"تعيين سرنوشت
خود" ابزاري براي رسيدن به وضعيتي پيشرفته تر به نام حق "اداره
خود" و يا تشكيل دولت ملي است. معمولا آنچه از اعمال حق "تعيين
سرنوشت خود" بدست مي آيد "اداره امور خود" در قالب دولت ملي و به
يكي از اشكال اوتونومي داخلي، فدراليسم و كنفدراليسم است. تلاشهاي بسياري براي
فورموليزه كردن "حق تعيين سرنوشت خود" انجام گرفته است، با اينهمه
تاكنون اين حق به طور دقيق تعريف نشده و معنا و مضمون آن
كمابيش مبهم مانده است.
در
بيانيه ١٩٦٠ ملل متحد (در تضمين استقلال مردم تحت استعمار) گفته مي شود كه همه
خلقها از حق اداره امور خود برخوردارند. اما با اضافات
ديگر اين حق صرفا محدود به "حق استقلال" از دول "استعمارگر
خارجي" شده و در مورد "استعمار داخلي"
و به
عبارت ديگر "امپرياليسم محلي" اعمال نمي شود ("استعمار داخلي" وجود نابرابري
اقتصادي و سياسي بين مناطق گوناگون يك جامعه است. اين مناطق در اغلب موارد با
خصوصياتي مانند ائتنيسيته، زبان و يا دين از ديگران متفاوتند). حتي اين مصوبات
مردماني را كه در زير سلطه "استعمار داخلي" مي زيند، با تمهيدات گوناگون
مجبور به شناختن مرزها و تماميت ارضي دولت استعمارگر داخلي مي كند. علاوه بر آن اغلب، "حق تعيين سرنوشت
خود" در مواردي شناخته شده كه "ملتهاي حاكم و محكوم" به لحاظ
جغرافيائي از يكديگر منفصل و در فواصل بسيار دور قرار داشته باشند. اما اين حق در
كشورهائي كه ملتهاي محكوم و حاكم در جوار يكديگر زندگي مي كنند و يا "استعمار
داخلي"، تحت نظر هيچ نهاد بين المللي نيست. شايد يكي از دلايل اين وضعيت آن
باشد كه در عرصه حقوق بين الملل در باره فرموليزه كردن مسائل و مشكلات بين كشورها
پيشرفت معيني حاصل شده، اما در عرصه مسائل داخل يك كشور خاص از جمله استعمار
داخلي، مشابه اين پيشرفت حاصل نشده است. در اينگونه حالات، "حق تعيين سرنوشت
خود" يك حق سياسي است و در حقوق بين الملل جائي ندارد، زيرا كه در داخل يك
كشور اتفاق مي افتد.
علاوه بر
ملتهاي محكوم و حاكم، دسته ديگري كه مي بايد در اين رابطه ذكر شود "اقليت
ملي" است. در اين مورد حق تعيين سرنوشت عموما به معني رعايت حقوق ملي-اتنيكي
در نظر گرفته مي شود و فرض بر آن است كه اين حقوق مي بايست در داخل يك كشور رعايت
شوند، بر خلاف "ملت محكوم" كه از حق جدائي برخوردار است. در مورد حقوق
اقليتهاي ملي و مكانيزمهاي وصول بدانها نيز پيشرفتهاي بسياري حاصل شده و اصول،
قواعد و استانداردهائي تهيه گرديده است.
س-انواع
تعيين سرنوشت خود كدام است؟
در داخل يك كشور خاص، مي توان از دو نوع تعيين سرنوشت
خود سخن راند:
تعيين سرنوشت خود-داخلي: نخست "تعيين سرنوشت
خود-داخلي" كه در مورد ارتباط و مناسبت ملت حاكم با دولت ملي اش- دولتي كه به
لحاظ اتنيك تحت حاكميت و ممثل اوست- بكار مي رود، مانند رابطه ملت حاكم فارس با دو
دولت پهلوي و جمهوري اسلامي ايران كه تمثيل كننده ملت حاكم فارس اند و يا رابطه
ملت روس و چين (هان) به ترتيب با دولتهاي روسيه و چين. در اينجا مساله، امري داخلي
بين يك ملت و دولت مربوطه وي است، محرك اصلي مبارزه ضد استبدادي است و حفظ تماميت
ارضي پيش فرضي مهم است. به
عبارت ديگر "حق تعيين سرنوشت خود- داخلي"، حق تعيين سرنوشت خود است بدون
وجود آلترناتيو استقلال و تشكيل دولت ملي خود (چرا كه قبلا وجود دارد). مبارزه
دمكراسي ملتهاي حاكم در جهان، از مصاديق تحقق همين تعيين سرنوشت خود-داخلي است.
تعيين سرنوشت خود-خارجي: در مقابل، "تعيين سرنوشت
خود-خارجي" وجود دارد كه در مورد ارتباط ملت محكوم با دولت ملي يك ملت ديگر
يعني ملت حاكم بكار مي رود. مانند رابطه ملت محكوم ترك با دولتهاي پهلوي و جمهوري
اسلامي ايران كه به لحاظ ملي-اتنيكي ممثل ملت حاكم فارس اند و يا رابطه ملتهاي چچن
و اويغور به ترتيب با دولتهاي روسيه و چين. در اينجا محرك اصلي، استعمار داخلي،
فجايع انساني مانند جنايات جنگي، جنايت عليه بشريت، اشغال و نسل كشي و يا ديگر
ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي براي تعيين سرنوشت خود است و حق جدائي و تشكيل
دولت ملي خود، يكي از گزينه هاي اصلي است. هدف حركتهاي ملي و يا جنبشهاي آزاديبخش
ملي در جهان، تحقق همين تعيين سرنوشت خود-خارجي است.
بنا به تعاريف فوق، در ايران هر دو ملت فارس و ملت ترك
درگير مبارزه براي احقاق حق تعيين سرنوشت خود مي باشند، ملت حاكم فارس براي تعيين
سرنوشت خود-داخلي و ملت محكوم ترك براي سرنوشت خود-خارجي.
س-رابطه
عامل خارجي و تعيين سرنوشت در منطقه ما و مصاديق آن در مورد حركت ملي ترك چيست؟
در مساله
تعيين سرنوشت خود-خارجي در خاورميانه،"عامل خارجي" هم ارز با
"دمكراسي" و حتي تعيين كننده تر از آن است. در منطقه ما هيچ كدام از
حركات آزاديبخش ملي بدون فشار و در مواردي مداخله مستقيم خارجي حتي اشغال و ديگر
فجايع انساني موفق به تعيين سرنوشت خود و اداره امور خود نشده اند. اين واقعيت تلخ
خاورميانه و قفقاز است. حتي در صورت پديدار شدن تجربه هاي بسيار
خودجوش و زودگذر دمكراسي
در منطقه، باز انعكاس اين روند كند و ناكارآمد در تعيين سرنوشت ملل محكوم بسيار
ضعيف بوده و هرگز نتوانسته منجر به اعمال حق تعيين سرنوشت با
روشهائي دمكراتيك گردد. تركهاي قبرس، كردهاي عراق، اوستينهاي گرجستان، ارمنيان
قاراباغ آزربايجان همه و همه اداره امور خود را مديون فشار حتي دخالت مستقيم خارجي
اند. در ايران
نيز وضعيت مشابهي موجود بوده است. جمهوري خلق آزربايجان-مساوات در قفقاز جنوبي و
حاكميت نيمه مستقل مجدالسلطنه افشار اورومي بر شمال غرب ايران در سالهاي پاياني
جنگ جهاني اول، هر دو توسط اردوي عثماني ايجاد شد. در سالهاي جنگ جهاني دوم نيز
حكومت ملي آزربايجان و جمهوري مهاباد، تنها در شرايطي كه شمال غرب ايران تحت اشغال
ارتش سرخ بود امكان ظهور پيدا كردند و پس از عقب نشيني اين ارتش، به سرعت فرو
ريختند. توركمانهاي عراق و چچنهاي روسيه نيز عينا به همان دلايل،
يعني نبود فشار موثر و يا دخالت مستقيم خارجي تاكنون نتوانسته اند سرنوشت خويش را
تعيين كنند.
بدين سبب
است كه واقعيتهاي جهان خارج حكم مي كند در مديريت حركت ملي ترك به سوي تعيين سرنوشت خود در ايران نيز، فاكتور استفاده همزمان از ابزارهاي جنبي ديگري
مانند دمكراسي و مهمتر از آن، فشار-عامل خارجي بدرستي ارزيابي
و بكار گرفته شود. امروز
ملت محكوم ترك به تنهائي، حتي در صورت همكاري و همسوئي همه ملل غيرفارس ساكن در
ايران نيز، امكان و توان نائل شدن به حق تعيين سرنوشت خود و حق اداره امور خود و
تاسيس دولت ملي خويش، چه برسد به ايجاد نظام دمكراسي در ايران و يا در بخشي از آن
را ندارد. در درجه اول بدين سبب كه ايران توسعه نيافته و تجريد شده از بسياري از
روندهاي معاصر جهاني، كشوري مسلمان و خاورميانه اي با همه پيچيدگيها و خصلتهاي آن
است. آگاهي بر اين واقعيت است باعث مي شود بر عكس ملت حاكم، از نظر ملل محكوم در
ایران که تحت استعمار داخلی مي زيند، فشار-دخالت خارجی لیبرال در برخي موارد
دلپذيرتر از سلطه استعمارگر دسپوت داخلی باشد (مانند موضع كردان عراق در رابطه با
دخالت نظامي آمريكا در اين كشور و يا تركان قبرس در رابطه با حضور تركيه در
سرزمينشان).
در مورد
مساله ملي ترك و آزربايجان جنوبي استفاده از ابزار عامل خارجي به طور مشخص فعلا دو
معني مي دهد. يكي بين المللي و درگير كردن كشورهاي همسايه و قدرتهاي بزرگ بويژه
كشور تركيه در مساله ملي خلق ترك و آزربايجان جنوبي و ديگري باز كردن پاي نهادهاي
بين المللي حقوق بشر و .... در مسائل داخلي ايران. انتقال مساله ملي خود به
پلاتفرمهاي بين المللي، رويكرد استراتژيك ملل محكوم در منطقه است. از همين رو خلق
ترك و حركت ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي نيز خواهان درگير شدن جهان خارج و
در راس آنها جمهوري آزربايجان و بيشتر از آن دولت تركيه در همه حوادث داخلي ايران
بويژه مسائل مربوط به خلق ترك است. كردها، تركمنها، بلوچها و عربهاي ساكن در ايران
نيز اهداف استراتژيك مشابهي دارند. به عنوان مثال برقراري دوباره پيوند تاريخي قطع
شده بين تركان قزلباش ساكن در ايران (اهل حق) و بدنه اصلي آنها در تركيه كه موسوم
به علوي هستند و يا وابسته شدن سازماني تركهاي سني و حتي جعفري آزربايجان و ايران
به ديانت تركيه به اين هدف كمك ميكند. حمايت از عضويت جمهوري آزربايجان در ناتو و
عضويت تركيه و جمهوري آزربايجان در اتحاديه اروپا نيز از اين جنبه داراي اهميت
است، زيرا مي تواند مساله ملي ترك و آزربايجان جنوبي را مستقيما به پلاتفورم
اتحاديه اروپا و ناتو وارد كند.
در جهان
معاصر حقوق بشر، دمكراسي، بنيادگرائي، انتخابات آزاد، نژادپرستي، تبعيضات اجتماعي،
حقوق زنان، امحاء زبانها و فرهنگهاي گوناگون و مشابه آنها، ديگر امور داخلي هيچ
كشوري بشمار نمي روند. اينها امور داخلي ايران نيز نيستند. حركت ملي ترك نيز مي
بايست تا آنجا كه مي تواند، نهادها و موسسات بين المللي و كشورهاي همسايه و غربي
را در اين عرصه ها درگير سازد. در همين راستا حركت ملي ترك در همه انتخابات محلي و
سراسري ايران، مي بايست خواهان حضور ناظرهائي از طرف موسسات و نهادهاي خارجي مذبور
و بويژه دولت تركيه گردد. اين خواست اساسي، در عين حال نشانگر عدم اعتماد به و عدم
مشروع شمردن دولت ايران از سوي ملت ترك است.
Sozumuz,
a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south
azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/
No comments:
Post a Comment