقی در هر دو سوی شرق و غرب دریای خزر در طول هزاره ها نهادینه شده و مهم‌ترین مشغله ذهنی ساکنان آن بوده است .
در مورد کانقاها در این مقاله سخن خواهیم داشت ولی ضرورت دارد به لحاظ تقدم زمانی مانناها برکانقاها بدوا از رواج موسیقی اوزانی در میان مانناها که سرزمینشان دقیقا با آذربایجان و کردستان امروزی منطبق بوده است گفتگو کنیم . گواه رواج اوزانی در میان مانناها تصویری است که ازیک اوزان ماننایی در لباس بابلی‌ به دست‌ما رسیده است. این تصویر که بر روی پیاله‌‌ای مفرغی نشان داده شده علی الظاهر متعلق به سده هشتم قبل از میلاد می‌باشد . این تصویر اثبات می‌کند که موسیقی اوزانی در میان کوتی ها و لولویی‌ها‌ی آذربایجان و کردستان نیز رایج بوده است زیرا دولت ماننا در آغاز هزاره اول قبل از میلاد یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولویی‌ها و کوتی‌ها بوده است(رجوع کنید به » تاریخ ماد « ، 140) ، مانناها به طور قطع این هنر را به عنوان یکی از مواریث ملی کوتی‌ها و لولویی‌ها از آن‌ها به ارث برده‌اند . قرابت و خویشاوندی‌ لولویی‌های آذربایجان و کردستان با ایلامی‌ها و قوم دیگری به نام » سو « یا » سوبار« با هوریان یکی دانسته شده‌اند موجب شگفتی است . و این شگفتی زمانی به اوج می‌رسد که امروزه برای ما معلوم شده است که هوریان از نخستین ساکنان کرانه‌های غربی دریای خزر (قفقاز و آذربایجان) بوده و از این حوزه در شمال بین النهرین و فلسطین پراکنده شده‌اند (8) بدون اینکه ارتباط آنان با آذربایجان به عنوان خاستگاه ایشان قطع شده باشد . زیرا دولت‌های میتانی (
mitani) و اورارتو در هزاره‌های دوم و اول قبل از میلاد که مربوط به این قوم می‌باشد همچنان بخش‌هایی از قلمرو آذربایجان را در ترکیب خود داشته‌اند (9) دولت ماننا نیز که یکی از کوچک‌ترین تشکیلات دولتی لولویی‌ها و کوتی‌ها شناخته شده است دولتی بود که عناصر هوری را در میان خود داشت و حتی این ادعا نیز شده است که عنصر غالب در میان دولت‌ ماننا بوده است (1941 و (speiser) ـ باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل از میلاد 40 ـ 39 ) شواهد تاریخی موجود و داده‌های تاریخی این اجازه را به ما می‌دهد که بگوییم موسیقی اوزانی حداقل از هزاره پنجم قبل از میلاد در نیمه غربی ایران از کرانه های غربی دریای خزر گرفته تا سرزمین ایلام و سومر بسط یافته و رواج کامل داشته اشت و بطن اصلی و منشا آن حوزه دریای خزر و به ویژه آذربایجان بوده است . مدارکی که از منابع بین‌النهرین به دست ما رسیده است نشان می‌دهند که علاوه بر ایلامی‌ها و سومری‌ها که موسیقی بطور عام نقش بسیار مهمی در زندگی اجتماعی آنان داشته است ، کاسی‌ها و هوری‌ها (10) نیز با موسیقی و ساز‌های مختلف آن آشنا بوده‌اند و به احتمال قوی موسیقی اوزانی در میان آنان رایج بوده است زیرا خاستگاه کاسی‌ها نیز (به مانند هوری‌ها) کرانه‌های غربی دریای خزر (کاسپین) و جنوب رودخانه ارس بوده است ، (رک : تاریخ ایران باستان ، جلد دوم ، 1908) و بعید می‌نماید که این قوم در اقامتگاه نخستین خود در آذربایجان و حوزه دریایی که به نام‌ آن‌ها »کاسپین « نامیده می‌شود با این نوع موسیقی آشنایی نداشته باشند .
می‌دانیم که کاسی ها نوعی» عود « را خاستگاه آن ناحیه قفقاز و حوالی دریای خزر دانسته شده در نیمه اول از هزاره دوم قبل از میلاد در بین‌النهرین رواج داده‌اند(11) ، شاید بتوان این ساز را با » قوپوز «اوزان‌ها مقایسه‌ کرد و شاید هم این مقایسه درست نباشد ولی قدر مسلم می‌توان گفت که کاسی‌ها با داشتن چنین زمینه هنری بعید می‌نماید که با ساز اوزانی( قوپوز) بیگانه بوده باشد..
کانقاها چهارمین قومی‌ هستند که وجود موسیقی اوزانی در میان آن‌ها به ثبوت رسیده است این مردم از سده چهارم قبل از میلاد تا سده اول میلادی درمنطقه‌ای که از ارتفاعات تیان‌شان تا دریای خزر گسترده بود و خوارزم نیز بخشی از آن بوده است امپراتوری بزرگ قبیله‌ای برپا داشته بودند (گرکوار فرامکین، باستان شناسی در آسیای مرکزی صص 149 ـ 148) . در کوی کریگان قلعه خوارزم که از آثار باقیمانده از دوران کانقاهاست ، پیکره اوزانی به دست آمده است که یادآور پیکره اوزان‌های سومری ، ایلامی و ماننای است .
رواج این نوع موسیقی در میان کانقاها ضمن تایید خط سیر گسترش موسیقی اوزانی از حوزه دریای خزر، ایلام و سومر، رواج این نوع موسیقی را در میان ارشک‌ها (= اشکانیان ) را نیز تصدیق می‌کند زیرا ارشک‌ها مدت زمانی قریب به سه قرن با آن‌ها معاصر و همجوار بوده‌اند و وجود موسیقی اوزانی در میان آن ها نیز گزارش شده است بسیار محتمل است که بخش عمده‌ای از قبایل عضو اتحادیه پارت‌ همان قبایلی بوده است که در اتحادیه قبایل کانقا نیز شرکت داشتند . طبق شواهد موجود در اتحادیه‌های پارت و کانقا قبایل ترک سکایی عنصر غالب بوده‌اند و نام بنیانگذار سلسله اشکانی » ارشک « (= ارسک ، ارساق) نیز نامی بالاخص ترکی است و این نام از واژه ترکی» اَر« به معنی مرد یا پهلوان گرفته شده است .(12)
درباره روابط فرهنگی و قومی کانقاها با ارشک‌ها هنوز مطالعات سودمندی صورت نگرفته و ما اطلاعات روشنی در این خصوص نداریم و لیکن نامی که از ارشک‌ها شاعران نوازنده خود را با آن می خواندند برای ما معلوم است و ممکن است که کانقاها هم این نام را برای اوزان های خود بکار برده باشند. تمامی الفاظی که ارشک‌ها برای شاعران نوازنده خود بکار می‌بردند لفظ »گؤسان« (
gosan) است (میراث باستانی ایران ، 318) که با واژه ترکی اوزان قرابت لفظی و معنایی دارد ، با توجه به موضوع ترک تبار بودن بخش عمده‌ای از قبایل پارت و مدارک قابل اطمینانی که در سال‌های اخیر در این خصوص ارائه شده (13) ، شکی نمی‌ماند که واژه گوسان _(= گوزان )پارتی همان اوزان ترکی باستان است که مصمت گ (q) خود را از دست داده است. نظیر این رخداد صوتی را ما در ترکی معاصر نیز داریم چنانکه واژه ترکی گؤرنک (gorn k) به معنی تمثال و نمونه مصمت » گ« خود را از دست داده تبدیل به اؤرنک شده است . (رک : میرزا مهدی استراآبادی ، فرهنگ سنگلاخ ، 46)
در تعریفی دیگر می‌توان گفت که واژه» گوسان« پارتی از ریشه گوس(قوش) (
gos) ترکی به معنی نظم و شعر گرفته شده (14) و این تعریف به هیچ وجه تعریف اولیه را انکار نمی‌کند زیرا در لهجه‌های گوناگون زبان ترکی معاصر موارد متعددی وجود دارد که هم صورت باستانی واژه و هم صورت نوین آن کاربرد دارد (15) .
ریچارد ، ن. فرای معتقد است که کار شاعران را مشگر (گوسان) در زمان پارتیان رونق فراوان داشت و همه ادبیات نیز منحصر به ایشان می‌شد . و انحطاط کلی روایت‌هایی که این شاعران را مشگر پرداخته بودند در زمان ساسانیان آغاز شده و در زمان تسلط اعراب به سرانجام رسیده است (میراث باستانی ایران ، 318) ولی با این عقیده اخیر وی نمی‌توان موافق بود که این انحطاط همیشگی و قطعی بوده است زیرا معروف‌ترین مجموعه ادبی ـ حماسی مربوط به این شاعران را مشگر یعنی کتاب » دده قورقود« قطع نظر از تعلق متن اصلی و احتمالا شفاهی آن به دوران قبل از اسلام ـ در دوره اسلامی و آن هم در اراضی آذربایجان تدوین و کتاب شده است . و علاوه بر این افزون بر چهارده قرن از گذشته دوره اسلامی هنوز هم موسیقی اوزانی در خاستگاه نخستین خود در آذربایجان ، ترکمن صحرا ، گرگان ، و شمال خراسان به حیات جاودانه خود ادامه می‌دهد و در کشورهای شمالی همجوار با ایران و به ویژه در آسیای میانه از رونق جدی برخوردار است .
از گزارش‌های تاریخی منابع مکتوب ایرانی چنین برمی‌آید که موسیقی اوزانی در دوره اسلامی بطور گسترده در دربار سلاطین ترک و مغول ایران رواج داشته و اوزان‌ها مناصبی عالی مقام در نزد پادشاهان مزبور داشته‌اند.
در تاریخ جهانگشای جوینی عبارتی هست که این مرتبت را تصدیق می‌کند: »و ابن دربوس« را به سر خیلی اوزان نامزد فرمود (یادداشت های قزوینی ، جلد اول ، 140) . در تاریخ و صاف الحضره و هم چنین جامع التواریخ رشیدی نیز ذکری از اوزان‌ها شده است و لیکن پیش از مؤلفان کتب فوق حکیم نظامی گنجوی از اوزان‌ها سخن گفته است . وی در منظومه »اسکندرنامه«خود در فصل مربوط به مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را از اوزان‌های دربار خاقان چین که وی او را پادشاه ترکان می‌خواند و نغمه سازان ملل دیگر سخن رانده است :
در مجلس خاقان چین:
نشسته به رامش زهر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری
نوا ساز خنیاگران شگرف
به قانون اوزان برآورده حرف
بریشم نوازان سغدی سرود
به گردون برآورده آواز رود
سرایندگان ره پهلوی
ز بس نغمه داده نوا را نوی
همان پای کوپان کشمیرزاد
معلق زن از رقص چون دیو باد
ز یونانیان ارغنون زن بسی
که بردند هوش از دل هر کس
در خاتمه لازم است که درباره ریشه و معنی لغوی »اوزان«نیز مطالبی گفته باشیم . لفظ »اوزان «همانطوری که قبلاً گفته شد با واژه (=گوسان) پارتی شباهت لفظی و معنوی دارد و اوزان به احتمال قریب به یقین کوتاه شده گوسان پارتی است . اوزان در لغت ترکی خنیاگر ، شاعر و آوازه خوان و نوازنده‌ای است که با ساز خود موسوم به »قوپوز« داستان‌ها و اشعار حماسی و ملی قوم و قبیله خود را برای مردم ترنم می‌کرده است.
علامه فقید محمد قزوینی با مشاهده صورت»اوران« در قسمت سوم لغت نامه ابن مهنا موسوم به »حیله الانسان وحلبه‌اللبسان«که مختص لغات مغولی است لفظ اوزان تصحیف شده واژه »اوزان« مغولی است و آن را مغولی پنداشته و به پیروی از قاموس پاوه دوکورتی آن را به معنی صنعت و پیشه گرفته است . در صورتی که اصل این واژه همان اوزان (و یا زاء معجمه) بوده و اوران (
uran) صورت دیگر و نه مغولی شده آن است . در این باره حاشیه نویس جامعه التواریخ توضیحاتی داده است که آن را مرور می‌کنیم : اوزان = به مغولی اوران و جمع‌ آن اوراد و اوراچود ، از ماده ترکی اوز و به معنی صنعتگر و ماهر و هنرمند و اوزان جمع آن است .
واژه اوُز ترکی گروه »ش/ ز « (
slz) در گروه »ل / ر« (l/r) اوُر (ur) و جمع آن اوران بوده و از این گروه زبان‌های ترکی به مغولی راه یافته است (16) . جامع التواریخ ، حواشی ، 2176).
وی هم چنین به نقل از مطالب »جرارد کلوزون« ترک شناس مشهور انگلیس درباره واژه »اوز« (
uz) می‌نویسد: اوز در زبان ترکی به معنی : ماهر، استاد کار، هنرمند ، پیشه‌ور ماهر ، صنعتگر ماهر ، محترفه ، صناع و در باب اشیاء به معنی : کامل و درست و بی‌نقص است. این واژه در زبان ترکی پیشینه کهن دارد و در سنگ نبشته‌های اورخون به عنوان نام خاص و لقب و در نوشته‌های اویغوری سده هشتم میلادی به معنی ماهر و استادکار و هنرمند به کار رفته است . واژه اوز از یک زبان ترکی گروه (ل / ر) (l/r) که در آن اور (ur) بوده است به زبان مغولی در آمده و در این زبان به »اورا« و »اوران« تبدیل شده است.
لفظ اوزان و یا اوران چنانکه در بالا گفته شد اسم جمع است و یکی از نشانه‌های جمع ترکی باستان یعنی »ان« را در خود حفظ کرده است همانند واژه »اَرَن« به معنی مردان و رجال که در دیوان لغات الترک به عنوان جمعی نادر ثبت شده است ، و زبان شناس سترگ ترک محمود کاشغری نتوانسته است تشخیص بدهد که این نشانه جمع از روزگارانی خیلی پیش به دوران او رسیده است. لازم است قید کنیم که معانی ماهرو استاد داده شده از جانب کلوزون در اصل از مضمون دیوان لغات الترک کاشغری اخذ شده است و میرزا مهدی استرآبادی در فرهنگ سنگلاخ خود در معنی اوزان آورده که اوزان یعنی خواندن و آن عبارت است تصنیفات ترکی که خارج از وزن نظم است . این مؤلف گرانقدر در معنی مصدر اوزماق آن را سخت لاف‌آمیز گفتن دانسته ولی به دریافت ما در اشتقاق این مصدر از ریشه اؤز به معنی خود و اؤزو ـ اؤزوم گفتن (منم منم گفتن) دچار سهو شده است .
به نوشته دکتر بهزاد بهزادی لفظ اوزان تا قرن پانزدهم میلادی متداول بوده ولی از قرن مزبور به بعد اصطلاح اوزان در آذربایجان و تریه به »آشیق« (= عاشیق) و در آسیای میانه به »باخشی« (= باقسی، بخشی) تغییر نام داده است.
پاورقی:
1ـ اینکه حسن پیرنیا لفظ آگلوتیناتیو را به گروه زبان‌های هند و اروپایی و سامی اطلاق کرده درست نیست و برای این نوع زبان‌ها لفظ »تحلیلی«درست می‌نماید.
2ـ پروفسور والترهینتس لفظ‌ایم (یا نیم) را به معنی بالا (شمال) گرفته است ولی »هورزنی«آن را به معنی مشرق می‌داند.
3ـ حکیم فردوسی در داستان شهر زنان در نزدیکی کشور روم(آسیای صغیر) از کشور آنان با نام »هروم« یاد کرده و حکیم نظامی گنجوی نیز در داستان نوشابه حاکم شهر بردع و اسکندر رومی به صراحت نام باستانی این شهر را »هروم« (= هوروم) خوانده است:
هرومش لقب بود از آغاز کار
کنون بردعش خواند آموزگار
4ـ رک : (یادداشت‌های قزوینی ، جلد ششم، 170)
5ـ طبقه
k گؤی تپه متعلق به اواخر هزاره چهارم و آغاز هزاره سوم قبل از میلاد است . (تاریخ ماد ، 97 ـ 96 )
6ـ تکنیک استفاده از آلیاژ مس و ارسنیک در خاور نزدیک برای نخستین بار در حدود نیمه اول هزاره چهارم ق . م بکار می رفته است و محل استفاده از این تکنیک تنها اراضی آذربایجان بوده است (رک : باستان شناسی و هنر ایران ، 77)
7 ـ رک : تاریخ ماد ، 117 و دنیای گم شده ایلام ، 26)
8 ـ رک : گرجی‌ها ، 30 ـ 29 و تاریخ ملل قدیم آسیای غربی 16 ـ 15 ـ 14 و تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول بخش دوم ، 32 ـ 31)
9ـ دریاچه ارومیه قرن‌ها به نام دولت میتانی ، »ماتیانی« خوانده شده است.
10ـ »دوشراتا« پادشاه هوری تبار میتانی در قرن چهاردهم قبل از میلاد سازی چوبی را با روکش از طلا به فرعون مصر هدیه داده است که قدیمی‌ترین نمونه آن در نقوش مینیاتور مانند نذری، منقور بر طلا که در تپه حصار دامغان و استرآباد (گرگان) مکشوف و متعلق به قرن هفدهم ق . م شناخته شده است . خاستگاه این ساز نیز با قید احتمال قوی قفقاز بوده است (رک : تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ،‌جلد اول 863)
11 ـ رک که تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، 866)
12ـ اشتقاق نام ارشک (=ارسک) از ریشه »اَر« مورد تصدیق برخی از صاحبنظران غربی قرار گرفته است . (رک ، میراث باستانی ایران ، 291)
13ـ رک : لوحه‌های پارتی ( = ترکی ) اشکانیان که توسط دکتر »صلاحی دیکر« (
selahi diker) در تالیف خود به نام
(
and the whole earth of one language) ارائه شده و در کتاب ایران تورکلری‌نین اسکی تاریخی دکتر محمد تقی زهتابی جلد دوم صص ـ 356 ـ 357 ـ 358 ـ 356 ـ 366 درج شده است . راولینسون نیز در کتاب (25 ـ 22 ـ و (sixmonarchy پارتی ها را هند و اروپایی نمی‌داند . »کرادر« نیز اصل کلمه ارشکان را »ارسخان« دانسته که به صورت ارـ خان درآمده و به عربی سلسله اس ـ خان نامیده شده است . کرادر وجود لقب gan (قان ـ خان) را در معنای فرمانده زبردست اثبات کرده است . بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که پارت‌ها در اصل همان آرس‌ها بوده‌اند که در منابع چینی »آنسی« خوانده شده‌اند . کلمه ترکی »تخار« (مرکب از تخ = دوگ به معنای جنگ + ار به معنای مرد) که به معنای فرد جنگجو است به عقیده »آلتهایم«نامی است که به وسیله ترک‌ها و اویغوری‌ها و لاتینی‌ها به آرسی‌ها (= ارساک‌ها ، ارشاک‌ها )‌داده شده است و مردم نیز خود را آرسی (arci) می نامیدند . وجه تسمیه‌ای را هم که ژوستن آن را ثبت کرده (ترگوس پومپئیوس ، iv ، 2) و به معنای (حرکت کرده )‌گفته است به غیر از زبان ترکی (از مصدر بارماق: رفتن ، حرکت نمودن ) در هیچ یک از زبان‌های شرقی مطلقا شناخته شده نیست و این قرنیه را هم می‌توان درترک تبار بودن ارشک‌ها (= پارت‌ها ) نشانه گرفت ضمنا =چند تن از پادشاهان پارت نیز نام بالاخص ترکی »بالاش« (= بلاش) را بر روی خود داشته‌اند . پژوهشگران ایرانی اعتماد السلطنه در کتاب »در التیجان فی تاریخ بنی اشکان« پارت‌ها را مطلقا تورانی و ترک تبار دانسته است . (رک : فیلیپ لوزنیسکی ، خاستگاه پارت‌ها صص 38 ـ 12 ـ 39 ـ 97 ـ 98 و هم چنین ایران تورکلری‌نین اسکی تاریخی ، جلد دوم ، 72 ،تا 98 )
14ـ واژه قوشوق به معنی شعر و رجز و . قصیده (دیوان لغات الترک ، 809 ) و قوشماق در معنای اموات را به نوحه سرودن (فرهنگ سنگلاخ ، 215 ) از ریشه »قوش« گرفته شده است . تبدیل س به ش در زبان ترکی سابقه دارد چنانکه کلمه قورشاق به معنی کمربند در اصل از قورساق مبدل شده است .
15ـ مقایسه کنید واژه‌های اورماق (
urmaq) را با وورماق(vurmaq) به معنای زدن و اوبوک را با پوپوک (= پیپیک) به معنی تاج خروس و پرندگان (مانند هدهد) .
16ـ از اینجا می‌توان ارتباط دو واژه گؤز به معنای چشم و گؤرمک به معنای دیدن را درک نمود.

مرحوم عادل ارشادی فر

No comments:

Post a Comment