زن درفرهنگ آریائی
در فرهنگ آریائی زن نه تنها حقوقی ندارد بلکه به درجه کالا تنزیل پیدا میکند. در کتاب آئین و فرهنگ ایران دکتر افتخارزاده مینویسد:
«در جامعه بدوی ساکنان اصلی فلات ایران پیش از کوچ آریائیان زن نقش برجسته ای در عرض عقاید کلامی و در تکامل حیات اجتماعی داشته است. ساکنان بومی فلات ایران اصل در آفرینش و حیات را در مادینگی میدانستند و از این رو خدایان ماده را میپرستیدند. در نگاه آنان زن مظهر زایندگی و زندگی بود و به نوعی تقدیس میشد و محترم بود. این نوع نگرش در اندیشه آریائیان راه نیافت. در اندیشه آریائی اصالت با نرینگی بود... در دوران دینی زنان نوعی کالا بودند و بر آنها اصل مالکیت و انحصار مترتب بود. ... زن ازطرف شوهرش به شخص دوم اجاره داده میشد و کرایه کننده به شرط اطلاع شوهر اصلی میتوانست وی را به شخص ثالثی اجاره دهد...»[i].
به باور زرتشتیان زن از جنس شیطان و پلید میباشد و او را نجس و پست می دانند و حتی از آفرینش او ابراز تأسف میکنند. دکترافتخارزاده از وندیداد (قوانین شرعی زرتشت) قوانین 2/972، 975 و126 نقل میکند: «اهورامزدا زنان را به نیکوکاران واگذاشت اما زنان گریختند و به اهریمن روی آوردند... زنان زاده اهریمن و اهریمن منش هستند... اهورا به زن گفت، با آنکه پتیاره هستی و از جنس جهی دختر اهریمن میباشی تو را آفریدم و تو را یاری میکنم چون مرد از تو زاده میشود، باوجود این مرا آزار خواهی داد. اگر مخلوقی می یافتم که مرد از او زاده شود تو را نمی آفریدم...»[ii].
بازهم در یشت ها (بخشی از اوستا) زن به طرز شرم آوری تحقیر میشود. همان نویسنده از یشت ها به اجرای مراسم ناهید اشاره کرده و مینویسد: «افراد بیمار و معلول و ناقص العضو و گر وگوریها حق ندارند از زور و نذر ناهید بنوشند و بخورند. یعنی هرتی ها، تب دارها، ناقص العقل ها، ساچی ها، کسویش ها، زن، کسی که گاثه نمی سراید، پیس ها، کروکورها، کوتاه قدها، بی شعورها، ارها، غشی ها، قوزدارها که از پشت و یا جلو قوز دارند... دندان کج ها و درهم برهم ها نباید از نذر ناهید چیزی بخورند یا بنوشند[iii]».
نویسنده در ادامه به دوران ساسانی نیز اشاره میکند : «در دوران دینی زنان نوع کالا بودند و بر آنان اصل حاکمیت و انحصار مترتب بود. براین اساس زنان احتکار میشدند، مبادله میگردیدند، به قرض داده میشدند، فروخته میشدند و به خارج از کشور صادر میگردیدند... مال و کالا و چارپای ماده و زن درکنار هم قرار گرفته اند. همه مسئول همه زایمان های مادگان دوپا و مادگان چارپا هستند. آن دوپا دختر است و آن چارپا سگ است.. می دانیم که در روزگار بلند ساسانی زنان مانند گندم و غلات و حبوبات و حیوانات اهلی احتکار میشدند...»[iv].
همانطوریکه از منابع فوق پیداست زن در دوران ساسانی به مانند کالا و حیوان شمرده میشود و البته این طرز نگرش صرفاً به ساسانیان محدود ویا با آنان خاتمه پیدا نمیکند بلکه 400 سال بعد از ساسانیان نیز زن به همان اندازه دوران ساسانی تحقیر میشود و این به نوبه خود بیانگر تداوم و عمق این بینش ارتجاعی در آریائیان میباشد. فردوسی شاعر محبوب و افتخار آریائیان زن را از سگ هم پست شمرده و خواهان تمیز کردن جهان از این موجود پلید میباشد!! فردوسی مینویسد:
زن و اژدهـا هردو درخــاک بــه
جهان پاک از این هـر دو ناپـاک بــه[v]
زنان را ستائی سگان را ستــــای
که یک سگ به از صد زن پـارســای[vi]
پس پــرده هــرکه دختـر بـــود
اگــر تاجــدار است بد اختــر بــود
چوزن زاددختر ،دهیدش به گــرگ
که نامش ضعیف است وننگش بزرگ[vii]
این ماهیت شاهنامه فردوسی است که مبلغ فرهنگ والای آریایی است و در بندبند اشعارش ترک و عرب را تحقیر و هویت والائی ایرانی راتبلیغ و تشریح میکند.
البته فردوسی نماینده سمبلیک فرهنگ فارس و شاعر مجبوب آنهاست و شاهنامه وی (در واقع ننگ نامه) که سرتاسر فحاشی به ملل دیگر و تحقیر انسان زن و تبلیغ نفرت میباشد هنوز هم ازطرف فارسها تقدس میشود که آنهم بیانگر حاکمیت طرز فکر ارتجاع آریایی در نسل امروز است. اما در 1200 سال قبل در قیام خرمدینان زن جایگاهی بسیار مقدس و حقوقی مساوی با مرد داشت.
با تمام این اوصاف آیا بازهم میتوان ادعا کرد که بابک میخواست امپراتوری ساسانی و فرهنگ ایرانی آریایی را برقرار کند؟
مقایسه حقوق زن در بین خرمدینان و خزرها
با مقایسه جایگاه زن در بین خرمدینان و ساسانیان تضادهای فرهنگی خرمی ها با ساسانیان و فرهنگ آریائی آشکار شد. حال خرمی ها را با خزران مقایسه می کنیم. ابتدا جا دارد که به خدایان زن در باورهای ترکان شامانیست اشاره کرد. «آل آل» تانری و «اومای» تانری یعنی خداوند آل آل و خداوند اومای هردو از خدایان زن میباشند[i]. که خود نشانه بازر مقام زن دربین ترکان است. همچنین شاهان زن مانند تومروس آنا- که بروایت هرودوت کوروش را شکست داد و ناوارخاتون پادشاه قوتی ها از شاهان ترک هردو زن هستند. گذشته از اینها داستان ده ده قورقود مرتباً از تیراندازی زنان و شمشیرزنی زنان، اسب سواری زنان، جنگ کردن زنان، شکاررفتن زنان، کشتی گیری دختران با پسران و دلاوری های زنان تعریف میکند که خود بیانگر شخصیت اجتماعی زن دربین ترکان میباشد.
دربین ترکان کسی مالک زن نیست بلکه این زن هست نقش خاتون خزر در شرایط حساسی ویا اینکه ارباب رجوع قبل از شکایت به خاقان به خاتون خزر شکایت میبرند گویای مقام و منزلت زن دربین خزران میباشد. خاتون خزر نهایتاً به سلطنت میرسد و باز از دانلوپ نقل کردیم که در جوامع ترک زنان نقش فعال سیاسی داشتند. دربین خرمیها نیز نقش کلدانیه یادآور خاتون خزر میباشد که با تدابیر خود بر بحران سیاسی موجود خاتمه داده و موجب وحدت خرمی ها گشت. فعالیت سیاسی اجتماعی زن، نبود مالکیت بر زن و اصالت انتخاب زن از شاخصهای مشترک دیگر بین خرمی ها و خزرها میباشد.همانطور تاریخ از ترکان خاتون زن مقتدر ملکشاه سلجوقی و مادر ناصرالدین شاه نیز در دوران های بعد حکایت روشنی دارد.
[i]- میرعلی سیداوف: قام شامان. ص 66 و 48.
[ii]- دانلوپ. ص 31
مان- ص 369-359
[ii]- همان- ص 260
[iii]- همان- ص 263
[iv]- همان- ص 362
[v]- علی اکبر دهخدا: امثال وحکم، جلد 2 – ص 919
[vi]- همان – ص 927
[vii]- دکتر محمدرضا افتخارزاده – ایران آئین وفرهنگ- ص 368 از بندهای 5/23 و 265-260 شاهنامه. پاورقی.
******************
در كنار پرداختن به ابعاد ادبی و اسطورهای ماندگار شاهنامه، ضرورت دارد نگاهی نیز به ابعاد اجتماعی آن به ویژه حقوق زن و دیدگاه وی در مورد خشونت علیه زنان بیندازیم چه بسا در طی تجارب بالینی با موارد متعدد مردان آزارگر مواجه میشویم كه در برابر قانون و درمان، به اشعار بزرگانی چون فردوسی استناد میكنند. پرداختن به نوع نگاه شعرایی از این دست میتواند در تعدیل جامعهپذیری خشونت و تغییر نگرشهای اجتماعی نسبت به زنان مثمرثمر باشد.
عدم تبعیض جنسی نسبت به زنان با حضور مساوی زنان جامعه در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و... نمود پیدا میكند، در اشعار شاهنامه هر جا سخن از زنان به میان میآید در نقش مادر، دختر، معشوقه، كنیز و در نهایت همسر نشان داده میشوند، با صفت پوشیدهروی و پوشیده موی توصیف گردیده و هیچگونه حق رفت و آمد و اجتماعی را ندارند. در واقع زنان در خدمت مردان بوده و بدون جنس مذكر فاقد هویت وجودی تلقی میگردند، احساس سرخوردگی و نومیدی ناشی از بیعدالتی و نابرابریهای اجتماعی و نگرش منفی به نقش اجتماعی زنان نیز با توجه به ایدئولوژی مردسالاری در شاهنامه بارز میباشد. به عنوان مثال:
چه آموزم به شبستان شاه
عدم تبعیض جنسی نسبت به زنان با حضور مساوی زنان جامعه در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و... نمود پیدا میكند، در اشعار شاهنامه هر جا سخن از زنان به میان میآید در نقش مادر، دختر، معشوقه، كنیز و در نهایت همسر نشان داده میشوند، با صفت پوشیدهروی و پوشیده موی توصیف گردیده و هیچگونه حق رفت و آمد و اجتماعی را ندارند. در واقع زنان در خدمت مردان بوده و بدون جنس مذكر فاقد هویت وجودی تلقی میگردند، احساس سرخوردگی و نومیدی ناشی از بیعدالتی و نابرابریهای اجتماعی و نگرش منفی به نقش اجتماعی زنان نیز با توجه به ایدئولوژی مردسالاری در شاهنامه بارز میباشد. به عنوان مثال:
چه آموزم به شبستان شاه
به دانش زنان كی نمایند راه
منبع 1 ص 491
نگاه فردوسی به عشق و ارتباط عشقی نگاهی ابزاری، تحقیرآمیز و غیرعاطفی، توأم با خشونت خاص مردسالارانه میباشد و زن در حكم مایملك مرد تلقی میشود كه براحتی قابل جایگزینی عاطفی میباشد.
چو فرزند شایسته آمد پدید
منبع 1 ص 491
نگاه فردوسی به عشق و ارتباط عشقی نگاهی ابزاری، تحقیرآمیز و غیرعاطفی، توأم با خشونت خاص مردسالارانه میباشد و زن در حكم مایملك مرد تلقی میشود كه براحتی قابل جایگزینی عاطفی میباشد.
چو فرزند شایسته آمد پدید
زمهر زنان دل بباید برید
منبع 1 ص 62
در دوره اساطیری از عهد كیومرث تا فریدون، با حضور زنان در شاهنامه روبرو نیستیم در واقع در دوره كیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید هیچ زنی حضور ندارد و حدود 1000 سال بعد از جمشید یعنی 1800 سال از آغاز تاریخ به روایت شاهنامه دختران جمشید یعنی شهرناز و ارنواز بعنوان همسران ضحاك و فریدون معرفی میگردند كه وظیفهای جز پسرزاییدن، رفع نیازهای روزمره شوهران و به طور كلی در خدمت شوهربودن ندارند. زنان حاضر در دورة پهلوانی و دوره تاریخی شاهنامه نیز نقشی غیر این ندارند. در واقع فعالیتهایی كه در دوره برتری زنان شكل گرفته است مثل رامكردن حیوانات، بافندگی اولیه یا زراعت اولیه نیز به طبع غیبت زنان به مردان نسبت داده میشود كه با واقعیات تاریخی سازگاری نداشته و نگاه مردسالارانه شاهنامه را تجلی میدهد.
سومین زن مطرح شده در شاهنامه كه فرانك مادر فریدون میباشد نیز در حكم سیاهی لشگر میباشد، از ایل و تبار وی ذكری به میان نمیآید و صرفاً جهت نمایاندن تبار فریدون از وی یاد میشود جالب اینجاست كه فاقد نقش تربیتی در بزرگكردن فریدون است چرا كه فریدون را گاو ملون و طاووس رنگ بزرگ میكند و گاو نقش دایه مهربان را بازی میكند.
سه سالش همی داد زان گاو شیر
منبع 1 ص 62
در دوره اساطیری از عهد كیومرث تا فریدون، با حضور زنان در شاهنامه روبرو نیستیم در واقع در دوره كیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید هیچ زنی حضور ندارد و حدود 1000 سال بعد از جمشید یعنی 1800 سال از آغاز تاریخ به روایت شاهنامه دختران جمشید یعنی شهرناز و ارنواز بعنوان همسران ضحاك و فریدون معرفی میگردند كه وظیفهای جز پسرزاییدن، رفع نیازهای روزمره شوهران و به طور كلی در خدمت شوهربودن ندارند. زنان حاضر در دورة پهلوانی و دوره تاریخی شاهنامه نیز نقشی غیر این ندارند. در واقع فعالیتهایی كه در دوره برتری زنان شكل گرفته است مثل رامكردن حیوانات، بافندگی اولیه یا زراعت اولیه نیز به طبع غیبت زنان به مردان نسبت داده میشود كه با واقعیات تاریخی سازگاری نداشته و نگاه مردسالارانه شاهنامه را تجلی میدهد.
سومین زن مطرح شده در شاهنامه كه فرانك مادر فریدون میباشد نیز در حكم سیاهی لشگر میباشد، از ایل و تبار وی ذكری به میان نمیآید و صرفاً جهت نمایاندن تبار فریدون از وی یاد میشود جالب اینجاست كه فاقد نقش تربیتی در بزرگكردن فریدون است چرا كه فریدون را گاو ملون و طاووس رنگ بزرگ میكند و گاو نقش دایه مهربان را بازی میكند.
سه سالش همی داد زان گاو شیر
هشیوار بیدار زنهار گیر
منبع 2، ص 18
زپستان آن گاو طاووس رنگ
منبع 2، ص 18
زپستان آن گاو طاووس رنگ
برافروختی چون دلاور پلنگ
منبع 2، ص 19
زن در مجموع نقش تربیتی ندارد و وظیفه وی به دنیا آوردن پسر قوی هیكل و شجاع دل میباشد.
زنان را همین باشد هنر
منبع 2، ص 19
زن در مجموع نقش تربیتی ندارد و وظیفه وی به دنیا آوردن پسر قوی هیكل و شجاع دل میباشد.
زنان را همین باشد هنر
نشینند و زایند شیران نر
منبع 2، ص 25
فردوسی تولد دختر را شوم و نحس میداند وی ابراز میدارد كه پادشاه یمن تولد دختر را بسیار ناخشنود میداند و موارد متعدد دیگر كه مجال آن در این گفتار نیست. تا جایی كه حتی تولد دختر را به زیرسئوال رفتن غیرت و ترس از به رخكشیدن این عیب توسط دیگران میداند.
زكینه بدل گفت شاه یمن
منبع 2، ص 25
فردوسی تولد دختر را شوم و نحس میداند وی ابراز میدارد كه پادشاه یمن تولد دختر را بسیار ناخشنود میداند و موارد متعدد دیگر كه مجال آن در این گفتار نیست. تا جایی كه حتی تولد دختر را به زیرسئوال رفتن غیرت و ترس از به رخكشیدن این عیب توسط دیگران میداند.
زكینه بدل گفت شاه یمن
كه از آفریدون بد آمد یمن
بد از من كه هرگز مبادم نشان
كه ماده شد از تخم فرهكیان
به اختر كسی دان كه دخترش نیست
چو دختر بود روشن اخترش نیست
منبع 2، ص 25
تنها امید وی در دختردارشدن شوهردادن وی است ایرج دختر بینام خود را با پشنگ ازدواج میدهد و منوچهر را به دنیا میآورد.
چنین گفت كین شهریار یمن
تنها امید وی در دختردارشدن شوهردادن وی است ایرج دختر بینام خود را با پشنگ ازدواج میدهد و منوچهر را به دنیا میآورد.
چنین گفت كین شهریار یمن
سرانجمن سرو سایه فكن
چو ناسفته گوهر دخترش بود
نبودش پسر دختر افسرش بود
نبودش پسر دختر افسرش بود
سروش اربیاید چو ایشان عروس
دهد پیش هر یك مگر خاك بوس
منبع 2، ص 25
مرا گفت چون دختر آمد پدید
مرا گفت چون دختر آمد پدید
بیایتش اندر زمان سر برید
منبع 2، ص 46
ارزشگذاری نابرابر و تحقیرآمیز زن به وضوح در شاهنامه قابل مشاهده است تا جایی كه زنان را به عنوان موجوداتی ناپاك معرفی كرده و با مظهر پلیدیها (اژدها) در یك ردیف قرار میدهد. در واقع شاهنامه روایتی از نبرد میان خوبی و بدی است كه در قالب چهرههای اسطورهای بیشمار بیان میگردد و ظاهراً فردوسی زنان را جزء گروه شر میداند.
دل زن دیو را هست جای
منبع 2، ص 46
ارزشگذاری نابرابر و تحقیرآمیز زن به وضوح در شاهنامه قابل مشاهده است تا جایی كه زنان را به عنوان موجوداتی ناپاك معرفی كرده و با مظهر پلیدیها (اژدها) در یك ردیف قرار میدهد. در واقع شاهنامه روایتی از نبرد میان خوبی و بدی است كه در قالب چهرههای اسطورهای بیشمار بیان میگردد و ظاهراً فردوسی زنان را جزء گروه شر میداند.
دل زن دیو را هست جای
زگفتار باشند جوینده رأی
منبع 1ص، 124
زنان راستایی سگان راستای
منبع 1ص، 124
زنان راستایی سگان راستای
كه یك سگ به از صد زن پارسای
زن و اژدها هر دو در خاك نه
جهان پاك از این هر دو ناپاك به
منبع 1، ص 432
در حالیكه نقش تربیتی چندانی برای زن قایل نیست، اگر مردی هم شخصیت ناپاكی دارد گناه آنرا به گردن مادر میاندازد. با این طرز برخورد با زنان، فردوسی نیز با ایجاد و تقویت نگرش تحقیرآمیز، باعث تنگنظریها و پیشداوریهایی در خصوص زنان به عنوان جنس پایین میشود كه همچون بیماری فلجكنندهای زمینه محروم شدن جامعه از نیروی بالقوه انسانی و فكری زنان را فراهم میآورد. بعنوان مثال وقتی كه ضحاك زشت رفتار شناخته میشود، مادر وی را مقصر میشناسد.
كه فرزند بدگر شود نره شیر
در حالیكه نقش تربیتی چندانی برای زن قایل نیست، اگر مردی هم شخصیت ناپاكی دارد گناه آنرا به گردن مادر میاندازد. با این طرز برخورد با زنان، فردوسی نیز با ایجاد و تقویت نگرش تحقیرآمیز، باعث تنگنظریها و پیشداوریهایی در خصوص زنان به عنوان جنس پایین میشود كه همچون بیماری فلجكنندهای زمینه محروم شدن جامعه از نیروی بالقوه انسانی و فكری زنان را فراهم میآورد. بعنوان مثال وقتی كه ضحاك زشت رفتار شناخته میشود، مادر وی را مقصر میشناسد.
كه فرزند بدگر شود نره شیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانش سخن دیگر است
پژوهنده راز با مادر است
فرومایه ضحاك بیدادگر
بدین چاره بگرفت جای پدر
بدین چاره بگرفت جای پدر
منبع 2، ص 16
در شرایطی كه در شاهنامه از نقش مادری، فرزندپروری، تربیتی، پاكی و خلوص مادرانه زنان و عشق و محبت همسرانه خبری نیست. حتی مشكل هویتی زنان را فردوسی تا مرحلهای پیش میبرد كه زنان مختلفی را از طبقات گوناگون حتی حكومتی بدون نام و نشان و تبار مطرح میكند. بعنوان مثال ملكه بدون نام ایران یعنی همسر كابوسشاه یا مادر سیاوش كه حتی علیرغم موقعیت بالای اجتماعی از شأن و نام خاصی برخوردار نیستند.توضیحات فوق، گوشههایی از نگاه فردوسی به زن و نقش اجتماعی وی میباشد. در بررسی حقوق كودك و در كل حقوق بشر مطالب و انحرافات زیادی در شاهنامه دیده میشود كه مجال صحبت آن در این مقاله نیست.قوه خیال و قدرت فردوسی در بازآفرینی و اسطورهسازی در واقع كاری كمنظیر است كه توانسته بر پیكرة منابع شفاهی بازمانده كهن چنین اثری را بیافریند. آیا فردی با اقتدار قلم این چنینی، وضعیت اقتصادی – اجتماعی بالای خانواده و ارتباط نزدیك با شعوبیه و رؤسای آن در مورد اشعار خود نسبت به زن بینش لازم را نداشته است؟ آیا نباید شاهنامه را مردنامه نامید؟ در مقایسه با احكام متعالی اسلام در مورد برابری و حقوق زن شاهنامهای كه چهار قرن دیرتر به رشته تحریر درآمده چقدر میتواند در زندگی روزمره ایرانیان مفید باشد؟
نقد شاهنامه از زاویه نگاه اجتماعی نگر بر مطالب و محتوای آن، با توجه به دیدگاه وی نسبت به اعراب و تورانیان، طبقه كارگر، حقوق كودك و... نگاه پرخاشگرایانه و خشونتآمیز وی را به وضوح نشان میدهد و بیتردید اینها نكاتی است كه خود فردوسی به خوبی و كاملاً بر آنها اشراف علمی داشته است.آیا با توضیحات پیش گفته صحبت از فردوسی بعنوان شاعر ملی جفا در حق دهها شاعر بزرگ دیگر این سرزمین نیست؟ شاعری كه چنین نگاهی به شخصیت جمعیت بشری دارد میتواند شاعر ملی باشد؟ آیا ترویج افكار فردوسی در تضاد با كاهش خشونت و گسترش فرهنگ گفتوگو، مذاكره، مشورت و همفكری در سطح جامعه چند قومی ایران نیست؟ چطور میتوان هم افكار شاهنامه را ترویج داد و هم در ساختارهای اجتماعی، آداب و رسوم، باورها و نگرشهای اجتماعی كه از اقتدار و نابرابری اعضای جامعه حمایت میكنند رخنه كرد و شرایط را به طرف حقوق مساوی تغییر داد؟
در شرایطی كه خود فردوسی در مثنوی یوسف و زلیخا از سرودن شاهنامه ابراز ندامت و پشیمانی میكند آیا بزرگداشت فردوسی پاسداشت خود فردوسی است یا بزرگداشت افكار برتریطلبی نژادی، جنسی و غیره؟ بیتردید پرداختن به این افكار بیشتر ترویج افكار پانفارسیستی و باستانگرایی شكست خورده بازماندگان حكومت پهلوی است. افرادی كه هنوز در مراكز علمی و فرهنگی رسوخ كردهاند.
در شرایطی كه در شاهنامه از نقش مادری، فرزندپروری، تربیتی، پاكی و خلوص مادرانه زنان و عشق و محبت همسرانه خبری نیست. حتی مشكل هویتی زنان را فردوسی تا مرحلهای پیش میبرد كه زنان مختلفی را از طبقات گوناگون حتی حكومتی بدون نام و نشان و تبار مطرح میكند. بعنوان مثال ملكه بدون نام ایران یعنی همسر كابوسشاه یا مادر سیاوش كه حتی علیرغم موقعیت بالای اجتماعی از شأن و نام خاصی برخوردار نیستند.توضیحات فوق، گوشههایی از نگاه فردوسی به زن و نقش اجتماعی وی میباشد. در بررسی حقوق كودك و در كل حقوق بشر مطالب و انحرافات زیادی در شاهنامه دیده میشود كه مجال صحبت آن در این مقاله نیست.قوه خیال و قدرت فردوسی در بازآفرینی و اسطورهسازی در واقع كاری كمنظیر است كه توانسته بر پیكرة منابع شفاهی بازمانده كهن چنین اثری را بیافریند. آیا فردی با اقتدار قلم این چنینی، وضعیت اقتصادی – اجتماعی بالای خانواده و ارتباط نزدیك با شعوبیه و رؤسای آن در مورد اشعار خود نسبت به زن بینش لازم را نداشته است؟ آیا نباید شاهنامه را مردنامه نامید؟ در مقایسه با احكام متعالی اسلام در مورد برابری و حقوق زن شاهنامهای كه چهار قرن دیرتر به رشته تحریر درآمده چقدر میتواند در زندگی روزمره ایرانیان مفید باشد؟
نقد شاهنامه از زاویه نگاه اجتماعی نگر بر مطالب و محتوای آن، با توجه به دیدگاه وی نسبت به اعراب و تورانیان، طبقه كارگر، حقوق كودك و... نگاه پرخاشگرایانه و خشونتآمیز وی را به وضوح نشان میدهد و بیتردید اینها نكاتی است كه خود فردوسی به خوبی و كاملاً بر آنها اشراف علمی داشته است.آیا با توضیحات پیش گفته صحبت از فردوسی بعنوان شاعر ملی جفا در حق دهها شاعر بزرگ دیگر این سرزمین نیست؟ شاعری كه چنین نگاهی به شخصیت جمعیت بشری دارد میتواند شاعر ملی باشد؟ آیا ترویج افكار فردوسی در تضاد با كاهش خشونت و گسترش فرهنگ گفتوگو، مذاكره، مشورت و همفكری در سطح جامعه چند قومی ایران نیست؟ چطور میتوان هم افكار شاهنامه را ترویج داد و هم در ساختارهای اجتماعی، آداب و رسوم، باورها و نگرشهای اجتماعی كه از اقتدار و نابرابری اعضای جامعه حمایت میكنند رخنه كرد و شرایط را به طرف حقوق مساوی تغییر داد؟
در شرایطی كه خود فردوسی در مثنوی یوسف و زلیخا از سرودن شاهنامه ابراز ندامت و پشیمانی میكند آیا بزرگداشت فردوسی پاسداشت خود فردوسی است یا بزرگداشت افكار برتریطلبی نژادی، جنسی و غیره؟ بیتردید پرداختن به این افكار بیشتر ترویج افكار پانفارسیستی و باستانگرایی شكست خورده بازماندگان حكومت پهلوی است. افرادی كه هنوز در مراكز علمی و فرهنگی رسوخ كردهاند.
No comments:
Post a Comment