Tuesday, March 27, 2012

انجمنهاي ايالتي و ولايتي، پاسخ (بروز شده) به يك نوشته

مئهران باهارلي


آقا و يا خانم دنيز ايشچي

با سلام و با تشكر از قلمي كردن نوشته زيرينتان در رابطه با مساله ملي و ارسال آن كه هم به آكتوال شدن اين مساله كمك مي كند و هم ما را با نگرش طيفي از علاقه مندان و دست اندركاران آن آگاه مي سازد.

"پان ایرانیستهای تجزیه طلب چه میخواهند"- دنیز ایشچی
http://www.milliharakat.com/articleno981.php

در نوشته شما -در چهارچوب آن- نارسائي هاي جدي اي به چشم مي خورد. من به عنوان مثال به يك جمله از آن اشاره مي كنم:

"نمایندگان سیاسی و شخصّیتهای برجسته این ملیّتها مداوم و مصرانه به تشریح مواضع سیاسی و نیّتهای دموکراتیک خود در این مورد که آنها خواهان زندگی برادروار در اتحّاد با ملیّتهای دیگر در چهارچوبه یک سیستم فدراتیو بر مبنای اصل "تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی قانون مشروطه ایران" در چهارچوبه کشور ایران میباشند".-پايان نقل قول از دنيز ايشچي

در اين بند، چندين اشكال اساسي وجود دارد:

١-شما هم به خوبي مي دانيد اين ادعا كه همه نمايندگان سياسي و شخصيتهاي برجسته ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران خواهان راه حلي براي مساله ملي در چهارچوبه كشور ايران مي باشند، كاملا نادرست است. واقعيت آن است كه بخشي قابل توجه از نمايندگان سياسي و شخصيتهاي برجسته ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران، خواهان هيچگونه راه حلي در چهارچوبه كشور ايران نيستند. اينها خواهان استقلال كامل منطقه ملي خود اند. طبيعي است كه شما مي توانيد با نظر سياسي آنها مخالف باشيد. اما نمي توانيد به پخش اطلاعات نادرست در باره تركيب و آرايش نيروهاي سياسي منسوب به ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران بپردازيد و يا وجود آنها را منكر شويد. اين در بهترين حالت، دروغپراكني است.

٢-فرموده ايد بخشي از فدراليستهاي منسوب به ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران، خواستار سيستمي فدراتيو بر مبناي انجمنهاي ايالتي و ولايتي قانون مشروطه ايران اند. اين ادعاي شما از چندين جهت تاسف آور است:

الف- اصل انجمنهاي ايالتي و ولايتي قانون اساسي مشروطه ايران، ربطي به گفتمان فدراليسم كنوني در ايران ندارد. زيرا اين اصل، فاقد ماهيت ملي-ائتنيكي بوده و صرفا تدبيري براي عدم تمركز اداري است، يعني يك درجه بالاتر از آنچه كه امروزه سيستم استانها و فرمانداريها ناميده مي شود. در حاليكه گفتمان فدراليسم موجود در ميان حركتهاي آزاديبخش ملي ملتهاي غيرفارس ساكن در ايران در حال حاضر، فدراليسم ملي-ائتنيكي است. فدراليسم ملي -ائتنيكي چيزي فراي عدم تمركز اداري كه غايه انجمنهاي ولايتي-و ايالتي بود مي باشد. زيرا غايه آن، استقلال ملي ملل و مناطق ملي در داخل مرزهاي ايران و پايان دادن به استعمار داخلي فارسستان و امپرياليسم محلي فارسي است.

ب-اصل انجمنهاي ولايتي و ايالتي به سبب داشتن عيبهاي ذاتي آن و در راس آنها خصلت ائتنيك-ملي نداشتن حتي در دوره مشروطه و در طول يكصد سال پس از آن نيز نتوانست اجرا شود و به ورشكستگي كامل منجر شد. ملت ترك ساكن در ايران هرگز وقت و انرژي خود را به همچو فرمول بيهوده و مفلس شده به تجربه، آن هم مربوطه به ذهنيت و شرايط يك صد سال پيش، كه صرفا ناظر به ايجاد عدم تمركز اداري بود، تلف نخواهد كرد. غايه ما اداره امور خود ملت ترك و آزربايجان جنوبي - بسته به شرايط و مصالح در تركيب ايران و يا در خارج آن - است، نه صرفا عدم تمركز نظام اداري كشور ايران. بواقع تنها درس پربهائي كه مي توان از جنبش ناكام و غيرملي مشروطه در آزربايجان در رابطه با حق اداره امور خود گرفت، همين بيهوده و بي ربط بودن اصل انجمنهاي ايالتي و ولايتي در اين رابطه است. در زماني كه آلترناتيوهاي فدراليسم ملي-ائتنيكي و استقلال كامل موجوداند، دفاع از انجمنهاي ايالتي و ولايتي ربطي به "مدرنيسم" كه در مقاله تان بدان اشاره كرده ايد ندارد، ارتجاع و واپسگرائي خالص است.

٣-اصل انجمنهاي ولايتي و ايالتي اصلي به شدت ضد تركي و ضد آزربايجاني است و به نظر من هيچ نيروي سياسي آگاه ترك و آزربايجاني، چه فدراليست و چه غيرفدراليست نمي تواند و نمي بايد مدافع آن باشد:

الف-اين اصل به موقعيت سياسي آزربايجان كه به عنوان يك مملكت محروسه به مدت هزار سال از دوره سلجوقيان تا انقلاب غيرملي مشروطيت داراي استقلال نسبي در عرصه هاي سياسي و نظامي و ... بود پايان و آنرا به درجه ايالت و ولايت تنزل داد. تصويب اين اصل بشدت ضد تركي و ضد آزربايجاني، راه را براي مستعمره داخلي شدن قانوني و رسمي آزربايجان جنوبي باز كرد. بنابراين روح حركت ملي دمكراتيك ترك-آزربايجاني معاصر كه در صدد پايان دادن به توسعه طلبي فارسي و وضعيت مستعمرگي آزربايجان است، در تناقض با اصل انجمنهاي ايالتي و ولايتي قرار دارد.

د-قانون تشكيل ايالات و ولايات دوره مشروطه، مملكت محروسه آزربايجان و يا منطقه ملي ترك نشين يكپارچه در شمال غرب ايران را كه همواره يك واحد سياسي-نظامي نيمه مستقل در طول تاريخ ايران بود، بين چندين ايالت و ولايت (آزربايجان، زنجان، همدان، عراق، كردستان، گيلان، كرمانشاهان)، به علاوه دارالسطنه تهران تجزيه نموده است. در واقع تجزيه ارضي واحد سياسي آزربايجان جنوبي و از بين بردن تماميت ارضي آن در تقسيمات اداري كشور- بر خلاف آنچه مشهور است- نه در دوره رضاخان، بلكه با تصويب همين اصل ضد آزربايجاني و ضد تركي تشكيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي و با انقلاب غيرملي مشروطيت آغاز و نهادينه شده است. برپائي تماميت ارضي سياسي و اداري آزربايجان كه از مطالبات بنيادين حركت ملي دمكراتيك ترك-آزربايجان مي باشد، در تضاد كامل با روح انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه به تجزيه شدگي آزربايجان رسميت و قانونيت داد قرار دارد

٤-شما در نوشته خود، ظاهرا با زدن اتهام تجزيه طلبي به حركتهاي ملي ملل غيرفارس ساكن در ايران از سوي ناسيوناليستهاي پان ايرانيست، مخالفت كرده ايد و خود آنها را تجزيه طلب ناميده ايد.

الف- در اينجا شما آدرس اشتباه مي دهيد. طرف مخاطب مساله ملي در ايران گروههاي سياسي پان ايرانيست غيردولتي نيست، حاكميت و دولت فارسي است. حال آنكه در نوشته شما اثري از حاكميت و دولت فارسي و ملت حاكم فارس ديده نمي شود.

ج- شما خودتان به شيطان سازي از استقلال طلبان ملل غيرفارس ساكن در ايران دست زده ايد و مانند پان ايرانيستها، استقلال طلبي را مرادف تجزيه طلبي كه بار ارزشي و نكوهيده دارد و كدي دولتي-امنيتي است گرفته ايد. اين روش تخريبي فقط مي تواند در ادبيات فدراليستهاي ترك ايران مركز و فارس گرا ديده شود و به هيچ وجه يك روش سالم و سازنده گفتمان سياسي نيست.

٥-شما در نوشته تان به جاي "ملتهاي ايران"، تعبير "مليتهاي ايران" را بكار مي بريد. به گمان عده اي تيزبين، كاربرد تعبير "مليتهاي ايران" از سوي شماري از جريانات سياسي ايران مركز، چاره و روشي براي نجات دادن و محافظه "ملت ايران" است. تو گوئي در اين كشور يك "ملت ايران" ه مركب از چندين "مليت" است وجود دارد. احتياجي به بازي با كلمات نيست. ملتي بنام ايران وجود ندارد. ايران كشوري كثيرالمله است. مردمان ايران مركب از چندين ملت متشخص و نه مليتها هستند. مليت يعني منسوبيت ملي و نه ملت.

٦- شما در جاي ديگري از نوشته خود مي گوئيد: "خدا آن روز را نیاورد که این "پان ایرانیستهای" عزیز ما در ایران به قدرت سیاسی برسند". غافل از آنكه خدا آنروز را آورده است و اكنون پان ايرانيستها به قدرت سياسي رسيده اند. زيرا دولت جمهوري اسلامي چيزي نيست به جز جناح بنيادگراي شيعي پان ايرانيسم.

٧-شما در نوشته تان از سازمانهاي سراسري صحبت كرده ايد. سازمانهاي سراسري، نام مستعار گروههاي سياسي فارس در ايران است. حضور اعضاء بمنسوب به ملتهاي گوناگون نمي تواند اينگونه سازمانها را سراسري بكند، همانگونه كه نكرده است. آنچه يك سازمان را سراسري مي سازد، سازمانبدي و نحوه تشكل تاريخي و پلاتفرم و برنامه ها و هويت ملي اوست. دقيقا به همين دلائل است كه سراسري ناميدن سازمانهاي سياسي فارس و فارسستاني، و بسط شمول هويت ملي-سياسي آنها به ديگر ملتها و مناطق ملي، نگرش و رفتاري پان ايرانيستي از نوع نقابدار آن است.

با احترام

مئهران باهارلي
--------------------------------------------------------------------------------------

پان ایرانیستهای تجزیه طلب چه میخواهند

دنیز ایشچی 16 دسامبر 2009

پان ایرانیستها اگر بخواهند خود را از ایران تجزیه کرده و جدا بشوند، این حقّ طبیعی آنهاست و بعنوان بخشی جدایی ناپذیر از حقوق بشر در تعیین سرنوشت خود این حّق قابل احترلم است، امّا آنها حقّ ندارند اتهّام تجزیه طلبی را به جنبشهای ملّی دموکرات و آزاده ملّیتهای ایران و فعّالان سیاسی آنها بزنند. دو هقته گذشته هم مصادف بود با روز مبارزه با سانسور، هم روز دانشجو ، هم 64 مین سالگرد حکومت ملّی آذربایجان و هم سالگرد اعلامیّه حقوق بشر. خدا آن روز را نیاورد که این "پان ایرانیستهای" عزیز ما در ایران به قدرت سیاسی برسند. آنموقع حقوق بشر را از یک پنحره به بیرون پرت میکنند و سانسور و اختناق را از پنجره دیگر وارد میکنند. هنوز به حکومت نرسیده کم مانده است در تکذیب "هولوکوستها" و تحریف تاریخ ملیّتهای دیگر، دست هیتلر ها و احمدی نژادها را از پشت ببندند.
پان ایرانیستهایی که خواهان مصّر هژمونی نژاد آریایی بر ملّیتهای دیگر میباشند، در ادامه و استمرار بنیانهای سیاستی که توسّط دولتهای استعماری آلمان و انگلیس در دوره بعد از جنگ جهانی اوّل در ایران در راه تامین امنّیتی منافعشان بر بنیان یک کشور واحد، یک ملّت واحد، یک زبان واحد و یک مذهب رسمی واحد بر بنیان هژمونی نژاد آریایی تنظیم شده بود، همچنان بقیّه ملّیتها را با سیاست بی حقّ و حقوقی در ابراز وجود مورد رفتار قرار داده و بر طبل آسیمیله کردن آنها در داخل ملّت فارس و نژاد آریا ادامه میدهند.
آنها همچنان به تحریف تاریخ ایران ملّیتها ادامه داده و به "تاریخ نویسی" برای آنها ادامه میدهند. آنها از طرف دیگر فرهنگ، زبان، و هوّیت مستقّل ملّی این ملیتها را انکار کرده، و نه فقط بر طبل آریایی کردن فرهنگ و زبان و هویّت ملی این ملیّتها که در واقع انکار هویّت مستقّل آنهاست ادامه میدهند. نباید فراموش کرد که این نحوه نگرش و سیاستها متعّلق به رفتار و عملکرد "کانکوسته دور" هایی میباشد که در زمان کشف قارّه آمریکا با بومیان سرخپوست آمریکا کردند. آنها نمیخواهند قبول کنند که الان دیگر قرن بیست و یکم میلادی است، نه قرن شانزدهم.
در مقابل سیاست مصرّانه نمایندگان اندیشه های پان ایرانیستی در هر لباسی و هر موقعِتی باشند، در مورد اتّهام تجزیه طلبی زدن به جنبشهای دموکراتیک و مّلی مردمی ملیّتهای غیر فارس ایرانی، نمایندگان سیاسی و شخصّیتهای برجسته این ملیّتها مداوم و مصرانه به تشریح مواضع سیاسی و نیّتهای دموکراتیک خود در این مورد که آنها خواهان زندگی برادروار در اتحّاد با ملیّتهای دیگر در چهارچوبه یک سیستم فدراتیو بر مبنای اصل "تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی قانون مشروطه ایران" در چهارچوبه کشور ایران میباشند. امّا این تشریحات و توصیف مواضع از طرف نمایندگان بر جسته این ملّیتها، نه فقط با بی توجهّی پان ایرانیستها مواجه میشود، بلکه آنها روز به روز با اصرار بیشتری به افترای تجزیه طلبی زنی بیشتری به جنبشهای دموکراتیک ملّی مردمی این ملیّتها ادامه میدهند. واقعاُ نیّت آنها از این اتهاّم زنیها چه میباشد؟
موقعی که نمایندگان و فعاّلین سیاسی ملّیتهای غیر فارس روز به روز با تشریح و اصرار بیشتری بیان میکنند که میخواهند در چهارچوب جغرافیایی ایران در اتحّاد با همدیگر زندگی بکنند، آیا تجزیه طلبان واقعی این پان ایرانیستها نیستند که در میان مردم تفرقه عمیقی انداخته اند ؟ یکی از دلایل عمده و اصلی عدم بلوغ و عدم فراگیر شدن قیام اخیر و اعتراضات بعد از آن، دقیقاُ به همین تفرقه افکنی های پان ایرانیستها مربوط میباشد که موفّق شده اند سازمانهای سیاسی سرتاسری را یا از طریق شانتاژ و جوّسازی و یا از طریق تاثیرت تبلیغات ناسیونالیستی آریا پرستی تجت تاثیر قرار دهند. آنها موفّق شده اند مانع از این بشوند که سازمانهای سیاسی نمایندگان ملّیتهای مختلف با سازمانهای سیاسی سکولار و دموکراتیک سرتاسری نزدیکتر و نزدیکتر گردند.
آنها از یکطرف با جوِسازی و شانتاژ، سر و صدای زیادی راه می اندازند تا اینکه جنبشهای دموکراتیک ملّی مردمی را "جنبشهای تجزیه طلبانه" معرفی بکنند. بی خبری آنها را از منشور جهانی حقوق بشر میشود نادیده گرفت، چون فلسفه اندیشه نژاد پرستانه آنها به دوران قبل از زمانی که اعلامیّه جهانی حقوق بشر صادر شد مربوط میشود و آنها هنوز از قرن شانزدهم و زمان "کانکوسته دورها" خارج نشده اند.آنها که در "وب سایتها" و روزنامه های خود به اندازه کتابها در باره اینکه در ایران حقوق بشر اجرا نمیشود کاغذ سیاه میکنند، خود فراموش میکنند که هنوز به حکومت نرسیده مردم ملیّتهای مختلف ایران را از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم میکنند. سخنرانی های خمینی در فرانسه از این حضرات بمراتب مترّقیانه تر بود. او حدّاقل در حرف قبل از اینکه به حکومت برسد ادعّا میکرد پس از سر کار آمدن به این حقوق طبیعی مردم احترام خواهد گذاشت.
جای بسی تاّسف و تعجّب است که بخشی از پیروان اندیشه های سوسیال دموکراسی تحت تاثیر این اندیشه ها قرار دارند و به تحریف و تبلیغ اندیشه های تفرقه افکنانه پان ایرانیستی میپردازند. نمونه بارز آن را میتوان در برخورد آنها نسبت به 64 مین سالگرد تاسیس دولت ملّی آذربایجان مشاهده کرد.علّت اینکه خیلی از این سازمانها در مورد این سالگرد موضع سیاسی نگرفته و به تشریح دستاوردهای آن نپرداختند، نه از چشمان ملّت آذربایجان بدور میماند و نه از دیدگاه سازمانهای سیاسی ملّیتهای مختلف ایران. این عدم موضعگیری که در نفس خود یک موضعگیری قوی سیاسی بمفهوم بی اعتنایی به هوّیت و دستاوردهای تاریخی ملّیتها و واقعّیت وجودی ستم ملّی ومیباشد از طرف دیگر با زبان رسا اعلام میکند که جنبشهای ملّی بخشی از جنبش آزادیخواهی و حقوق بشر طلبانه و سکولار مردم رنجدیده ایران نیست. این نگرش با طرد جنبشهای ملّی بطور غیر مستقیم به پان ایرانیستها لبّیک گفته و با تفرقه افکنی در صفوف مبارزاتی مردمی به تضعیف آن پرداخته و قیام اخیر مردمی را در باطلاقهای ساخته شده با دستهای خود غرقشان میکنند.
لازم نیست خیلی عقب برویم. تاریخ قیام همین شش ماهه اخیر را از نظر بگذرانیم، درجا زدنها و به تنگه نفس افتادنهای این قیام و عدم قابلّیت گستردگی آن به شهرهای مختلف و در میان صفوف ملّیتهای مختلف نشانه بارزی از تاثیرات شانتاژهای پان ایرانیستها و تاثیرات آن در اذهان مردم میباشد. پان ایرانیستها و سایه های خجالتی دنباله رو آنها بمانند یک خیابان یکطرفه برای جنبشهای ملّیتها فقط یکسری وظایف قائلند، نه هیچگونه حقوقی. از نظر آنها این جنبشهای ملّیتها وظیفه دارند بدنبال جنبش به اصطلاح سبز بیافتند و به میدانها بریزند و شهید و زندانی بدهند، و روزهای عمومی مثل 16 آذرها و 13 آبانها به میدان بیایند، تظاهرات بکنند و به دفاع از هوّیت ملّت فارس بپردازند، ولی هیچکدام از رسانه های این سازمانها نه از آزادی زندانیان سیاسی این ملّیتها صحبتی بمیان آورد، نه به سالگردها و هویّت تاریخی آنها احترامی گذاشته بشود، بر عکس مثلاُ در سالگرد تشکیل دولت ملّی آذربایجان، برنامه های مفصّلی در رابطه با 16 آذر روز دانشجو ترتیب بدهند تا بلکه بتوانند 21 آذر را تحت الشاع قرار بدهند. بحثهایی در تحریف تاریخ این ملّتها راه بیاندازند تا حدّالامکان تاریخ آنها را آریایی کنند. هدف آنها از این سیاست طرد و دفع جنبشهای ملّی دموکراتیک غیر از این است که تجزیه طلبان و تفرقه اندازان میان مردم آنها هستند. غیر از این است که در شرایطی که جنبشهای ملّی روز به روز با تلاشهای بیشتری راههای وحدت و همکاری را جستجو میکنند، سیاستهای تجزیه طلبانه پان ایرانیستی قیام و جنبشهای مردمی را در باطلاق خودساخته شان خفه میکند؟
جالب است همانهایی که دهه ها با میلیونها صفحه کاغذ سیاه کردنهایشان و شستشوی مغزی دادن به دهها هزار رزمنده آزاده از راه رشد غیر سرمایه داری صحبت میکردند، الان لباس عوض کرده و پان ایرانیستهای دو آتشه شده با هزاران شیوه زیر زّره بین قرار دادن دولت ملّی اذربایجان به تحریف و توهین به آن میپردازند. پیروان اندیشه "راه رشد غیر سرمایه داری" دهه ها سیاستشان این بود که "بخاطر عوض شدن تعادل قوای بین المللی و قدرتمندی دولت شوراها، جنبشهای مردمی کشورهای جهان سوّم قادر هستند از این توازن قوا به نفع خود استفاده کرده و به انقلابات و قیامهای دموکراتیک دست بزنند و با اتکاّ به پشتوانی دولت شوراها سریعتر میتوانند به سوسیالیسم برسند".
سیاستهای هوشیارانه و مدبّرانه فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان ایران در استفاده از شرایط جهانی ایجاد شده بعد از جنگ جهانی دوّم و تشکیل دولتهای محّلی و دست زدن آنها به رفورمهای وسیع و گسترده در مسیر استقرار آزادیهای فردی و اجتماعی و عدالت اجتماعی از حقّ رای زنان و اجازه تحصیل آنها گرفته تا تحصیل به زبان مادری، از اصلاحات ارضی گسترده گرفته تا تشکیل سندیکاهای کارگری، دهقانی ؛ از قانون کار گرفته تا تامین و بیمه های اجتماعی، از انتشار نشریات به زبان مادری گرفته تا تشکیل اوّلین دانشگاه و فرهنگسرا برای ارتقا دانش و فرهنگ ملّی. اگر پان ایرانیستهای سوسیال دموکرات امروز به تحریف تاریخ آن روزها مشغولند، خوشبختانه پدران ما که آن روزها در میدان عمل بودند هنوز زنده و در قید حیاتند بعنوان شاهدان زنده تاریخ جوابهای لازم را به تکذیب کنندگان هولکوستهای پان ایرانیستها میدهند.
اگر پان ایرانیستهای تجزیه طلب هرچقدر هم بخواهند جنبشهای ملّیتهای موجود در چهارچوبه جغرافیای ایران طرد کرده و از جنبشهای مردمی در راه دستیابی آنها به آزادی و حقوق بشر باز دارند، هر چه بیشتر این جنبشها با همدیگر متحّدتر شده بر خلاف تلاشهای تفرقه افکنانه پان ایرانیستها پرچم اتّحاد و همکاری را بیشتر بر افراز خواهند کرد تا شعار آزادی و عدالت و مدرنیسم گوشهای تمام اندیشمندان استبداد و ظلم و ارتجاع را کر بکند. بلکه اگر سیاستمداران سازمانهای سرتاسری از سیاستهای تفرقه افکنانه خود دست بر ندارند، سیاستهای آزادیخواهانه و اتحّاد طلبانه جنبشهای ملیّتها بتواند هدایت جنبشهای مردمی به سر مقصد مقصود را عهده دار بشود و بتواند قیامهای اخیر مردمی را از باطلاقهای ساخته شده توسّط پان ایرانیستها بیرون بکشد و به سر خوردگیهای سیاسی مردم از دست این به اصطلاح رهبران نالایق پایان بدهد.
دنیز ایشچی 16 دسامبر

Sozumuz, a window opening to the life/culture of the turkish nation of iran/south azerbaijan:
http://sozumuz.blogspot.com/
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com/

No comments:

Post a Comment