آراز نیوز : روز دوشنبه اول خرداد در
ششمین سالگرد قیام خونین 85 که ملت قهرمان آزربایجان توانستند برگ زرین دیگری را
در تاریخ ثبت کنند شاهد شیر دلانی همچون « تلی » ها که نماد دختران وفا پیشه و
عاشق به مام مقدس وطنمان آزربایجان را بودیم که با جسارتهای وصف ناپذیرشان بر
اندام حاکمیت لرزه انداختند.
به بهانه بازداشت پنج دختر شیردل در اورمیه و همچنین افسانه توقیر از فعالین دانشجویی که اول خرداد در اعتراضات خشکاندن دریاچه اورمیه از سوی حاکمیت بازداشت گردیده اند چند سطری از کتاب «اوراق پراکنده از تاریخ تبریز» را با هم مرور کنیم.
سال 1285ش، سرزمین مشروطه، تبریز
با شنیدن خبر به توپ بستن مجلس شورای ملی به وسیله محمدعلیشاه و آغاز دوره استبداد صغیر، مردم دلاور و غیور تبریز به رهبری ستارخان سردار ملی و سایر رهبران آزادی به پا خاسته، قیام تاریخی خود را علیه استبداد و استعمار آغاز کردند. به دستور محمدعلیشاه، مجیدمیرزا عینالدوله مأمور محاصره تبریز و رفع و سرکوبی قیام قهرمانان این دیار شد.
تبریز توسط عینالدوله، شجاع نظام مرندی، شجاعالدوله مراغهای و رحیمخان چلبیانلو از چهار طرف در محاصره قرار گرفت. راههای تبریز به تهران، مراغه، مرند و اهر مسدود شد و از ورود هرگونه آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد.
مردم قهرمان تبریز هر گونه قحطی و کمبود غذا و آذوقه را تحمل کرده، علف خوردند ولی تسلیم ظلم و استبداد نشدند. در این قیام، حماسهها آفریده شد و دلاوریهای بیشماری از مردان و زنان تبریز بروز کرد. در کنار مردان مبارز تبریز، زنان شیردل هرگز بیکار ننشستند. به هنگام محاصره یازدهماهه تبریز، زنان این شهر، اغلب کارهای پشت جبهه را برعهده داشتند. آنان برای مجاهدان مشروطیت غذا میپختند، جوراب میبافتند، لباس میدوختند و پوکههای خالی فشنگ را پر میکردند. از سنگری به سنگر دیگر خبر و غذا میرساندند، شبنامه پخش میکردند، و پرستاری و مداوای زخمیان را نیز بر عهده داشتند.
یکی از این زنان میگوید: در بحرانیترین روزهای قیام مجبور بودیم برای رعایت اصول پنهانکاری، تکههای نان را زیر چادر به سینه و شکم خود ببندیم و به سنگر مجاهدان برسانیم.
علاوه بر این کارها، گروهی از شیرزنان تبریزی در سنگرها میجنگیدند و بیمحابا از کشتن و کشته شدن هراسی به دل راه نمیدانند. زنان و دخترانی نیز بودند که در لباس مردانه میجنگیدند تا شناخته نشوند.
روزنامه حبلالمتین مینویسد: در یکی از نبردهایی که بین اردوی انقلابی ستارخان با لشکریان رخ داد، بین کشتهشدگان انقلابیون، جنازه بیست زن مشروطهطلب در لباس مردانه پیدا شده است.
دست تصادف یکی از این زنان را به ما شناسانده است. قضیه از این قرار است که روزی یکی از مجاهدان را که از ناحیه ران زخمی شده بود به انجمن حقیقت میآورند. پرستاران میخواهند لباس از تنش در آورند و زخمش را مداوا و پانسمان کنند. مجروح تقاضا میکند دست به لباس او نزنند. پرستار میگوید تا لباس از تنت بیرون نیاورند معالجه و مداوا مشکل است. مجاهد زخمی به هیچ وجه قبول نمیکند. هر چه اصرار میکنند، فایدهای نمیبخشد. خون از جای زخم پیوسته بیرون میزند. خطر مرگ لحظه به لحظه بیشتر میشود.
سر انجام ماجرا به گوش ستارخان میرسد. ستار از سنگر به انجمن حقیقت برمیگردد. زبان به نصیحت مجاهد زخمی میگشاید و میگوید: پسرم! تو نباید بمیری. ما به نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا راضی نمیشوی زخمت را مداوا کنند؟
مجاهد به ستارخان اشاره میکند که گوشش را نزدیک دهان او ببرد. ستار خم میشود. مجاهد در گوش او نجوا میکند: سردار! من دخترم. نگذارید لباس از تنام در آورند و رازم برملا شود. اجازه بدهید با خیال راحت بمیرم. ستارخان به اشک مینشیند و میگوید: قیزم! من دیری، اولا اولا، سن نیه دعوایه گئتدون؟ (دخترم من که هنوز زندهام تو چرا به جنگ رفتی؟)
پیرمردان و پیرزنان تبریزی میگویند که نام این شیرزن مجاهد، تِلّی بوده است. تعداد تِلّیها چند نفر بوده است؟ کسی نمیداند. اما مسلم است که تِلّیهای زیادی، گمنام در سنگرها جنگیدهاند و گمنام شهید شدهاند. پاولویچ مینویسد که یکی از سنگرهای تبریز را زنان چادر به سر تبریزی اداره میکردهاند. او عکس 60 نفر از این زنان مجاهد تبریزی را دیده است.
شاعر معروف و شیرینسخن آذربایجان، سهراب طاهر، ماجرای تِلّی (زری)، آن دختر شیر دل تبریزی و افشا کردن راز خود به ستارخان را این چنین بیان میکند:
قیز مجاهد پالتاریندا
گونش چیخیر، قیزیل شفق سپه له نیر هر بیر یانا.
بیر مجاهد، گوز یاشیله تعظیم ائدیر ستارخانا.
سردار! بوردا بیر مجاهد یارالی دیر، ساییقلاییر.
بوتون گئجه قان ایتیریب، چوپه دونوب، آریغلا ییر.
بیر اوغلاندیر، تا نیماییر بو یئرلرده، هئچ کس اونو.
او گیزله دیر هامیمیزدان یاراسی نین او ووغونو
یوموروغونو باسیب اوغلان یاراسینا
او دوشموشدور ایکی سنگر آراسینا
٭٭٭
سردار آچیر اول اونون دوشونده گی بوش قاتاری
پنجک قالی، پنجک آلتدا، زربافتالی قیز پالتاری
پایاغی نین آلتینداوار هوروکلری
آغ آلنیندا مونجوقلانیب اولوم تری
قیزیم! کیم سن، کیملردن سن؟ بو نه حالدیر بونه قرار؟
مجاهدم، بویوک سردار، من بیر قیزام آدیم تِلّی
نه نشانلیم، نه ده اریم، من هامیه چوخدان بری قیز آدیمی یالان دئدیم
گنج عومرونون باهاریندا، بو مجاهد پالتاریندا
سنگر لرین مزاریندا، من اوزومو اوغلان دئدیم
٭٭٭
باتدیم آرزو دنیزینده، تفنگ گوردوم جهیزیمده
گوله اولدوم گیلیزیم ده، اوز جانیمی قربان دئدیم
باجیم قالدی (مارالان) دا، یارالاندی (خیاوان) دا
دئدی: ووروش قیز اولسان دا، ووروشارام هر آن دئدیم
قربان گئتدی صون قارداشیم، قان آغلادی داغیم داشیم
قورومادی گوزوم یاشی، بو دنیایا عصیان دئدیم
نه مجنونم نه لیلی یم، اوز بختیمدن گیلیلی یم
گلدیم عشقه میل اییله یم، ناکام عشقیم تالان اولدو
من بیر قیزام آدیم تِلّی، نه نشانلیم نه ده اریم
سنه آچدیم بو سرلری، آدیم سنه عیان اولدو
٭٭٭
ال اوزاتدی او سردارا
یوموروغدا چنگه لنمیش اوره ک یارا
اوره گینده ناکام قالمیش ایستک یارا
سنگرلرین بلگینده. عینالی نین اتگینده
سن اوز بویوک اوره گینده، باسدیراسان منی سردار
اولسم، اوزروم بئله دونده ر، شکست اولسام کنده گونده ر
کج باخماسین منه گئدن، بیر نامحرم، دنی، سردار
ناکام قیزام توتما یاسیم. بلکه منی قارا باسیر
چن گوزومدن پرده آسیب، قووگوزومدن چنی سردار
٭٭٭
قیز گئچینیر گوزلرینده ایکی گیاه میرواری یاش
سولور اوزو یاواش-یاواش
آچیق قالمیش گوزلرینده
بیر یار یمچیق یول حسرتی
ایکی گیله یاش ایچینده
غرق اولموشدور اونون دنیا محبتی
٭٭٭
-قربان گوزون قاراسینا
قیز کوکسونون یاراسینا
کیپریکلرین آراسینا
آغ اولدوزلار دولار قیزیم
گوزلرینده گوزوم آغلار
اوره گیمی یاران داغلار
آنان گلر ماتم ساخلار
ساچلارینی یولار قیزیم
٭٭٭
آغلامارام گوزوم دولسا
یئر اوزونو اولوم آلسا
ستار اگر ستار اولسا
قصاصیتی آلار قیزیم
٭٭٭
گلدیم اولوم خبرینه
حیران اولدوم سوزلرینه
یوم گوزونو گوزلریوه
توپ توسدوسو دولار قیزیم
٭٭٭
قوی وار اولسون اعتقادین
قیز قارداش سان، کیشی قادین
سن اولسن ده، اولمز آدین
بو دنیادا قالار قیزیم
٭٭٭
ائل، قهرمان قیز یئتیردی
داغیم اوستدن داغ گتیردی
سنی هانسی خلق یتیردی
او خلق ظفر چالار قیزیم
٭٭٭
غروب دوشور، قیزیل شفق
سپه له نیر هر بیر یانا
مجاهدلر باش ائییرلر
گوزو یاشلی ستارخانا
٭٭٭
سردار یومور اللریله
قیزین یاشلی گوزلرینی
اوره گینده او سویله ییر
قیزین اوره ک سوزلرینی:
اولسم اوزوم بئله دونده ر...
ش دb;�2� � X�� �� ست. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت
تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت
ايرانيك-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده
مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است.
تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده
باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال
بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ،
...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت
مطلق تركان به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوهن، افشار، بيات،
قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در
معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.به بهانه بازداشت پنج دختر شیردل در اورمیه و همچنین افسانه توقیر از فعالین دانشجویی که اول خرداد در اعتراضات خشکاندن دریاچه اورمیه از سوی حاکمیت بازداشت گردیده اند چند سطری از کتاب «اوراق پراکنده از تاریخ تبریز» را با هم مرور کنیم.
سال 1285ش، سرزمین مشروطه، تبریز
با شنیدن خبر به توپ بستن مجلس شورای ملی به وسیله محمدعلیشاه و آغاز دوره استبداد صغیر، مردم دلاور و غیور تبریز به رهبری ستارخان سردار ملی و سایر رهبران آزادی به پا خاسته، قیام تاریخی خود را علیه استبداد و استعمار آغاز کردند. به دستور محمدعلیشاه، مجیدمیرزا عینالدوله مأمور محاصره تبریز و رفع و سرکوبی قیام قهرمانان این دیار شد.
تبریز توسط عینالدوله، شجاع نظام مرندی، شجاعالدوله مراغهای و رحیمخان چلبیانلو از چهار طرف در محاصره قرار گرفت. راههای تبریز به تهران، مراغه، مرند و اهر مسدود شد و از ورود هرگونه آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد.
مردم قهرمان تبریز هر گونه قحطی و کمبود غذا و آذوقه را تحمل کرده، علف خوردند ولی تسلیم ظلم و استبداد نشدند. در این قیام، حماسهها آفریده شد و دلاوریهای بیشماری از مردان و زنان تبریز بروز کرد. در کنار مردان مبارز تبریز، زنان شیردل هرگز بیکار ننشستند. به هنگام محاصره یازدهماهه تبریز، زنان این شهر، اغلب کارهای پشت جبهه را برعهده داشتند. آنان برای مجاهدان مشروطیت غذا میپختند، جوراب میبافتند، لباس میدوختند و پوکههای خالی فشنگ را پر میکردند. از سنگری به سنگر دیگر خبر و غذا میرساندند، شبنامه پخش میکردند، و پرستاری و مداوای زخمیان را نیز بر عهده داشتند.
یکی از این زنان میگوید: در بحرانیترین روزهای قیام مجبور بودیم برای رعایت اصول پنهانکاری، تکههای نان را زیر چادر به سینه و شکم خود ببندیم و به سنگر مجاهدان برسانیم.
علاوه بر این کارها، گروهی از شیرزنان تبریزی در سنگرها میجنگیدند و بیمحابا از کشتن و کشته شدن هراسی به دل راه نمیدانند. زنان و دخترانی نیز بودند که در لباس مردانه میجنگیدند تا شناخته نشوند.
روزنامه حبلالمتین مینویسد: در یکی از نبردهایی که بین اردوی انقلابی ستارخان با لشکریان رخ داد، بین کشتهشدگان انقلابیون، جنازه بیست زن مشروطهطلب در لباس مردانه پیدا شده است.
دست تصادف یکی از این زنان را به ما شناسانده است. قضیه از این قرار است که روزی یکی از مجاهدان را که از ناحیه ران زخمی شده بود به انجمن حقیقت میآورند. پرستاران میخواهند لباس از تنش در آورند و زخمش را مداوا و پانسمان کنند. مجروح تقاضا میکند دست به لباس او نزنند. پرستار میگوید تا لباس از تنت بیرون نیاورند معالجه و مداوا مشکل است. مجاهد زخمی به هیچ وجه قبول نمیکند. هر چه اصرار میکنند، فایدهای نمیبخشد. خون از جای زخم پیوسته بیرون میزند. خطر مرگ لحظه به لحظه بیشتر میشود.
سر انجام ماجرا به گوش ستارخان میرسد. ستار از سنگر به انجمن حقیقت برمیگردد. زبان به نصیحت مجاهد زخمی میگشاید و میگوید: پسرم! تو نباید بمیری. ما به نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا راضی نمیشوی زخمت را مداوا کنند؟
مجاهد به ستارخان اشاره میکند که گوشش را نزدیک دهان او ببرد. ستار خم میشود. مجاهد در گوش او نجوا میکند: سردار! من دخترم. نگذارید لباس از تنام در آورند و رازم برملا شود. اجازه بدهید با خیال راحت بمیرم. ستارخان به اشک مینشیند و میگوید: قیزم! من دیری، اولا اولا، سن نیه دعوایه گئتدون؟ (دخترم من که هنوز زندهام تو چرا به جنگ رفتی؟)
پیرمردان و پیرزنان تبریزی میگویند که نام این شیرزن مجاهد، تِلّی بوده است. تعداد تِلّیها چند نفر بوده است؟ کسی نمیداند. اما مسلم است که تِلّیهای زیادی، گمنام در سنگرها جنگیدهاند و گمنام شهید شدهاند. پاولویچ مینویسد که یکی از سنگرهای تبریز را زنان چادر به سر تبریزی اداره میکردهاند. او عکس 60 نفر از این زنان مجاهد تبریزی را دیده است.
شاعر معروف و شیرینسخن آذربایجان، سهراب طاهر، ماجرای تِلّی (زری)، آن دختر شیر دل تبریزی و افشا کردن راز خود به ستارخان را این چنین بیان میکند:
قیز مجاهد پالتاریندا
گونش چیخیر، قیزیل شفق سپه له نیر هر بیر یانا.
بیر مجاهد، گوز یاشیله تعظیم ائدیر ستارخانا.
سردار! بوردا بیر مجاهد یارالی دیر، ساییقلاییر.
بوتون گئجه قان ایتیریب، چوپه دونوب، آریغلا ییر.
بیر اوغلاندیر، تا نیماییر بو یئرلرده، هئچ کس اونو.
او گیزله دیر هامیمیزدان یاراسی نین او ووغونو
یوموروغونو باسیب اوغلان یاراسینا
او دوشموشدور ایکی سنگر آراسینا
٭٭٭
سردار آچیر اول اونون دوشونده گی بوش قاتاری
پنجک قالی، پنجک آلتدا، زربافتالی قیز پالتاری
پایاغی نین آلتینداوار هوروکلری
آغ آلنیندا مونجوقلانیب اولوم تری
قیزیم! کیم سن، کیملردن سن؟ بو نه حالدیر بونه قرار؟
مجاهدم، بویوک سردار، من بیر قیزام آدیم تِلّی
نه نشانلیم، نه ده اریم، من هامیه چوخدان بری قیز آدیمی یالان دئدیم
گنج عومرونون باهاریندا، بو مجاهد پالتاریندا
سنگر لرین مزاریندا، من اوزومو اوغلان دئدیم
٭٭٭
باتدیم آرزو دنیزینده، تفنگ گوردوم جهیزیمده
گوله اولدوم گیلیزیم ده، اوز جانیمی قربان دئدیم
باجیم قالدی (مارالان) دا، یارالاندی (خیاوان) دا
دئدی: ووروش قیز اولسان دا، ووروشارام هر آن دئدیم
قربان گئتدی صون قارداشیم، قان آغلادی داغیم داشیم
قورومادی گوزوم یاشی، بو دنیایا عصیان دئدیم
نه مجنونم نه لیلی یم، اوز بختیمدن گیلیلی یم
گلدیم عشقه میل اییله یم، ناکام عشقیم تالان اولدو
من بیر قیزام آدیم تِلّی، نه نشانلیم نه ده اریم
سنه آچدیم بو سرلری، آدیم سنه عیان اولدو
٭٭٭
ال اوزاتدی او سردارا
یوموروغدا چنگه لنمیش اوره ک یارا
اوره گینده ناکام قالمیش ایستک یارا
سنگرلرین بلگینده. عینالی نین اتگینده
سن اوز بویوک اوره گینده، باسدیراسان منی سردار
اولسم، اوزروم بئله دونده ر، شکست اولسام کنده گونده ر
کج باخماسین منه گئدن، بیر نامحرم، دنی، سردار
ناکام قیزام توتما یاسیم. بلکه منی قارا باسیر
چن گوزومدن پرده آسیب، قووگوزومدن چنی سردار
٭٭٭
قیز گئچینیر گوزلرینده ایکی گیاه میرواری یاش
سولور اوزو یاواش-یاواش
آچیق قالمیش گوزلرینده
بیر یار یمچیق یول حسرتی
ایکی گیله یاش ایچینده
غرق اولموشدور اونون دنیا محبتی
٭٭٭
-قربان گوزون قاراسینا
قیز کوکسونون یاراسینا
کیپریکلرین آراسینا
آغ اولدوزلار دولار قیزیم
گوزلرینده گوزوم آغلار
اوره گیمی یاران داغلار
آنان گلر ماتم ساخلار
ساچلارینی یولار قیزیم
٭٭٭
آغلامارام گوزوم دولسا
یئر اوزونو اولوم آلسا
ستار اگر ستار اولسا
قصاصیتی آلار قیزیم
٭٭٭
گلدیم اولوم خبرینه
حیران اولدوم سوزلرینه
یوم گوزونو گوزلریوه
توپ توسدوسو دولار قیزیم
٭٭٭
قوی وار اولسون اعتقادین
قیز قارداش سان، کیشی قادین
سن اولسن ده، اولمز آدین
بو دنیادا قالار قیزیم
٭٭٭
ائل، قهرمان قیز یئتیردی
داغیم اوستدن داغ گتیردی
سنی هانسی خلق یتیردی
او خلق ظفر چالار قیزیم
٭٭٭
غروب دوشور، قیزیل شفق
سپه له نیر هر بیر یانا
مجاهدلر باش ائییرلر
گوزو یاشلی ستارخانا
٭٭٭
سردار یومور اللریله
قیزین یاشلی گوزلرینی
اوره گینده او سویله ییر
قیزین اوره ک سوزلرینی:
اولسم اوزوم بئله دونده ر...
سه-سني:
تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف
آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان
آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل
تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام
ارتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان
آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري
اسلامي قرار دارند.
چهار-جريانات
پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام
هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند.
ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در
اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ
طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري
اسلامي قرار دارند.
پنج-بهائي:
دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در
آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري
اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل
دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت
كاهش يافته است.
شش-امامي:
مذهب امامي قرائت فارسي-عربي شيعه امامي متشرعه از اسلام اتودوكس است. فرق عمده
مذهب فارسي-عربي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان،
امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي
است. شيوع مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان
تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين
اماميان از تركان در آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه
طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه بر مذهب شيعه امامي نبوده اند- پديدار
شد. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل ترك و آزربايجاني قاجار كه خود بر
مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه
در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شد. در عصر دو دولت فارس
پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي-عربي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي
طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري
مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين
مذهب فارسي-عربي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان
ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است.
از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و
هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي
استعماري فارسستان در آزربايجان توصيف نمود.
هفت-مسيحي:
در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان ساكن در عراق (موسوم
به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها بيش از سي هزار تن
بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.
زيرگروههاي
كشوري ملت ترك
همانگونه
كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، همه ترك زبانان متكلم به
"شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز
غربي" كه توده ترك زبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي
شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به
"شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است،
يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل
اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم
گرديد. سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه
شد. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن،
لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي
آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفت. بسياري از اين گروهها
در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي،
آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه
آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون
آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.
به همه
حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي
هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير
ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب، مركز و شمال شرق ايران، آخيسقا-مسخت قفقاز،
افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):
يك-ايران:
اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي زيرگروههاي
آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.
دو-قفقاز:
اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي و در راستاي
سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شوند را
شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان ساكن در آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از
ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب
است.
سه-آخيسقا-مسخت:
موطن اين زيرگروه خلق ترك كه اصلا آميخته اي از تركان قفقاز و تركان آسياي صغير
است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب
است.
چهار-شرق
و برخي نواحي جنوب و مركزي تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه
موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم،
گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان؛ به علاوه برخي مناطق در جنوب و مركز تركيه را شامل
است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.
پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل:
اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي
گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق و سوريه با نام "توركمان" شناخته
مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.
شش-افغانستان:
در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا
قندهار و يا پيرامون آنها ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها
در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان
داده و تاجيك زبان شده اند.
گرچهيه هو!!!!
No comments:
Post a Comment