Tuesday, April 10, 2012

از زن " شاهنامه " تا خاتون " دده قور قود "


نویسنده : رضا الله قلی پور ; ساعت 15:40 روز شنبه 19 فروردین1391

نیمچه روزنامه نگار: مطلب زیر به مناسبت ۸ مارس؛ روز جهانی زن ، در وبلاگ " قارانقوش " به قلم خانم " ربابه قلی زاده " نوشته شده است. مهمترین نکته ای که در این نوشته حائز اهمیت و توجه می باشد این است که بیگانگی فرهنگی و شناختی از هویت و ریشه ملی توسط نسل حاضر جامعه و افتخار و استحاله در فرهنگ بیگانه ، که نشانه های بارز آن را در نوع موسیقی ، افتخار به نمادها نظیر تیم ورزشی ، آثار باستانی ، اسم گذاری فرزندان  - مکان ها و ... می توان دید ، آشفته بازاری ترتیب داده بنام معضلات اجتماعی ، معضلاتی که گریبان خانواده ها و فرزندانشان را گرفته و حتی در حریم چاردیواری آرامش را از آدم ها ربوده است. بازگشت به فرهنگ و هویت و اصالت سرزمینی توسط هر ملتی ، بیمه ای است برای ادامه حیات و آرامش اجتماعی و پایدار ماندن. وقتی وصله ای ناجور به یک ملت بسته شود. به مرور زمان بوی گندش همه جا را بر می دارد ... ادامه تفسیر با شما.

از  زن " شاهنامه "   تا   خاتون " دده قورقود "
وبلاگ قارانقوش: فرهنگ ، هنر و ادبیات هر ملتی حتی اگر خود تاریخ هم نباشد بسیاری از واقعیات تاریخی را آشکار می سازد. و حتی نادیده ها و نانوشته های تاریخ را هم شفاف و صادقانه مانند آیینه نشان می دهد. به بیان دیگر مورخان و نویسندگان تاریخ بر اساس پاره ای مصلحت اندیشی ها از بیان یک سری واقعیات و حوادث سرباز می زنند. اما آثار " هنری و فرهنگی " از آنجایی که از درون مردم بر می خیزد ، از زندگی عادی مردم ، تمناها و آرزوها و خواسته هاشان تاثیر می پذیرد و آیینه تمام نمایی از تاریخ گذشته یک ملت می تواند باشد و به همین دلیل منبع موخذ و مطمئنی برای فهم گذشته یک جامعه. در این میانه شاهنامه ی فردوسی معتبرترین و قدیمی ترین مرجع برای آشنایی با نگرش ایرانیان قدیم بوده و درحقیقت می توان گفت گنجینه ای است از تصاویر ، عشق ها ، اندیشه ها ، منش ها و آرمان های مردمان آن روزگار.
کتاب " دده قورقود " نیز در تاریخ ادبیّات تورک تنها کتابی است که بعد از گذشت حدود هزار سال از نگارش آن هنوز طراوت و تازگی خود را از دست نداده است. دیدگاه های این دو کتاب معتبر ، در باره بیشتر مسایل بخصوص در مورد یکی از دو رکن جامعه؛ یعنی زن ، متفاوت و گاه متناقض می باشد. این نوشته یک بررسی اجمالی و کوتاه می باشد از مقایسه این دو کتاب در باب زن ، نقش او و نحوه نگرش به او.
شاهنامه کتابی که سمبل فرهنگ غالب جامعه ما گردیده و بسیاری از آن به عنوان یک ویترین با ارزش برای تمدن و فرهنگ این سرزمین یاد می کنند ویترینی که نیمی از جمعیت این جامعه را به باد توهین و تمسخر گرفته است و دده قورقود شاهکار فولکلوریک دنیای تورک منتها با مظلومیتی همپای زبان مادری آنها! سرشار از مفاهیم اصیل و ناب انسانی و مملو از عشق و مدنیت! ...براستی چه ‌چیزی سبب می‌شود این داستان های گران سنگ به عنوان مهمترین اثر مکتوب ترکی به حساب آید. آیا فقط چند داستان زیباست که باعث می‌شود سال 1999 توسط یونسکو به عنوان سال جهانی  « دده‌قورقود » نام بگیرد؟
در این مجال اندک که پرداختن به همه ی زوایای این دو کتاب مقدور نیست. شمّه ای از دیدگاه ها ی هر دو کتاب به دور از هر گونه جزم اندیشی آورده می شود. در پایان قضاوت را بر عهده خوانندگان  می گذارم!
اگر بخواهیم نظریات فردوسی را در باب زنان به رشته تحریر در آوریم بالاجبار باید این نظریات را از اظهارات و دیالوگ های شاهنامه استخراج کنیم.
فردوسی در شاهنامه معتقد است که مرد در زندگی نباید با هیچ زنی مشورت کند چون هیچ زنی دارای " رای و تدبیر" نیست و زنی " رای زن " یعنی صاحب اندیشه و تدبیر در دنیا پیدا نمی شود لذا می فرماید:
(1) مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی "رای زن"
در اولین بخش کتاب دده قورقود " دیرسه خان " به دلیل نداشتن فرزند در یک مهمانی تحقیر می شود! اما او نه تنها این حقارت را به گردن همسر خویش نمی اندازد بلکه با او مشورت کرده و گوش به مصلحت اندیشی های خانم خویش می سپرد و در نهایت رسیدن به آرزوی فرزند را در سیر کردن شکم گرسنگان ادای قرض بدهکاران می یابد و با این کار انسان دوستانه به آرزوی خویش می رسد و صاحب فرزند می شود.
فردوسی معتقد است که در زندگی فرد " به اختر " یعنی نیک اختر و خوشبخت کسی است که اصلا از بیخ و بن دختر نداشته باشد و اگر خانواده ای صاحب دختر باشد خانواده بدبخت محسوب می شود او می فرماید:
 (2) به اختر کس آن دادن که دخترش نیست
    چو دختر بود روشن دخترش نیست
 (3) که را از پس پرده دختر بود
    اگر تاج دارد بد اختر بود
 دختر کشی و سر بریدن دختر بلافاصله بعد از تولد از توصیه های فردوسی است تا پدر دختر دچار حیله و نیرنگ دختران نگردد. این توصیه نسل اندر نسل می باید عمل گردد و پسری که به وصیت پدر و نیای خود عمل نکند عاقبت دچار حیله و نیرنگ دختر می گردد. فردوسی با یاد آوری این توصیه نیاکان با تاسف می فرماید:
 (4)مرا گفت چو دختر آمد پدید
    ببایستش اندر زمان سر برید
    نکشتم ، بگشتم از راه نیا
   کنون ساخت بر من چنین کیمیا
 فردوسی دختر را باعث سرافکندگی خانواده بر می شمرد و معتقد است دختر غیر از عیب بر محاسن خانواده چیزی نخواهد افزود لذا در مورد سوالی در رابطه با دختران می فرماید:
 (5)چنین داد پاسخ که دختر مباد
   که از پرده عیب آورد بر نژاد
 در کتاب دده قور قود فرزند دختر و پسر هر دو گرامی داشته می شوند و هیچ کدام نسبت به دیگری برتری پیدا نمی کند. پدری که دختر ندارد همانند مردی که فرزند پسر ندارد برای رسیدن به خواسته قلبی خویش مورد دعای جوانمردان ایل قرار می گیرد. در داستان  پسر بای بورا (بامسی بیره ک) در کتاب ده ده قورقود می خوانیم  که "بای بورا "به خاطر نداشتن پسر ، آه و ناله اش به آسمان بلند می شود تا این که سران قبیله به درگاه خداوند دست دعا بلند می کنند تا خداوند پسری به " بای بورا " بدهد در این هنگام "بای بیجان " یکی دیگر از سران قبیله از مردم می خواهد که از خداوند تعالی دختری را برای او بخواهند.
 (6) در شاهنامه بیشتر زنان نسبت به وطن و خانواده خود خائن محسوب می شوند و در نتیجه اعمال خود آبروی وطن و خانواده خویش را می برند. منیژه و فرنگیس دختران افراسیاب نیز موجب شرمندگی خانواده خود و میهن خویش هستند. سودابه همسر کیکاووس پادشاه ایران از آن زنان شهوت ران است که دایم در تلاش برای ارتباط با پسر کیکاووس است.
انحطاط اخلاقی در داستان های شاهنامه به قدری شدید بوده که حتی متاسفانه دو فرزند از یک شوهر نمی شد پیدا کرد چنانکه ملکه " شهرو " که صاحب سی و اند فرزند است برای نمونه دو فرزندش از یک شوهر نبودند:
 (7)بچه بوده است "شهرو" را سی واند
    نزاده است او ز یک شوهر دو فرزند
     یکایک را ز ناشایست زاده
     بدایه دایگانی شیر داده
 البته این انحطاط اخلاقی در نهاد خانواده حتی به رابطه "پدر _ دختر " نیز رسیده بود و " بهمن " پادشاه ایران عاشق " همای " دختر خود شده و " همای " از پادشاه ایران به " دارا " پادشاه بعدی ایران حامله شده بود.
 فردوسی می گوید:
 (8)یکی دخترش بود نامش همای
    هنرمند و با دانش و پاکرای
    همی خواندی ورا چهره زاد
    ز گیتی به دیدار او شاد
    پدر بر پذیرفتنش از نیکویی
    بدان دید که خوانی همی پهلویی
    همای دل افروز تابنده ماه
    چنان بد که ابستن امد زشاه
 در شاهنامه زنان به قدری کم ارزش جلوه داده می شوند که هیچ کدام از مردان شاهنامه اولین قدم را برای برقراری رابطه با زن بر نمی دارند. و مثل تهمینه مادر سهراب حاضرند شبانه و بدور از چشم پدر و مادر با شمعی در دست بسوی رستم رفته و زن یک شبه او گردیده و بعد از حاملگی نیز رستم از فرزند پس انداخته خود نیز آنقدر بی خبر می ماند که در جنگ بصورت ناشناخته او را می کشد. پرسناژهای شاهنامه بیشتر به "خفت و خیز" یک شبه با زنان تمایل دارند. قباد پادشاه ایران موقع فرار از ایران در راه به خانه دهقانی فرود آمده و بعد از هوس همخوابی یک هفته با آن دختر به اصطلاح ماه رو می ماند و بعد:
 (9)بدان ده یکی هفته از بهر ماه
همی بود و هشتم بیامد به راه
 زنان شاهنامه طوری انتخاب شده اند که بیشتر توطئه گرند: دختر " اردوان "شوهر را زهر می دهد، " نوش زاد " پسرش را بر علیه پدر " انوشیروان " تربیت می کند. گردیه با گستهم دشمن شوهرش سازش کرده و شوهرش را می کشد و با گستهم ازدواج می کند و بعد به تحریک خسرو پرویز گستهم را نیز مسموم می کند تا همسر شاه گردد و... و در خاتمه لازم به ذکر است که اکثر قریب به اتفاق جادوگران و عفریته های شاهنامه از زنان می باشند که در خان ها و در جریانات مختلف کشته می شوند چون:
 زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به

 در دومین داستان  دده قورقود " بورلا خاتون " که به همراه دخترش به اردوی دشمن اسیر برده می شود در آنجا می فهمد که دشمنان در میان اسیران به دنبال شخص وی می گردند تا او را در یک مجلس لهو لعب برده و شرف و حیثیت او را لکه دار کنند. بورلا خاتون تدبیری می اندیشد که دشمن نتواند او را  تشخیص دهد دشمنان که نتوانسته اند بورلا خاتون را شناسایی کنند نیرنگی می سازند. آنها تصمیم می گیرند " اوروز " پسر بورلا خاتون را در مقابل اسیران سر ببرند و گوشتش را به اسیران بخورانند در نتیجه به یقین زنی که از این گوشت نخورد مادر آن پسر و همسر " قازان بیگ " خواهد بود. بورلاخاتون وقتی متوجه می شود به نزد پسر رفته و موضوع را با او در میان می گذارد " اوروز " نیز در جواب می گوید: مادر ! ، جان من فدای ناموسم شود تو حتماً از گوشت من بخور تا دشمن نتواند تو را به باده گردانی مجبور کند و باعث جاری شدن آبروی من و پدرم شود. و بورلا خاتون ناموس و حیثیت خویش را به قیمت خوردن گوشت قرزندش پاس می دارد. در همین کتاب در مواقع ضرور زن نیز دوش به دوش مردان سلاح بر می دارد و در میدان نبرد شمشیر می زند و حتی شریک زندگی خویش را از اسارت و محاصره دشمن نجات می دهد. شاهد این مدعا داستان چهارم این کتاب  نقش " بورلا خاتون " و " سلجان خاتون " است.
در شاهنامه توصیف زن زیبا که لیاقت و شایستگی زوج بودن برای پهلوانان را داشته باشد این چنین آمده است:
    ز سر تا به پایش به کردار عاج                   به رخ چون بهشت و به بالا چو عاج
    رخانش چو گلنار و لب ناردان                      ز سیمین برش رسته دو نار دان

در داستان  « دده قورقود » در دو جا از قصد ازدواج دو مرد با دو دختر سخن به میان آمده که در هر دو مورد نیز معیار انتخاب همسر توسط مردان نه زیبایی و نه سایر ظرافت های زنانه بوده بلکه پهلوانی و جنگاوری معیار انتخاب مردان بوده که این نحوه ی نگرش بسیار ارزشمند نیاکان ما را به زن نشان می دهد. زیرا در این ملاک به هیچ وجه دخالت هوسرانی و شهوت رانی را نمی بینیم و این نشان دهنده ارج و منزلت بالای زنان ما بوده است.
در داستان " قانلی قوجااوغلو " در کتاب ده ده قورقود قانتورالی در انتخاب همسر ابتدا خصوصیات همسر دلخواهش را برای پدر این چنین بیان می کند:

من یئریمدن  قالخانا تک
یرده ن دورا
من قارا قوچ بدوو آتا
مینه نه تک آتین مینه
قانلی کافر اللرینه
منده ن قاباق هجوم ائده
قیلینج چالا، ‌باش گتیره

در داستان پسر بای بورا "بامسی بیره ک"، بانی چیچک که از زنان مشهور و قهرمان کتاب ده ده قورقود به شمار می آید، هنگام مواجهه با درخواست ازدواج از سوی "بامسی بیره ک" شرایطی  را در پیش پای او می گذارد که اگر در مسابقه ی اسب سواری و کشتی با من برنده شوی با تو عقد ازدواج می بندم. ...
در داستان های دده قورقود وفادارترین شخص به مرد همسر وی می باشد. این موضوع به خصوص در داستان های دهم و پنجم کتاب به عینه دیده می شود. در داستان پنجم ( دوخا قوجا اوغلو ده لی دومرول داستانی )  تجلی وفاداری و خلوص عشق زن نسبت به قهرمان زندگی خود به زیباترین نحو بیان شده است. عزراییل که به قبض روح " ده لی دومرول " می آید با تضرّع و ناله ی او روبرو می شود سرانجام عزراییل با فرمان خدا جانش را به او باز می گرداند به شرطی که جان کس دیگری را از خویشان خود بدهد. پدر و مادرش هر دو از دادن جان به جای  فرزند سر باز می زنند او در نهایت  یاس، رازش را با همسرش در میان می گذارد و همسرش با صدق دل ، کما ل وفاداری خود را در پیمان زنا شویی و دوستی به اثبات می رساند و روی به درگاه  خدا نهاده می گوید:

 اوجالاردان اوجاسان سن                      ای خدایی که از هر باشکوهی ،باشکوهتر هستی
کیمسه بیلمز نیجه سن سن                 هیچ کس نمی داند که چگونه هستی
جان آلیرسان  بیر یرده آل                       اگر جان می ستانی
ایکیمیزین جانیمیزی                             جان هر دومان را بستان   
جان آلمیرسان  باغیشلیرسان                و اگر زندگی می بخشی
بیر باغیشلا ایکیمیزی                         زندگی را برای هر دومان ببخش

عشق و وفای یک زن ناگهان بر قهر و غضب خداوند غلبه می کند خداوند با مشاهده این فداکاری صدوچهل سال عمر به ایشان "زن و شوهر" عطا می کند. همانطور که می دانیم ایثار جان کار هر کسی نیست و تنها کسانی می توانند از عهده آن برآیند که از هر لحاظ به بالاترین درجات انسانی نائل شده باشند نسبت دادن این ویژگی به زن در اینجا نشانگر نگرش بسیار والای کتاب دده قورقود به زن است. در این کتاب زن و مرد دارای حقوق برابر هستند. و عدم تعدد زوجات یک شاهد گویا در این داستان است. مرد به هیچ عنوان دو همسر نمی تواند اختیار کند. به عنوان نمونه در داستان سوم زمانی که دختر یکی از سران دشمن عاشق یکی از جوانان قوم اوغوز می شود به او پیشنهاد می دهد که در مقابل آزاد کردن جانش  با وی ازدواج کند. پهلوان اوغوز با علم به این که قسم دروغ انسان را نفرین کرده و باعث مرگ زودرس می شود در ظاهر برای رهایی خویش پیشنهاد دختر را می پذیرد اما پس از رهایی پیش دلداده اش باز می گردد و علیرغم اینکه به بد یمنی قسم دروغ اعتقاد دارد مرگ زودرس و نفرین را به خیانت به همسر خویش ترجیح می دهد.

منابع:
 (1)     شاهنامه فردوسی،جلد 6 ص218 بیت 24
 (2)     شاهنامه فردوسی،جلد1 بیت 170
 (3)     شاهنامه فردوسی، جلد 5 بیت 263
 (4)     شاهنامه فردوسی ،جلد 1 ابیات 823-824
 (5)     شاهنامه فردوسی ،جلد 6 بیت 253 متن باهتمام م.ن.عثمانوف،زیر نظر ع.نوشین مسکو1967
 (6)     شاهنامه فردوسی،جلد 5و7 ابیات 117،115،1017
 (7)     شاهنامه فردوسی،ابیات 46-48
 (8)     شاهنامه فردوسی،به تصحیح ژول مول-جلد 4و5 چاپ1370 انتشارات وآموزش انقلاب  اسلامی-شرکت سهامی،تهران،جلد 5 ابیات 146-149
 (9)     شاهنامه فردوسی،جلد 8 ص29 بیت162
 (10) دده قورقود بویلاری،حسین محمدخانی، تهران1381

No comments:

Post a Comment