Wednesday, July 18, 2012

نیویورک تایمز: در تبریز جدایی از ایران و پیوستن به جمهوری آذربایجان خواسته متداول مردم است



آراز نیوز : از همه متداول تر، رفتار فروشندهصندلهای «آدیداس» و عینکهای «ریبن» بود که به تحقیر میگفت: «انقلاب ایران یک اشتباه بود». یا یک جداییطلب در تبریز که ایران را رها کرده است و میخواهد شمال کشور به [جمهوری] آذربایجان بپیوندد؛
یا مردی که در استراحتگاه کنار جاده با تندی از این که آمریکا در برابر ایران قلدری میکند انتقاد میکرد اما میگفت: «رهبران ما عقلشان را از دست دادهاند.» یا زنی که نماز و روزه را رها کرده است و توضیح میدهد که: «بزرگترین چیزی که باعث شده مردم از اسلام روگردان بشوند دولت است

در زیر متن گزارش سفر نيکلاس کريستف، يکی از خبرنگاران روزنامه «نيويورک تايمز» که به تازگی از سفری به ايران بازگشته است را با ترجمه فارسی از خود سایت نیویورک تایمز می خوانید:

سفر 2736 کیلومتری من به ایران با ابراز علاقه و هیجان یک ایرانی نسبت به آمریکا شروع شد. این نظر مرا تایید میکرد که ایرانیان، آمریکا دوست ترین ملت خاورمیانه هستند. در شب اول اقامت من در مشهد که شهری مذهبی است فردی که سابقا تکاور بوده‌، و اکنون لباس فروش است با شوق و ذوق گفت «ما آمریکا را دوست داریم.» چنان از خود بی خود شده بود که فکر کردم ممکن است بغلم کند. او با وجود اینکه، میگفت بر اثر تحریم های غرب، کاسبیش به شدت ضربه خورده است، با اینحال رهبران خود را ملامت میکرد.

میگفت: «نمی توانم آمریکا را سرزنش کنم، من آمریکا را بیشتر از این حرفها دوست دارم

نظر او با نظر عامه مردم یکی نبود. من با ایرانیان زیادی – بخصوص در دهاتآشنا شدم که به شدت هوادار مسئولان دولتی بودند و از این خوششان نمی آمد که دولت آمریکا قلدری میکند. هرچند که ایرانیها با یکدیگر همنظر نیستند، اما در یک خصوصیت مشترکند؛ و آن صمیمیت آنها نسبت به من بود وقتی که متوجه می شدند من آمریکایی هستم.

از کنار چند تابلوی «مرگ بر آمریکا» رد شدیم اما آنچه سفر ما را کند میکرد مهمان نوازی مردم بود. ایرانیها به ما هدیه میدادند و ما را به خانههایشان دعوت میکردند. در صف بازرسی پیش از سوار شدن به پرواز تهران - مشهد، یکی از پاسداران خیلی دوستانه گفت: «ما اجازه نداریم بگذاریم باتری از اینجا رد بشود ولی چون تو خارجی هستی استثناء قائل میشویم

دولت ایران به شکلی نادر یک ویزای خبرنگاری به من داد و اجازه داد بدون اینکه کسی دنبالم بیاید، خودم با ماشین در مسیری که دولت تایید کرده بود، از مشهد در شرق، تا تبریز در غرب بروم و سپس به تهران برگردم. در میان راه من با مردمی که خودم به صورت تصادفی انتخاب میکردم مصاحبه میکردم و تا آنجایی که خودم میتوانم بگویم کسی تعقیبم نمیکرد.

در مقایسه با سفر قبلیام در سال ۱۳۸۵، مردم بیشتر به خاطر مشکلات مالی که بخشی از آنها نتیجهتحریمهای غرب است ناراضی بودند. این تحریمها برای مردم به شدت کمرشکن بوده است اما در کمال تعجب به نظر میرسد که مردم، رهبران خود را باعث و بانی این مشکلات میدانند.

تفاوت دیگری نسبت به سفر قبلی من: مردم نسبت به گذشته بیشتر وحشتزدهاند. ایرانیان راحت از رهبران خود گله میکنند، حتی در ملاء عام. اما از سرکوب سال 1388 به بعد یک خط قرمز بوجود آمده است: هر چیزی که به فعالیت [سیاسی] ختم شود، حتی انتقاد در میان عموم. یک وبلاگ نویس محکوم به 15 سال زندان شده است، مردم تنها برای مصاحبه کردن با خبرنگاران خارجی به زندان افتاده اند. در نتیجه امروز ایرانیان خیلی محتاطترند که از آنان تصویر یا نقل قولی پخش نشود.

مرد جوانی که در نزدیکی دریای خزر زندگی می کند از من خواست: «از این ویدیو استفاده نکنید. نمی خواهم آینده ام را به مخاطره بیندازم

یک کاسبکار در گفتگوی خودمانیمان دربارهدولت درد دل میکرد و میگفت: «اقتصاد افتضاحی داریم و همهاش تقصیر رئیس جمهور است.» وقتی که دفترچه و دوربینمان را بیرون آوردیم، شروع کرد به تعریف از دولت. دوربین را که کنار کشیدیم من از او پرسیدم که چرا 180 درجه تغییر موضع داده بود. شانههایش را بالا انداخت و گفت: «در ایران نمیشود حرف راست را گفت

سنجش افکار عمومی در یک کشور استبدادی بسیار دشوار است، اما مشخص است که دولت بخصوص در میان روستاییان و کارگران کمسواد هواداران زیادی دارد.

مناد امیدوار، کارگر 38 ساله مزرعهکه در کنار جادهای نزدیک مشهد با دوستانش تیلهبازی میکند میگوید: «ایرانیها از رهبرانشان راضی هستند.» او تا اول دبیرستان درس خوانده است و تنها منبع اطلاعاتی وی رسانه های دولتی هستند.

وقتی از او دربارهفعالان حقوق بشر و بهاییانی که در زندانند پرسیدم، ناباورانه سرش را تکان داد و گفت: «فکر نمیکنم کسی در کشور ما بیگناه به زندان بیافتد. حتما کاری کرده اند

در آن سر کشور، فروشندهای که او هم سواد چندانی نداشت و متکی به تلویزیون دولتی بود، به من گفت: «همهملت پشتیبان رهبرند

از همه متداول تر، رفتار فروشندهصندلهای «آدیداس» و عینکهای «ریبن» بود که به تحقیر میگفت: «انقلاب ایران یک اشتباه بود». یا یک جداییطلب در تبریز که ایران را رها کرده است و میخواهد شمال کشور به [جمهوری] آذربایجان بپیوندد؛ یا مردی که در استراحتگاه کنار جاده با تندی از این که آمریکا در برابر ایران قلدری میکند انتقاد میکرد اما میگفت: «رهبران ما عقلشان را از دست دادهاند.» یا زنی که نماز و روزه را رها کرده است و توضیح میدهد که: «بزرگترین چیزی که باعث شده مردم از اسلام روگردان بشوند دولت است

به عقیدهمن در حقیقت یکی از دلایل ابراز علاقه مردم به آمریکا این است که آنها تمایل دارند هر چه را رسانههای دولتی محکوم می کنند، انها با آغوش باز بپذیرند.

من احساس می کنم که ایران مانند سایر کشورهای استبدادی است که من آنها را پیش از سقوط شان پوشش خبری دادهام. حدس من این است که نابودی این سیستم حتمی است و سوال فقط زمان آن است، مگر این که جنگی بین ایران و غرب در بگیرد، شاید در نتیجهحملهاسرائیل به تاسیسات اتمی ایران. به نظر من این عکسالعملی ملیگرایانه را بوجود خواهد آورد و آیتاللهها را نجات خواهد داد. دستاوردهای دیگر من در این سفر در نوشتارهای بعدی ادامه خواهد داشت.


متن انگلیسی:
http://www.nytimes.com/2012/06/14/opinion/kristof-hugs-from-iran.html?ref=iran
ترجمه فارسی توسط خود سایت نیویورک تایمز:
http://www.nytimes.com/2012/06/14/opinion/kristof-persian.html?_r=1&ref=iran تمامی حقوق این 

No comments:

Post a Comment