Saturday, January 8, 2011

در نقد نقد ، یا خوف زوال؟

در نقد نقد ، یا خوف زوال؟
گونای تبریزی

جان همه روز از لگد کوب خیال
وز زیان و سود ، وز خوف زوال
  (مثنوی معنوی ، مولوی ، دفتر اول ، بیت 411)
 قریب یکسال پیش ، ما در ادامه مطالعاتمان و نقدهایی که بر اندیشه های مغالطه آمیز "ناصر پورپیرار" در آنروزگار داشتیم ، با نوشته های فردی آشنا شدیم به نام "آرامش دوستدار".
این جناب در زمره روشنفکران خارج نشین راسیسم فارس قرار داشت که با دین (در اینجا اسلام) میانه خوبی نداشت  و ما در آنروز مقالات متعددی از او ، از وبسایت اش :
برداشت کردیم تا دلیل علاقه پورپیرار به اندیشه های آرامش را بیابیم و از این زاویه نیز پورپیرار را بفهمیم و جلوی تاخت و تازش به داشته های ملت ترک آذربایجان بایستیم. لکن هرچه در مقالات آرامش فرو رفتیم آرامش بر ما حرام شد و آشفته تر شدیم چرا که نوشته هایش حقیقتا پریشان بود. شاید خود او نیز به این آشفتگی پی برده بود که هر جا کم می آورد به کتابهایش که در خارج چاپ شده اند ارجاع میداد به خصوص کتابی از او برایمان جالب بود به نام : "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" ، چاپ پاریس.
ما هرچه این کتاب را در فضای مجازی جستجو کردیم نیافتیمش و چقدر حسرت خوردیم که نتوانستیم این ماجرا را به سرانجامی برسانیم. دستان ما  در جامعه بسته ای که در آن گرفتاریم هر روز بسته تر می شود. چه تلخ.
حال بعد از گذشت این همه مدت شاهدیم که حضرات "کانون دمکراسی آذربایجان" دست به انتشار نقد یک برادر افغان (احمد حسین مبلغ) بر اندیشه های آرامش دوستدار زده اند:
 و اکثر سایتهای آذربایجان جنوبی نیز مثل اینکه از مدتها منتظر این مقاله بودند با دست و دلبازی زیاد، که ما از آنان کمتر سراغ داریم به استقبال انتشار این نقد رفته اند. حضرات کانون که بعد از مصاحبه با جناب "مهران بهاری" قرار بود بیشتر در باب پرمناقشه "دین" وارد شوند اما با نقدهایی از جانب ما مواجه گشته و مهر سکوت بر لب زدند اینک از اندیشمندان افغان در باب افشا راسیسم فارس بهره می گیرند ، چه تلخ.
من این روزها دچار خوف شده ام ، خوف زوال ، وقتی موج عافیت طلبی را در فعالان خارج می بینم ، وقتی می بینم هر چیز و همه کس در این ملک کثیر (المله ، اللسان ، ال...) در مدار پیشرفت و سختکوشی قرار دارند و ما...؟
ببینید مثلا در بعد سیاسی ، حتی سازمان تا دندان مسلح مجاهدین خلق ایران ، که دستهای آلوده به خون اش هنوز پاک نشده (و شاید هیچگاه پاک نشود) در پروسه مدنی شدن قرار گرفته ، ببینید چگونه قاتل و مقتول کنار هم می نشینند ، شکنجه گر و دربند چگونه به هم لبخند می زنند ، چگونه؟
پس ما؟ ، ما به کجا می رویم؟
ببینید که تحقیر افاغنه مهاجر در ایران یا آزردگی از اسلام ستیزی توانسته انگیزه هایی برای یک نویسنده افغان فراهم آورد تا بر علیه راسیسم فارس بنویسد (کاری که قاعدتا نباید می کرد چون یک افغان چه دردی می تواند با فارس و فارس زبان داشته باشد آنهم به لطف رسانه هایی چون بی بی سی فارسی که "فارسی" افغان و "فارسی" تاجیک و... را تبلیغ می کند) اما این همه تحقیر و توهین و انکار در شریعت و طریقت و تواریخ و ادبیات و... در این کشور هنوز ما را به خود نیاورده تا به خواندن و نوشتن روی آوریم. چه تلخ.
***
مقاله "نقدی بر دیدگاههای راسیستی آرامش دوستدار بخش اول: نظری به گفتار ناسیونالیسم در ایران" نوشته احمد حسین مبلغ ، در سایت افغانی "نقد و جامعه" که اکثر سایتهای آذربایجان جنوبی به لطف کانون دمکراسی آذربایجان مورد استفاده قرار داده اند جای تقدیر دارد. اکثر منابعی که این برادر افغان در دست داشته را ما در اختیار نداریم. اما حرفهایی برای گفتن داریم.
در آغاز مقاله از "علی اصغر حاج سید جوادی" نقل قولی در زمینه ترجمه در ایران آورده که حقیقت کلام را بیان کرده است. احمد حسین مبلغ ترجمه آثاری چون "نقد خرد ناب"(کانت) یا "زمان و وجود"(هایدگر) را دلیلی بر تغییر وضع ایران در خصوص ترجمه میداند که من نمی توانم با او در این خصوص همراهی کنم چرا که حتی با وجود اندک کتب "ترجمه ناپذیر" (بقول مبلغ) مشکل ترجمه های ناقص و از پیش انتخاب شده و دست چین شده هنوز حل نشده است (شاید حتی بدتر هم شده). از طرفی وجود معدود کتب ترجمه شده خارجی (بحث ما بیشتر در حوزه علوم انسانی است) در حوزه اندیشه دلیل بر روشنفکری یا وجود آزادی در حکومت ایران نیست. اگر این دوست افغان اخبار ایران را تعقیب می کردند می دیدند که رهبر ایران مدتهاست در سخنرانی هایش از ضرورت بازبینی جدی در علوم انسانی و اسلامی کردن آن سخن می گوید و ساده لوحانه فکر می کند که حوزه اندیشه با دستور و فرمان او و لبیک گویی روحانیون تن پرور می تواند اداره شود. یک مثال روشنتر می تواند مورد "ماکس وبر" باشد که سالیان دراز از مرگش می گذرد اما نظریات اجتماعی- سیاسی او (بخصوص آنچه که به سلطانیزم معروف شده) هنوز هم کابوس حکومت ایران است چنانکه در حوادث اخیر ، پس از بازداشت و شکنجه "سعید حجاریان" (کسی که او را مغز متفکر اصلاحات می نامیدند و سوابق تاریک مدیریتی و اجرایی در دستگاههای امنیتی ایران دارد) وی در دادگاه ، اعترافی "مهم" از نظر جمهوری اسلامی ، و "مضحک" از منظر ناظران مستقل ارائه داد:
"نظریات ماکس وبر در ایران کنونی هیچ کاربردی ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادی به این نظرات آنها را به شرایط کشورمان تعمیم دادم." (اعترافات سعید حجاریان در دادگاه ، شهریور 1388 ، به نقل از خبرگزاری فارس)
این فقط یک نمونه بود. ترجمه های غرض آلود و تحریف شده و هدفدار در بازار کتاب ایران خود فصلی جداست که امیدوارم فرصت ارائه در زمانهای آتی را داشته باشیم. اما اگر غیر از این بود چرا ملت های غیرفارس در این کشور به بازبینی تاریخ خود نیاز پیدا می کنند و اگر نباشد انبوه کتابهای داخلی و خارجی در جهت ترویج نظراتی که راسیسم را خشنود می کند چه نیازی به روشنگری در میان ملت ها بود؟
جناب مبلغ در بیان ناسیونالیزم ایرانی و اسلام ستیزی آن از میرزا فتحعلی آخوندزاده آغاز کرده اند. هر چند در نگاه تاریخی می توان و باید پیشتر رفت که آخوندزاده در تعقیب عقاید دین ستیزانه اش بنام تجدد با راسیسم پیوند می خورد. اما همین تجدد طلبی و ناسیونالیزم که به آخوندزاده منسوب شده با تناقض ذاتی که در خود دارد (یعنی تجدد و ترقی با بازگشت به ارتجاع ایران باستان!) بسیار مهم و در خور تامل است. یکی از نخستین مقالات من ، "ایکی اوزلو آخوندوف" نام دارد که با وجود انعکاس اندکش فکر می کنم هنوز هم در آرشیو سایت "بای بک" بتوان یافتش ، این مقاله به بررسی اجمالی اندیشه های آخوندزاده اختصاص دارد و از آنجا که به زبان "ترکی آذربایجان" نوشته شده برای جناب مبلغ احتمالا قابل استفاده نخواهد بود. اما سرنوشت عبرت آموز روشنفکران ما را نگاه کنید که در زمانی خادمان درجه یک راسیسم هم اینان بوده اند و آیا امروز می توانیم بگوییم که این سنت پایان یافته است؟
احمد حسین مبلغ ، در مقام مقایسه اندیشه های آخوندزاده با آرامش دوستدار از کتابهای آرامش دوستدار بهره برده که برای من جای استفاده داشت و منت دارم. هرچند دوست داشتم آن کتابها را خودم ورق میزدم. اما نتایج این مقایسه ارزشمند است. افرادی مثل آرامش دوستدار که خود را روشنفکرتر از هر روشنفکری میدانند و حتی برای مطرح کردن خود با "هابرمارس"ها نامه نگاری بی مورد میکنند هنوز نمی دانند که درک ایشان از اقوام سامی و آریایی آنقدر عقب مانده است که انسان را به شک می اندازد آیا واقعا اینان از روی نادانی چنین افکاری دارند یا تعمدی دارند که خود را به نادانی زده اند؟
آیا این آقایان هنوز از سستی پایه های اسطوره "آریا"( اسطوره ساخته و پرداخته خودشان) خبر ندارند یا خود را به بی خبری می زنند؟ امثال "ماکس مولر" ها تا کی می توانند کلمه ابداعی "ویلیام جونز" را به دلخواه خود بکار برند ، و صدایی از هیچ روشنفکری به گوش نرسد؟
جناب مبلغ در ادامه مقاله خود ، به نقل قولهایی از صادق هدایت ، مجتبی مینوی و تقی ارانی می پردازد. در بررسی نظرات راسیستی بایستی افکار افرادی چون محمدعلی فروغی ، ملک الشعرا بهار ، یحیی آرین پور و سعید نفیسی بررسی شود که ما نیز تا بحال در مقالاتی بخشی از آنان را مورد کنکاش قرار داده ایم ، از جمله: "علت های تاریخی یک ملت" و "هستی راسیسم" از کمال اردم. از طرفی در باب نسبت ایدئولوژی مارکسیسم با راسیم به بخش اول مقاله "بررسی یک کتاب سفارشی" و در مورد سو استفاده از دین در جهت اهداف راسیستی به مقالات "کدام تشیع" و "تاملاتی در باب دین" از من نگاه کنید. این را از آن جهت آوردم که احمد حسین مبلغ در بیان عدم توفیق سیاستهای ناسیونالیستی یا بهتر بگوئیم راسیستی محمدرضا پهلوی می آورد: "بازار ناسیونالیسم به دلیل نفوذ مارکسیسم و اسلام سیاسی در میان روشنفکران ایرانی از رونق افتاده است و رژیم دیگر محبوب نیست." ما پیشتر نشان داده ایم که ایدئولوژی های مذکور در طول تاریخ بیشترین سهم را در موفقیت راسیسم ایفا کرده و می کنند.
آرامش دوستدار نیز بمانند تمامی خادمان راسیسم مجبور است برای توجیه افکار راسیستی اش دروغهای شاخ دار تاریخی بگوید. دو نمونه از این دست:
"ایرانیان در پیکر دادن به فرهنگ و تمدن اسلامی چنان پیشرو و سرآمد بوده اند که حتا در تدوین نحو عربی دست داشته اند. به زحمت می توان جریانی علمی ، سیاسی و اجتماعی در اسلام یافت که ایرانیان مبتکر یا لااقل از پایه گذاران برجسته آن نبوده باشند." (مقاله ایران اسلامی و زبان فارسی ، آرامش دوستدار)
این همان فردی است که اساسا منکر هر گونه فرهنگ و مدنیت در اسلام است حال ایرانیان را در پیشرفت همان فرهنگی که خود منکرش است شریک می کند حتی در تکامل زبان عربی! و عجبا اگر ایرانیان (برای آرامش دوستدار و هر راسیست دیگر، ایرانی یعنی فارس) چنین استعدادی داشته اند چرا زبان فارسی را از این پیشرفتها محروم کرده اند؟ و چراغی که به خانه روا بود را چرا به مسجد داده اند؟  در خصوص بررسی ضعفهای زبان فارسی می توانید به کتاب ارزشمند "حاشیه ای بر زبان شناسی" اثر آقای "اسماعیل هادی" مراجعه کنید. با این توضیح که چاپ و نشر این کتاب در ایران ممنوع است و تنها در اینترنت می توانید بیابید.
"جوانه زدن و شکفتن نیروی اندیشیدن در ما تازه آغاز کار خواهد بود ، آغاز پرداختن به آنچه پهنه و ژرفایش را هزار سال پیش فردوسی به ما نشان داده است." (مقاله مشکل پدیداری من در اسلام ، آرامش دوستدار)
نمی خواهم در باب فردوسی حرف بزنم که جویندگان می توانند به منابع فراوان در رد اسطوره فردوسی مراجعه کنند اما در اینجا شما را به مطالعه نظرات نفر اول ادبیات معاصر فارسی (احمد شاملو) در مورد فردوسی ارجاع می دهم که من در مقاله "ردپای راسیسم در ادبیات فارسی" آورده ام.
جناب مبلغ نقل قولی از "شاهرخ مسکوب" آورده است که ادعا کرده هنرهایی مثل رقص و موسیقی ، نقاشی ، مجسمه سازی و.. در اسلام جایی ندارند پس فقدان همه اینها برای ملت فارس کاملا طبیعی است. می خواهم توجه کنید که برخی از این هنرها در میان ملتهای دیگر مسلمان به اعلا ترین شکل ممکن موجود است و دارای قدمت تاریخی می باشد و آیا این همه مغالطه برای پوشاندن این معضل بزرگ تاریخی برای فارسها نیست که بیش از هزار سال اثری از این نژاد به عنوان یک "ملت " نمی توان یافت جز چند کتاب مشکوک به جعل؟
جناب مبلغ در ادامه مقاله شان چنین آورده اند که رضا شاه در 1934 طی فرمانی دستور داده در کلیه مکاتبات رسمی و اسناد ، نام کشور از "فارس" به "ایران" تبدیل گردد. فکر می کنم در این مورد سهوی روی داده است چرا که نام "فارس" در آن تاریخ اصلا برای کشور استفاده نمی شده و این تغییر نام از "ممالک محروسه قاجار" به "ایران" بوده است.
در خصوص تحولات بعد از انقلاب 1357 در ایران ، بایستی نکاتی را یادآوری کنم:
باید بدانیم که در سیاستهای راسیستی دولتی در ایران قبل و بعد از انقلاب تغییری رخ نداده است. صرفا تاکتیکها فرق کرده و در مواردی حفظ ظاهر شده است. همان علامه طباطبائی که جناب مبلغ از وی نقل قول کرده اند علیرغم اینکه خودش از ترکان آذربایجان است اما در تفسیر بزرگ المیزان اشتباهی بزرگ مرتکب شده تا سندی در دستان راسیسم داده باشد در معنای "ذوالقرنین" قرآن که ایشان "کوروش" را همان فرد دانسته است. امری که هیچ سابقه ای در میان قرآن پژوهان نداشته است. در خصوص نظرات آیت اله خمینی در موضوع حقوق ملتها ، در بخش چهارم از مقاله "تاملاتی در باب دین" نقل قولهایی از وی آورده ام که علاقمندان را بدان ارجاع می دهم. آنچه مسلم است جمهوری اسلامی در سالهای اخیر دیگر حتی سیاست حفظ ظاهر را هم کنار گذاشته و عرب ستیزی و سیاستهای پان فارسیستی در آشکارترین شکل ممکن اعمال می شوند. نگاهی به اعدامها و فشارهای گسترده بر ملتهای غیر فارس (از جمله اعراب) ، جعل احادیث مضحک و دروغ در مورد عظمت قوم پارس ، نظریات راسیستی محافل نزدیک به رئیس جمهور ایران که از زبان رئیس دفتر وی آشکارا بیان می شود ، و بسیاری موارد دیگر می تواند محققان را راضی کند.
در آخرین مورد ، نگاه کنید به شعار تیم ملی فوتبال ایران در بازیهای آسیایی که چند روز دیگر آغاز خواهد شد: "شاهزادگان پارس".
ما همچنانکه در مقالات سابقمان گفته ایم ، بیشتر علاقه داریم راسیسم را از بعد تاریخی و ریشه ای آن بررسی کنیم تا اساس و پایه هایش شناخته شوند وگرنه پدیده های اجتماعی فراوانی وجود دارند که معلول آن علتها می باشند.
پایان سخن ، جز تقدیر و تشکر دوباره از احمد حسین مبلغ و همکاران جوانش در "نقد و جامعه" نخواهد بود که از دوردستها نقد و نظر را رونق دادند ، راسیسم را آزردند ، و بر همه ما تلنگر دوباره زدند تا بیشتر بیندیشیم.
 گونای تبریزی
تبریز
13/10/89

No comments:

Post a Comment