Wednesday, June 6, 2012

هر روشنفكر آزربايجاني، روشنفكر آزربايجان نيست - مئهران باهارلي


آراز نیوز : هر روشنفكر آزربايجاني، روشنفكر آزربايجان نيست

ويا

راه ميانبر براي شناختن پان ايرانيستهاي شرمگين: فارسي نويسي داوطلبانه



استفاده از زبان فارسي به عنوان ابزاري براي تبليغات به هنگام مجبوريت، و يا به عنوان تجربه اي روشنفكرانه در هر زمان، ممكن و حتي ضروري است.
در ايران، تركي نويسي و آفريدن به زبان تركي، به معني خلق كردن ملت ترك و زنده نگاه داشتن وي است.
شرايطي كه حاليه در آنيم، هويت نويسندگان و شعرا را بر اساس زباني كه بكار مي برند تعريف مي كند.
روشنفكران تركي كه داوطلبانه و صرفا به فارسي نوشته و بدين زبان مي آفرينند، اقلا از جنبه ادبي تركان فارس شده اند.
آيا روشنفكري كه به خواست خود به تركي نمي آفريند، مي تواند روشنفكر ترك شمرده شود؟

-------------------
اخيرا محمد آزادگر نوشته اي بنام "روشنفکرآذربایجان (ترک) کیست؟" را گويا در نقد يكي از مقالات من بنام "هر آزه‌ربايجانلي آيدين، آزه‌ربايجان آيديني دئيیلدير" (نوشته شده در سال ٢٠٠٧) در سايت پان ايرانيستي خجالتي آزرآنلاين، سايتهاي سراسري-فارسي و برخي ديگر از سايتها درج كرده است. تمام استنجاجات نامعقول و برداشتهاي نادرست آزادگر از مقاله من در ضديت با مفاد و محتوي آن و نظرات من در آن مقاله و مطلقا بي ربط به آنچه كه من در آنجا بيان كرده ام است. اين امر منحصر به يك مورد و اشتباهي تصادفي نبوده، بلكه الگوئي سيستماتيك است. با در نظر گرفتن لحن تحقيرآميز نوشته وي و ادعاهائي مهمل مانند اينكه من قصد ايجاد دين جديدي براي تركها دارم و تشبيه كردن افكار من به افكار ولايت فقيهي تهوع آور از طرف وي.... ، نيز نوشته ها و تبليغات تخريبي وي و همفكرانش در انجمن گويا قلم آزربايجان و خارج آن كه به طور هماهنگ بر عليه اينجانب انجام مي شود و در همه آنها بلا استثناء و با بي شرمي تمام نظرات و افكار و رفتارهائي به من نسبت داده مي شوند كه من اصلا بدانها اعتقادي ندارم و يا به هيچ وجه مرتكب آنها نشده ام، بدون كوچكترين ترديدي نوشته سفارشي اخير وي نيز – علاوه بر ضعف در تركي خواني - محصول سوء نيت بوده و عامدا به منظور ترور شخصيت، شيطان سازي و لينچ كردن و خاموش نمودن صداي من - بويژه در اعتراض به سردمداري فعالان سياسي بي صلاحيت و بيگانه با عزت قلم در انجمن گويا قلم آزربايجان كه نه صاحب قلم اند، و نه صاحب قلم ترك و نه تركي نويس- منتشر شده است. در زير به عنوان اعتراض و محكوم نمودن اين آخرين دروغپراكني و وارونه نمائي و شارلاتانيزم دسته مذكور، ترجمه فارسي مقاله "هر آزه‌ربايجانلي آيدين، آزه‌ربايجان آيديني دئيیلدير" منتشر مي شود.
--------------------

سؤزوموز

زبان فارسي داراي جايگاهي مركزي در سياستهاي استعماري و نژادپرستانه دولت ايران و نابود ساختن فرهنگ و خلق ترك است. تلاش دولت ايران براي تبديل نمودن زبان فارسي به تنها زبان نوشتاري، ادبي، علمي، ارتباطي و جانشين ايرانيان نيز واقعيت معلوم ديگري است. در نتيجه اين سياستها و نيز غفلت و لاقيدي اي كه نخبگان و روشنفكران ترك در صد سال اخير دچار آن گشته اند، در ايران امروز زبان تركي نه تنها موقعيت زبان فرهنگي، علمي، اجتماعي، رسانه اي، سياستي، حقوقي و اقتصادي بودن را از دست داده، بلكه در سطح توده اي نيز به سرعت رو به سوي فراموش شدن، فاسد گرديدن و زوال گزارده است. با افول زبان تركي در قرن بيستم در ايران، روند ملت شوندگي توده ترك زبان در اين كشور نيز دچار سكته شده، سپس كاملا متوقف گرديده و در نهايت، گروههاي ترك زبان به روند اضمحلال وارد شده اند.

شرايطي كه ما امروز در آن قرار داريم، به شرايط خلق عرب و روشنفكران وي در الجزاير قرن بيستم، كه در حاليكه تحت حاكميت فرانسه بودند با نوشتن و آفريدن به عربي براي رهائي از حيات مستعمرگي مبارزه مي كردند شباهت دارد. وضعيت ما حتي بيشتر از آنها، داراي شباهت با ملت شوندگي خلق يهود پخش شده در سراسر جهان در قرن نوزده حول محور زبان عبري است. روشنفكران يهود در قرون نوزده و بيست، دريافتند كه تنها راه جلوگيري از سرنوشت محتوم حذف شدن از صحنه تاريخ و كره خاكي، ترك نمودن مفهوم قوم موسوي-كليمي شكل گرفته بر اساس دين؛ و به جاي آن خلق ملتي مدرن بر اساس زبان عبري است. آنها اين مساله را از جنبه هاي گوناگون و به طور عميق به مباحثه عمومي گشودند و ملزومات نتايجي كه از اين مباحثات گسترده بدست آمد را در كوتاه مدت به اجرا گذاردند و متحقق كردند. اين چنين بود كه موفق گرديدند از صفر زباني نو، ملتي نو و دولتي نو بيافرينند.

امروز در ايران نيز، تركي نويسي و آفريدن به زبان تركي، مهمترين سلاح انسان ترك در روند ملت شوندگي خلق ترك و در مقابله با محو و نابود شدن وي و استعمار فارسي است. هم از اينروست كه پان ايرانيستهاي آشكار، علنا با تركي نويسي و آفريدن به تركي روشنفكران ترك مخالفت مي كنند و پان ايرانيستهاي خجالتي (ليبرال) نيز بي صدا در مقابل آن مقاومت مي نمايند. زيرا (هر دو بخوبي مي دانند) كه در شرايط ايران، تركي نويسي و آفريدن نخبگان ترك به زبان تركي، به معني آفريدن ملت ترك و زنده نگاه داشتن اوست.

راه ميانبر براي شناختن پان ايرانيستهاي شرمگين: فارسي نويسي داوطلبانه

هنگامي كه از ضرورت تركي نويسي و آفريدن به زبان تركي سخن مي رود، منظور ضرورت آفريدن محصولات روشنفكري، آثار ادبي و علمي، تحقيقات و آفرينشهاي هنري ماندگار روشنفكران، صاحبان قلم، دانشمندان، نويسندگان و شعراي ترك به زبان تركي، يعني زبان ملي آنها كه رو به زوال گذارده است مي باشد. اين خواست، عكس العملي احساساتي نيست كه زائيده افراطيگري و يا حسيات دشمنانه با فارسها باشد. همچين ربطي به نفرت از زبان فارسي نيز ندارد. اين، ضرورت و خواستي است كه مرحله اي از تكامل و بلوغ -كه همه گروههاي اتنيكي كه در روند ملت شوندگي به پيش مي روند، همه ملتهائي كه تحت استعمار زندگي مي كنند و نيز همه جوامع انساني كه زبانشان رو به زوال گذارده است دير يا زود بدان رسيده و از آن مي گذرند- به وجود مي آورد.

ما مي بايست درك نمائيم كه ديگر در محيط و شرايطي كه قطران، خاقاني، اوحدي و نظامي؛ حتي پروين، شهريار، ساعدي و براهني را آفريد زندگي نمي كنيم. در عصر ما نويسندگان و شعراي تركي را كه داوطلبانه و صرفا به فارسي مي نويسند و مي آفرينند، مي بايست به عنوان نويسندگان و شعراي فارس ارزيابي كرد. زيرا شرايطي كه حاليه در آنيم، هويت نويسندگان و شعرا را بر اساس زباني كه بكار مي برند تعريف مي كند. به عبارت ديگر، روشنفكراني كه داوطلبانه و صرفا به فارسي نوشته و مي آفرينند، اقلا از جنبه ادبي تركان فارس شده اند. از سوي ديگر، به لحاظ سياسي، اين واقعيت كه (برخي) صاحبان قلم ترك، هنوز آفرينشها و آثار روشنفكري خود را "داوطلبانه" و "صرفا" به زبان فارسي خلق مي كنند، بدين معني است كه آنها، "دانسته و يا ندانسته"، وابسته ديدگاههاي سياسي پان ايرانيسم اند و يا نتوانسته اند خود را از تاثيرات آنها نجات دهند.

من يك گام به جلو گذاشته و ادعا مي كنم، آفرينش "داوطلبانه" و "منحصرا" به زبان فارسي، و به موازات آن نيافريدن "داوطلبانه" به زبان تركي، يكي از قطعي ترين و صحيحترين سرنخها براي شناختن و تشخيص پان ايرانيستهاي خجالتي در ميان تركان است. اين قاعده، مخصوصا در باره صاحبان قلم كه در كشورهاي دمكراتيك غربي بدور از هر گونه محدوديت ساكن اند و از امكانات بي شمار براي آموختن زبان نوشتاري و ادبي تركي برخوردارند، اما علي رغم اين هنوز به فارسي نوشته و مي آفرينند صدق مي كند.

پرتگاه موجود بين خلق داوطلبانه آثار به زبان فارسي و انجام تبليغات به زبان فارسي از سر ناچاري

به موازات پيشرفت و جهشي كه زبان و ادبيات كردي در سالهاي اخير در خاورميانه از خود نشان مي دهد، در ميان خلق كرد و بويژه در محيطهاي روشنفكري كردهاي عراقي و تركيه اي، صداهاي اعتراض به كردهائي كه آثار بديعي، علمي و نوشته جات روشنفكري خود را به زبانهائي غير از كردي از جمله تركي، فارسي و عربي خلق مي كنند بلند شده است. اين وضعيت، نتيجه طبيعي آغاز به بازبيني موقعيت زبان كردي از سوي روشنفكران كرد و لازمه روند ملت شوندگي و آفرينش ملت است. من اين اعتراضها را كاملا بجا و محق مي شمارم و اعتقاد دارم از آنجائيكه ما نيز در ايران روند مشابه ملت شوندگي و خلق ملت و مراحل آن را تجربه مي كنيم، مي بايست صداي اعتراضمان را به تركاني كه آثار روشنفكري، ادبي، تحقيقي، علمي و ... خود را داوطلبانه و صرفا به زبان فارسي مي آفرينند بلند نمائيم. اين امر هيچ رابطه اي با مليتگرائي طرد كننده ندارد. همانگونه كه روشنفكران فارس-فارسستان مي بايست از زبان فارسي پاسداري كنند، روشنفكران ترك-آزربايجان نيز مي بايد از زبان تركي پاسداري نمايند. لب مطلب اين است.

اما علي رغم اين، هيچ كس و در اين ميان من، مخالفتي با رساندن صداي ملت مان به جهان و پخش كردن مطالبات او با استفاده از زبانهاي گوناگون و در راس آنها فارسي ندارد. همچنين، هيچ كس مخالف كاربرد زبانهاي مختلف با هدف تحكيم دوستي بين ملل و يا صرفا براي تطمين كنجكاوي و يا علاقه روشنفكرانه نيست (هرچند، در شرايطي كه آزربايجان جنوبي تحت حاكميت فارس-فارسستان قرار دارد، فارسي نويسي روشنفكر ترك آنهم صرفا براي تطمين كنجكاوي روشنفكرانه، معاني و نتايج بسيار متفاوتي از به عنوان نمونه كاربرد زبان اسپانيائي از سوي وي با همان انگيزه خواهد داشت). بي گمان، استفاده از زبان فارسي، به عنوان ابزاري براي تبليغات به هنگام مجبوريت، و يا به عنوان تجربه اي روشنفكرانه در هر زمان، ممكن و حتي ضروري است. اساسا به همين دلائل و از سر همين نياز است كه بخش مهمي از نوشته هاي سؤزوموز و خارج آن به زبان فارسي است. اما اين، موضوعي كاملا جداست.

آيا روشنفكري كه به خواست خود به تركي نمي آفريند، مي تواند روشنفكر ترك شمرده شود؟

كساني كه معني تاريخي و اهميت حياتي ضرورت آفرينش به زبان تركي روشنفكران ترك را درك نمي كنند، كساني اند كه گمان مي كنند زبان صرفا ابزاري ارتباطي است. اينگونه اشخاص، كساني اند كه ضروريات زمانه ما را، مقطع (بحراني) اي را كه زبان تركي در حال گذر از آن است، شرايط تاريخي و احتياجات زبان تركي را، و نقش و جايگاه همه اينها را در روند ملت شوندگي خلق ترك، و در مدني و سكولار شدن او و مبارزه حقوق بشري اش درك نكرده اند.

گرچه‌يه هو




هر "آزه‌ربايجانلي آيدين"، "آزه‌ربايجان آيديني" دئييلدير

و يا

گيزلي پان ايرانيستله‌ري تانيمانين كسديرمه يولو: كٶنوللو فارسجا يازماق


مئهران باهارلي


كٶنوللو و يالنيز فارسجا يازيب يارادان آيدينلار، ان آزي اده‌بي آچيدان فارسلاشميش اولان توركله‌ردير.
ايراندا توركجه ياراتما، تورك ميلله‌تيني ياراتما و ياشاتما دئمه‌كدير
ايسته‌يه‌ره‌ك توركجه ياراتمايان، تورك آيديني ساييلابيله‌ر مي؟

سؤزوموز

فارس ديلينين تورك خالقي و مده‌نييه‌تينين يوخ ائديلمه‌سي و ايران دئوله‌تينين سٶمورگه‌چي (ايستئعماري) و راسيست سيياسه‌تله‌رينده مركه‌زي يئري واردير. ايران دئوله‌تينين فارسجاني ايرانليلارين تك يازي، گٶركول (اده‌بي)، بيليمسه‌ل (عئلمي)، ايله‌تيشيم و اورنات (جانيشين) ديل حالينا گتيرمه‌يه چاليشماسي دا بيلينه‌ن باشقا بير گرچه‌كدير. بو سيياسه‌تله‌ر و تورك آيدين و سئچگينله‌رينين سون يوز ايلده ايچينده بولوندوقلاري آيمازليق (غفله‌ت) و آلديرمازليق (لاقئيدليك) سونوجوندا، گونوموز ايرانيندا تورك ديلي نه تك اكينج (كولتور)، بيليم (عئلم)، توپلوم (ايجتيماع)، مئدييا (اورتال)، يٶنه‌تگي (سيياسه‌ت)، توزه (حوقوق) و ايقتيصاد ديلي اولما اٶزه‌لليييني ايتيرميشدير، بلكه بودون (خالق) آراسيندا دا تركجه (سورعه‌تله) يوزلاشما (فاسيد اولما)، اونوتولما و يوخ اولمايا اوز توتموشدور. ييرمينجي يوز ايلده ايراندا تورك ديلينين يوخ اولمايا اوز توتماسي ايله، بو اٶلكه‌ده تورك ديللي قوروپلارين اولوسلاشما (ميلله‌تله‌شمه) سوره‌جي ده دوراقساميش، داها سونرا بوتونويله دورموش و ان سوندا تورك ديللي قوروپلار يوخ اولما سوره‌جينه گيرميشديرله‌ر.

بيزيم بوگون ايچيميزده بولوندوغوموز قوشوللار، الجه‌زاييرده (الجزائرده) ييرمينجي يوز ايلده فيرانسيز حاكيمييه‌تي آلتيندا ايكه‌ن عره‌بجه يازيب و ياراداراق سٶمورگه ياشاميندان قورتولما ساواشيمي (موباريزه‌سي) وئره‌ن عره‌ب خالقي و آيدينلارينين قوشوللارينا بنزه‌يير. بيزيم دوروم حتتا اونلاردان داها چوخ، دونيا اوزه‌ رينه سپه‌له‌نميش جوووت (يهودي) خالقينين اون دوققوزونجو يوز ايلده عيبريجه اطرافيندا ميلله‌تله‌شمه‌سينه بنزه‌رليك گٶسته‌رير. جوووت (يهود) آيدينلاري اون دوققوزونجو و ييرمينجي يوز ايلله‌رده، تاريخده‌ن و يئر اوزونده‌ن سيلينمه‌مه‌له‌رينين تك يولونون بوته‌م (دين) اساسلي اولوشموش موسه‌وي-كليمي قوومو آنلاييشيني بيراخاراق عيبري ديلي تمه‌لينده مودئرن بير ميلله‌ت ياراتمالاري اولدوغونو فرق ائتميشديرله‌ر. اونلار بو قونونو انينه- بويونا و درينله‌مه‌سينه تارتيشمايا آچميش و چيخارديقلاري سونوجلارين گره‌كله‌ريني ده قيسا سوره‌ده يئرينه گتيره‌ره‌ك، صيفيرده‌ن يئني بير ديل، يئني بير ميلله‌ت و يئني بير دئوله‌ت ياراتماني باشارابيلميشديرله‌ر. بوگون ايران توركونون ده ميلله‌تله‌شمه؛ و فارس سٶمورگه‌چيلييي، يوخ ائديلمه‌ و سيليمله‌نمه‌يه (حذف ائديلمه‌يه) قارشي صاحيب اولدوغو ان اٶنه‌ملي ياراق (سيلاح)، توركجه يازيب ياراتماسيدير. ايشته بونون اوچوندور كي ايراندا توركجه يازما و ياراتمايا آشيري پان ايرانيستله‌ر آچيقجا قارشي چيخير و ليبئرال پان ايرانيستله‌ر ده سسسيزجه ديره‌نيرله‌ر، چونكو ايران و گونئي آزه‌ربايجاندا توركجه يازيب ياراتما، بورادا تورك ميلله‌تيني ياراتما و ياشاتما دئمه‌كدير.

گيزلي پان ايرانيستله‌ري تانيمانين كسديرمه يولو: كٶنوللو فارسجا يازماق

توركجه يازيب ياراتمانين گره‌كدييينده‌ن دانيشاندا، آماج تورك آيدينلاري، قله‌م صاحيبله‌ري، بيليم آداملاري، يازار و قوشارلارين اٶز انتئلئكت ياپيتلاري، گٶركول (اده‌بي) و بيليمسه‌ل (عئلمي) اثه‌رله‌ري، آراشديرمالاري و قاليجي اولان بديعي ياراديجيليقلاريني يوخ اولمايا اوز توتموش كندي ميللي ديلله‌ري اولان توركجه‌ده ياراتمالاري گره‌كديييدير. بو ايسته‌ك، آشيريليق يا دا فارسلارا ياغيليق (دوشمه‌نليك) دويقولارينين اورتايا چيخارديغي دويقوسال بير تپگي دئييلدير، فارسجادان نيفره‌تله ده ايلگيسي يوخدور. بو، ميلله‌تله‌شمه سوره‌جينده ايله‌رله‌يه‌ن ائتنيك قوروپلارين، سٶمورو آلتيندا ياشايان ميلله‌تله‌رين و ده ديلله‌ري يوخ اولمايا اوز توتموش اينسان توپلولوقلارينين هاميسينين ار-گئج اونا وارديغي و اوندان گئچدييي بير اولقونلاشما آشاماسينين (مرحه‌له‌سينين) اورتايا چيخارديغي ايسته‌كدير.

بيز آرتيق قطران، خاقاني، اٶوحيدي و نيظامي حتتا پروين، شهرييار، ساعيدي و براهه‌ني`ني يارادان قوشوللار و اورتاملاردا ياشاماديغيميزي باشا دوشمه‌ليييك. گونوموزده كٶنوللو و تكجه فارسجا يازان و يارادان تورك يازار و قوشارلاري، فارس يازار و قوشاري اولاراق ده‌يه‌رله‌نديرمه‌ليييك. چونكو ايچينده اولدوغوموز قوشوللار، يازار و قوشارلارين كيمليييني قوللانديقلاري ديله گٶره تانيملايير. باشقا بير دئييشله، كٶنوللو و يالنيز فارسجا يازيب يارادان آيدينلار، ان آزي اده‌بي آچيدان فارسلاشميش اولان توركله‌ردير. اٶته ياندان سيياسي اولاراق تورك قله‌م صاحيبله‌رينين هله ده اٶز انتئلئكتوئل ياراديجيليق و اثه‌رله‌ريني كٶنوللو اولاراق و تكجه فارسجا يازيب ياراتماسي، اونلارين -بيله‌ره‌ك يا دا بيلمه‌يه‌ره‌ك- پان ايرانيست سيياسي گٶروشله‌ره باغليليقلاري، اٶزله‌ريني پان ايرانيسم ائتگيسينده‌ن قورتاراماديقلاري آنلامينا گلير.

من بير آدديم ايله‌ري آتيب، كٶنوللو و تكجه فارسجا ياراتما و بونا قوشوت (موازي) اولاراق كٶنوللو توركجه ياراتمامانين، توركله‌ر آراسيندا گيزلي پان ايرانيستله‌ري تانيما و آييرت ائتمه‌نين ان كسين و ان ساغلام ايپ اوجلاريندان بيري اولدوغونو ساولاييرام (ايدديعا ائديره‌م). بو قورال، اٶزه‌لليكله دئموكراتيك باتي (غرب) اٶلكه‌له‌رينده هر چئشيت قيسيتلامادان اوزاقدا ياشايان، گٶركول (اده‌بي) و يازيلي توركجه‌ني اٶيره‌نمه‌ك اوچون سونسوز اولاناقلارا (ايمكانلارا) يييه اولان، آنجاق بونا قارشين (رغمه‌ن) هله ده فارسجا يازيب يارادان تورك قله‌م صاحيبله‌ري اوچون گئچه‌رليدير.

"
كٶنوللو فارسجا اثر ياراتماق"لا "مجبوره‌ن فارسجا تبليغ ائتمه‌ك" آراسينداكي اوچوروم

اورتادوغودا كوردجه‌نين گٶسته‌ردييي گليشمه و سيچرامايا قوشوت اولاراق، سون دٶنه‌مله‌رده كورد خالقي و اٶزه‌لليكله عراق و توركييه‌لي كورد آيدينلاري آراسيندا بديعي، بيليمسه‌ل و انتئلئكتوئل يازيلاريني كوردجه‌نين ديشيندا توركجه، فارسجا و عره‌بجه يازيب يارادان كوردله‌ره قارشي قيناما (ائعتيراض) و پيروتئست سسله‌ري يوكسه‌لمه‌كده‌دير. بو دوروم، ميلله‌تله‌شمه و ميلله‌ت ياراتما سوره‌جينين گره‌يي اولاراق، كورد آيدينلارينين كورد ديلينين قونومونو گٶزده‌ن گئچيرمه‌يه باشلامالارينين دوغال سونوجودور. من بو ائعتيراض و پيروتئستله‌ري اولدوقجا يئرينده و دوغرو بولورام و بيزيم ده عئيني ميلله‌تله‌شمه و ميلله‌ت ياراتما سوره‌ج و آشامالاريندان گئچديييميز اوچون، ايراندا انتئلئكتوئل (اده‌بي، آراشديرما، بيليمسه‌ل،.....) ياراديجيليقلاريني كٶنوللو اولاراق و يالنيز فارسجا يارادان توركله‌ره ائعتيراض سسيميزي يوكسه‌لتمه‌ميز گره‌كدييينه اينانيرام. بونون ديشلاييجي اولوسچولوقلا هيچ بير ايليشگيسي يوخدور، فارس-فارسيستان آيندينلاري، فارس ديلينه صاحيب چيخمالي، تورك-آزه‌ربايجان آيدينلاري تورك ديلينه. اولايين اؤزه‌تي بوندان عيباره‌تدير.

آنجاق و بونا قارشين (رغمه‌ن)، من داخيل كيمسه باشدا فارسجا اولماق اوزه‌ره چئشيتلي ديلله‌رده خالقيميزين سسينين و ايسته‌كله‌رينين دونيايا ياييلماسي و اولاشديريلماسينا قارشي دئييلدير. كيمسه خالقلارين دوستلوغونو بركيشديرمه‌ك آماجييلا يا دا صيرف انتئلئكتوئل ايلگي و ماراغي دويومساتماق (تطمين ائتمه‌ك) اوچون بو ديلله‌رده‌ن يارارلانمايا دا قارشي دئييلدير. (گرچي فارس-فارسيستان حاكيمييه‌تي آلتيندا بولونان گونئي آزه‌ربايجانلي تورك آيدينين انتئلئكتوئل ماراقلا فارسجا يازماسينين، اونون عئيني ماراقلا اٶرنه‌يين ايسپانيولجا يازماسيندان چوخ فرقلي آنلام و سونوجلاري واردير). سٶزسوز ايته‌كله‌ندييينده (مجبور اولدوغوندا)، يايماجا (تبليغات) آراجي، يا دا انتئلئكتوئل دئنه‌ييم اولاراق هر زامان فارسجا و يا هر هانسي باشقا يابانجي بير ديلده‌ن يارارلانماق مومكون و گره‌كليدير، بو بوتونويله آيري بير قونودور. اساسه‌ن سٶزوموز`ده و ديشيندا چيخان يازيلارين دا اٶنه‌ملي بٶلومو–عئيني نده‌نله‌ر و گره‌كسينيمده‌ن (ائحتيياجدان) دولايي- فارسجادير.

ايسته‌يه‌ره‌ك توركجه ياراتمايان، تورك آيديني ساييلابيله‌ر مي؟

تورك آيدينلارين توركجه ياراتما گره‌كدييي قونوسونون حه‌ياتي اٶنه‌م و تاريخي آنلاميني باشا دوشمه‌يه‌نله‌ر؛ ديلين تكجه ايله‌تيشيم آراجي اولدوغونو سانان كيمسه‌له‌ردير. بئله شخصله‌ر چاغيميزين گره‌كله‌ري، ديليميزين هانسي سوره‌جده‌ن گئچدييي، ايچينده بولوندوغو تاريخي قوشوللار و گره‌كسينيمله‌رينين (ائحتيياجلارينين) نه اولدوغو و بونلارين هاميسينين دا خالقيميزين اولوسلاشما (ميلله‌تله‌شمه)، اويقارلاشما و ائلده‌مله‌شمه (لاييكله‌شمه) سوره‌جي و اينسان حاقلاري داعواميزداكي مركه‌زي و بليرله‌ييجي يئر و اويناميني (رولونو) باشادوشمه‌يه‌ن كيمسه‌له‌ردير.

گرچه‌يه هو!!!
;�2h m X�� �� xt1'>Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/


C9�4; s X�� �� -font-family:"Times New Roman";mso-hansi-font-family: "Times New Roman";mso-hansi-theme-font:major-bidi;mso-bidi-font-family:"Times New Roman"; mso-bidi-theme-font:major-bidi;color:white;mso-themecolor:background1'>چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي-عربي شيعه امامي متشرعه از اسلام اتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي-عربي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. شيوع مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان در آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه بر مذهب شيعه امامي نبوده اند- پديدار شد. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل ترك و آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شد. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي-عربي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي-عربي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعماري فارسستان در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها بيش از سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.

زيرگروههاي كشوري ملت ترك

همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، همه ترك زبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده ترك زبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديد. سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شد. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفت. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب، مركز و شمال شرق ايران، آخيسقا-مسخت قفقاز، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي زيرگروههاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شوند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان ساكن در آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مسخت: موطن اين زيرگروه خلق ترك كه اصلا آميخته اي از تركان قفقاز و تركان آسياي صغير است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق و برخي نواحي جنوب و مركزي تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان؛ به علاوه برخي مناطق در جنوب و مركز تركيه را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق و سوريه با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار و يا پيرامون آنها ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.

گرچهيه هو!!!!

No comments:

Post a Comment